Page269.mp3
692.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نحل✨
#قرائت_صفحه_دویست_وشصت_ونه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣7⃣1⃣ به یاد #شهید_ابوالفضل_نیکزاد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣8⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که در جریان آزادسازی #حلب به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی که خرمشهر آزاد شد و نام شهید «جهان آرا» بر سر زبان ها افتاد، آزادی حلب را #مدیون خون شهید نیک زاد🌷 و همرزمانش می دانند و دلاوری هایش را به خاطر سپرده اند♥️
🔰چند روز آخر مادرم مدام این شعر «خدایا چنان کنم سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما #رستگار» را می خواند. مادرم را قسم می دادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود😢 زیرا می دانستیم که اگر #مادرمان راضی شود، ابوالفضل به شهادت می رسد. دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم.
🔰آن زمان من و مادرم در شهرک شهید بروجردی زندگی می کردم. آنجا چند #شهید_گمنام را به خاک سپرده اند. به زیارت شهدا که می رفتم، می گفتم: من هم مثل دختر یا خواهرتان هستم. دعا کنید🤲 همه رزمنده ها و ابوالفضل ما سالم و سلامت باشند.
🔰مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود❌ خواب هایی که می دید برایمان تعریف نمی کرد و در #تدارک مراسم بود. روز آخر، پیش از آن که #خبرشهادت را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم🛍 از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری!
🔰خیلی دلگیر بود💔 و انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم: خدایا #تمام_شد. آن لحظه ابوالفضل با داعشی ها درگیر بوده و ساعت 4 بعد از ظهر به #شهادت می رسد. به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت.
چند دقیقه بعد، یک رهگذر👤 که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک می خواست. پسرم برایش آب برد.
🔰به پسرم گفته بود: من تازه از #فلوجه عراق آمده ام. شما در سوریه کسی را دارید⁉️ پسرم گفته بود: بله. آن مرد هم جواب داده بود که؛ ان شاالله مسافرتان #برمیگردد. پشت سر هم اتفاق هایی می افتاد تا ما آماده شنیدن خبر شهادت🕊 شویم.
🔰روز پنج شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت: خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟ فقط بگو #شهید شده یا اسیر؟ برادرم گفت: شهید شده است😔 و آن لحظه با تمام وجود احساس کردم که، خاک عالم را بر سرم ریختند.
🖇ابوالفضل روز #چهارشنبه به شهادت رسید🌷 و پیکرش را روز #جمعه به ایران آوردند.
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣8⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠شهیدی که در جریان آزادسازی #حلب به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی
🔸بوالفضل از نیروی #اطلاعاتی_سپاه بود و مدام در کمینش بودند بنابراین اگر اسیر می شد خدا می داند چه بلایی سرش می آوردند. مادرم می گفت: ابوالفضل اسیر نشو!❌ و دعا می کرد #شهید شود.
🔹هم رزمانش👥 تعریف می کنند وقتی به برادرم می گفتند: تو نباید جلو بروی🚷 می گفته: من کیلومترها راه نیامده ام که عقب باشم. ما با #خدا و اهل بین معامله کرده ایم.
🔸ابوالفضل آنقدر شجاع بود که در همه تیپ ها از جمله #فاطمیون حضور داشته و جسور بود. ایشان در آزادسازی حلب و در منطقه «عِبطین» به شهادت رسید🕊 بعد از آزادسازی حلب از ابوالفضل خیلی یاد می کردند و من آن زمان فهمیدم که بعد از #آزادسازی خرمشهر که از شهدا یاد می کردند، چه حس و حالی داشتند
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔺ماجرای آخرین #ماه_رمضان حاج قاسم و هدیه گرفتن انگشتر 🔹فرزند سردار #شهید حسین پورجعفری🌷 دستیار و هم
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
🌳به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی❓ چرا استراحت نمیکنید و تفریح نمیروید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما #روایتی از حضرت رسول(ص) خواند:
🥀«سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاه#کلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج #قاسم سلیمانی و هادی العامری است.✅
🍃. فکر کنم تنها شبی 🌙که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهای بود که به شهادت رسیدند.👌
#حاج_قاسم
#ابومهدی
#شهید_حسین_پورجعفری💞
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✾🦋#دوستان_شهدا🦋✾ #عاشقانه_شهدا 💞 🍃امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ❓
💞#عاشقانه_شهدا 💞
🌸روزِ آماده شدن #حلقههای💍 ازدواجمون ،
گفت : « باید کمی منتظر بمونیم
تا آمـاده بشه ‼️»
🍃گفتم : «آمـاده است دیگه ،
منتظر موندن نـداره »
#حلقههـا رو داده بود👌
تا ۲ حرف روش حک بشه "Z&A"
🌸اول اسم هردومون
روی هر دو #حلقه حک شد!
خیلی اهل ذوق بود ؛
سپرده بود که به حالت شکسته
حک بشه نه #سـاده ؛
🍃واقعاً از من هم که یه #خانومم
بیشتر ذوق داشت . . .
✍🏻راوی: خانم زهرا حسنوند(همسر شهید)
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_امین_کریمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃چکار کنیم تا #شهید شویم⁉️
#حاج_حسین_یکتا🎤
🌸🍃#شهادت_نصیبمون
عاشقان❤️ شهادت گوش کنید💥
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیل الله
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 7⃣1⃣ #قسمت_هفدهم 🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود. اصرار کردم. لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود، چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد.
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد. مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند. به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم. بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار.
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد. بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم. دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم. اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا، زمان مطرح نبود، آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_44.mp3
10.91M
#چگونه_عبادت_کنم ۴۴ 🤲
💢کار مهم دیگری نداریم ما ؛
جز اینکه، لایههای ظلمانی و سخت طبیعت را، از روی روحمان کنار بزنیم و راه نفسِ روحمان رو باز کنیم...
اینم فقط یک راه داره؛
با عبادتِ با معرفت ❗️
#استاد_شجاعی👆
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃خدایا تو را به زینب(س) قسم میدهم که ما را از #فیض شهادت محروم نفرما.
پدر و مادرم از شما میخواهم که بعد از شهادت من برای من گریه😭 نکنید
بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید. 👌
🦋دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر #غافل نباشید که اگر خون 💔شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن📖 در عالم پیشرفت نمیکرد.❌
🍃عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید #متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است.⚡️
#شهید_محمدحسین_مومنی🌷
#شهید_مدافع_حرم(فاطمیون)
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh