❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌳سلام ای معنی آیات قرآن 📖
✨بیا با هم ببندیم #عهد و پیمان
🌳در آن لحظه که هنگام #فرج شد
✨اشاره کن سر راهت دهیم جان♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱صبـ☀️ـح بود و مى تابيد‼️
از لب #تو لبــــخندى☺️
🍂ديدش از سر #غيرت
و آفتاب غمگين💔 شد
🌱تا كــــنار #زيــــبــايى
#مهــربانى ات گــ🌹ــل كرد
🍂در بــهــ🌸ــار شيدايى،
گل به #سبزه آذين شد☘
#شهید_امید_اکبری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🔸برای #شهید_شدن ..
#هنر لازم استــ !
هنر←به خدا رسیدن💞
هنر ← کشتن نَفس..
هنر ← #تَهذیبــ ..
◈ تا هنرمند نشویم..
◈ #شهيد نمے شویم❌❌
♨️شهیدانه زندگی کنیم تا #شهید_شویم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۹۵۷.attheme
152.6K
• #شهید_محمدجواد_قربانی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
#سیـره_شهــدا❤️
🔸از ویژگیهای بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در #تواضع و #اخلاص، ایشان را #محبوب دل جوانان میکرد.
🔸پرهیز از #ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بیاطلاع بودند.
🔸ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانهاش را زلالتر میکرد.
🔸 در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیختهای از #تحصیل، #تهذیب و #ورزش بود.
#شهید_محمدمهدی_مالامیری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 0⃣5⃣ #قسمت_پنجاهم موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
1⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ویکم
وارد حیاط 🌳دانشگاہ شدم،
چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ بهار بدو بدو بہ سمتم اومد و دستش رو زد روے شونہ م:😉
_بَہ عروس خانم!
چپ چپ نگاهش ڪردم و گفتم:
_اولاً سلام،دوماً نہ بہ بارہ نہ بہ دارہ چرا جار میزنے؟!
با شیطنت نگاهم ڪرد و گفت:
_سلام عروس! اگہ بہ دار و بار و در و پنجرہ نبود ڪہ مامانش نمے اومد خونہ تون شمام اجازہ نمے دادے
بیان!😌😉
همونطور ڪہ قدم بر مے داشتم گفتم:
_بیا بریم ڪلاس دیر میشہ!
بهار نگاهے بہ ساعت مچیش انداخت و گفت:
_دہ دیقہ موندہ بیا تعریف ڪن ببینم چے شد!😊
پوفے ڪردم و گفتم:
_وا چے بشہ؟! هیچے نشد!😬
بهار چشم هاش رو ریز ڪرد و گفت:
_خب بابا حمیدے رو نخوردم!😕
خواستم ڪلاس بذارم و شوخے ڪنم همونطور ڪہ با دست گوشہ ے چادرم رو گرفتہ بودم گفتم:😌😏
_بهار من ڪہ قبول نمے ڪردم مامانش خیلے گیر بود ڪم موندہ بود بگم سمج بسہ دیگہ چقدرم بداخلاق و بد عُنق!
همونطور ڪہ دست هام😌 رو تڪون میدادم ادامہ دادم:
_هے اصرار پشت اصرار آخر قبول ڪردم بابام اجازہ بدہ بیان،از این زناے ڪَنہ بود!😌😉
بهار همونطور ڪہ بہ پشت سرم زل زدہ بود گفت:😳😥
_شنید!
با دهن باز بہ صورتش خیرہ شدم، چندبار دهنم رو تڪون دادم بہ زور سرم رو برگردوندم ڪسے رو ندیدم چندتا از بچہ هاے دانشگاہ در حال رفت و آمد بودن رو بہ بهار گفتم:
_حمیدے پشت سرم بود؟!😨
زل زد بہ چشم هام و گفت:
_نہ بابا توام،وگرنہ الان مچالہ شدہ بودے ڪف زمین! سهیلے رو میگم،انگار بلندگو قورت دادے!😐 داشت مے اومد صداتو ڪہ شنید مڪث ڪرد پروندہ ے غیبتم پیش سهیلے رد ڪردے!
نفسم رو بیرون دادم و گفتم:
_درد نگیرے فڪر ڪردم حمیدے پشت سرم بودہ!🙁
بازوم رو گرفت،با تعجب گفتم:
_راستے بهار من اصلا تو مغزم نمیگنجہ حمیدے اومدہ خواستگاریم آخہ چیزے ازش حس نڪردہ بودم.
بهار با شیطنت نگاهم ڪرد و گفت:😉☺️
_از آن نترس ڪہ هاے و هوے دارد از آن بترس ڪہ سر بہ توے دارد!
با چشم هاش بہ جایے اشارہ ڪرد،رد نگاهش رو گرفتم حمیدے نزدیڪ ما راہ مے اومد با دیدن نگاہ من لبخند ڪم رنگے زد، خواست بیاد سمتمون ڪہ سهیلے از پشت دست روے شونہ ش گذاشت و گفت:
_مهدے بیا ڪارت دارم!
قیافہ ے سهیلے جدے و ڪمے اخم آلود بود.😠 متوجہ نگاہ خیرہ م شد سرش رو بلند ڪرد اما نگاهش بہ من نبود!
سریع نگاهم رو ازش گرفتم
و با بهار وارد ساختمون دانشگاہ
شدیم.😕
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
2⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ودوم
جلوے آینہ مشغول مرتب ڪردن شالم بودم ڪہ مادرم وارد اتاق شد.همونطور ڪہ با دست چادرش رو گرفتہ بود با حرص گفت:😬
_هانیہ!هانیہ!هانیہ!
خونسرد گفتم:😊
_جانم.
از تو آینہ زل زدم بهش و ادامہ دادم:
_جانم
برگشتم سمتش و با لبخند باز گفتم:
_جانم!شد سہ بار،بے حساب!😊
مادرم پوفے ڪرد و گفت:😤😬
_الان میان!
چادرم رو از روے رخت آویز برداشتم و گفتم:😄
_مامان خواستگارے منہ ها،تو چرا هول ڪردے؟
مادرم همونطور ڪہ در رو باز مے ڪرد گفت:
_اون از بابات ڪہ نشستہ سریال میبینہ این از تو ڪہ تازہ یادت افتادہ آمادہ شے، پدر و دختر لنگہ ے هم بیخیال!😤😬
با گفتن این حرف از اتاق خارج شد،
بے تفاوت برگشتم جلوے آینہ و آخرین نگاہ رو بہ خودم انداختم.
با صداے زنگ 🔔در صداے مادرم هم بلند شد!😥😬
_هانیہ اومدن! آمادہ اے؟
نفس عمیقے ڪشیدم و از اتاق خارج شدم. پدرم ڪنار آیفون ایستادہ بود آروم گفت:😊
_باز ڪنم؟
مادرم با عجلہ اومد بہ سمت من و بازوم رو گرفت، همونطور ڪہ من رو بہ سمت آشپزخونہ مے ڪشید گفت:
_باز ڪن دیگہ!
با تعجب بہ مادرم نگاہ ڪردم و گفتم:
_مامان شهیدم ڪردے،میدونستم اینطور هول میڪنے قبول نمیڪردما.😄
مادرم بازوم رو رها ڪرد و گفت:
_میمونے همینجا هروقت صدات ڪردم چاے میارے،اول بہ خانوادہ ے پسرہ تعارف میڪنے بعد من و بابات بعدم آروم ڪنار من میشینے!😬
چند بار پشت سر هم سرم رو تڪون دادم و گفتم:😬
_از صبح هزار بار گفتے!
با پیچیدن صداے یااللہ مردونہ اے مادرم چادرش رو مرتب ڪرد و از آشپزخونہ خارج شد.
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Garsha Rezaei - Delam Gerefte Ey Rafigh - Garsha Rezaei WwW.Pop-Music.Ir.mp3
8.67M
🎧🎧
دلم گرفته ای رفیق💔😭
🎤🎤 #گرشا_رضائی
تقدیم به همه عزیزانی که #رفیق_شهید دارن💐💐
#بسیار_زیبا👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡★♡بی خوابی #شبهایم را
☆♡☆به چه تعبیر کنم⁉️
♡★♡که آرامش #نگاه_تو را
☆♡☆برایم #زمزمه می کند
❣آرام #بخواب
که من بی قرارمـ💗
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh