eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ ای که دیدار تو رویای شب تار من است یک #نگاه_تو طبیب دل بیـمار مـن است گر به دادم نرسی می روم از دست #بیا #نامت آرامش این قلبـ❤️گرفتار من است 🌺 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رفتند تا وظیفه خود را ادا کنند خود را #فدای ماندن ما و شما کنند رفتند و با حمایت #قلب پاکشان❤️ #کرب
⭕️نگاه این که بسته دست تو ⚜چقدر #بی‌حیا، بی‌آبروست ⭕️ #نگاه_تو به کیست اینچنین⁉️ ⚜غریب و روشن و #شکوهمند ⭕️نگاه تو نگاه تو نگاه... ⚜چه عاشقانه💞 گرم گفت وگوست #شهید_محسن_حججی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جای ساعت نگاه تو #هرصبح☀️ بیدارم می کند😍 هراسی از #چرخش عقربه ها⏰ نیست بگذار #نگاه_تو مدام برایم زنگ بزند..... #شهید_ابراهیم_هادی #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5_6212720796968682433.mp3
6.47M
شور | #احساسي 🍂نگام كن #نگاه_تو ارامش زندگيمه 🎤 #كربلايي_امير_برومند ویژه شب زیارتی امام حسین(ع) #شب_جمعه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡★♡بی خوابی #شبهایم را ☆♡☆به چه تعبیر کنم⁉️ ♡★♡که آرامش #نگاه_تو را ☆♡☆برایم #زمزمه می کند ❣آرام #بخواب که من بی قرارمـ💗 #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می گویند: سرِ دوراهی 🔀گناه و ثواب به حُبّ #شهادت فكر كن به نگاه امام زمانت فكر كن😌 ببين می توانی از #گناه بگذری⁉️ از گناه🔞 كه گذشتی از #جانت هم می گذری... #رفیق_شهیدم ! ادعای شهادت🌷 دارم ولی دست دلمـ💓 می لرزد سر #دو_راهی گناه و ثواب حلال و #حرام😔 سنگینی #نگاه_تو را لازمم به وقت ماندن سر دو راهــ↭ـی که یادآورم باشد #شاهد بودن #شهید را..... #شهید_عارف_کایدخورده #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁گـذر زمـ⌚️ـان #همه_چیز را با خود می‌برد جز ردّ #نگاه_تــو را ♥️ #شهید_وحید_فرهنگی_والا #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🍃🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
دیگـــــر ★تو را ⇜ مینویسم ❣ #تو را ⇜میخوانم ★و تو را ⇜ نفس میکشم😌 ★تا شاید باد پاییزی🍂 ❣ #نگاه_تو را برایم ★به ارمغان بیاورد💝 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می گویند: سرِ دوراهی 🔀گناه و ثواب به حُبّ فكر كن به نگاه امام زمانت فكر كن😌 ببين می توانی از بگذری⁉️ از گناه🔞 كه گذشتی از هم می گذری... ! ادعای شهادت🌷 دارم ولی دست دلمـ💓 می لرزد سر گناه و ثواب حلال و 😔 سنگینی را لازمم به وقت ماندن سر دو راهــ↭ـی که یادآورم باشد بودن را..... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 9⃣#قسمت_نهم 💢 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را ب
📚 ⛅️ 0⃣1⃣ 💢اما نمى زنى ، هم نمى کنى . فقط مثل باران🌸🌨 بهارى اشک 😢مى ریزى و تلاش مى کنى که آتش 🔥دل❣ را به آبدیده خاموش کنى.... چه ، مى دانى که او از تو این قوم را مى شناسد و این گذشته را ملموس تر از تو مى داند. 🖤اما به نگاه مى کند، به شام . که تو را و کاروانت را به نام در شهر مى گردانند. مى خواهد در میان این کسى نباشد که بگوید ما گمان کردیم با دشمن خارجى روبروییم . با مخالفان اسلام مى جنگیم . مى خواهد که در کسى نباشد که ادعا کند ما مقتول خویش را نشناختیم و هویت سپاه مقابل را در نیافتیم. 💢 در مقابل این که امام از اینها خشم و لعنت و غضب ابدى را تحویلشان مى دهد. همه آنها که صداى امام را مى شنوند، با یا زمزمه زیرلب یا هیاهو و بلوا اعلام مى کنند که: _به خدا اینچنین است.انکار نمى کنیم! مى دانیم که پیامبرى! مى دانیم که پدرت على است!قابل انکار نیست! 🖤 و بعد برادرت جمله اى مى گوید که همان یک جمله تو را مى زند و را به 🌫 بلند مى کند._✨فبم تستحلون دمى ؟ پس کشتن مرا روا مى شمرید؟ پس چرا خون مرا مى دانید؟ این جمله ، جگرت را به آتش🔥 مى کشد. 💢 بیان هستى ات را مى لرزاند. انگار مظلومیت تمامى عالم با همین یک جمله بر سرت هوار مى شود. این توست که بر صورت خراش مى اندازد... و این اشک😭 توست که با خون گونه ات آمیخته مى شود... و این صداى توست که به آسمان برمى خیزد.... 🖤امام رو بر مى گرداند. به و مى گوید: زینب را دریابید. دلت 💗مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به دلدارى بدهى.بچه ها چشمشان به توست ؛ تو اگر آرام باشى ، آرامش مى گیرند و اگر تو بى تابى کنى ، از کف مى دهند. 💢سجاد که در خیمه🏕 تیمار تو خفته است ، حادثه را در آینه دنبال مى کند.پس تو باید آنچنان با آرامش و طمانینه باشى ، انگار که همه چیز منطبق بر روال معهود پیش مى رود. و مگر نه چنین است ؟ مگر تو از بدو ورود به این جهان ، خودت را نمى کردى ؟پس باید قطره قطره 💧آب شوى و سکوت کنى . 🖤جرعه جرعه خون💔 دل بخورى و دم برنیاورى. همچنان که از ص🌤بح چنین کرده اى . حسین از صبح با تک تک هر صحابى ، به رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او بخشیده اى . هر بار قلبش را گرم کرده اى و اشک😰 از دیدگان دلش سترده اى. هر بار که از میدان باز آمده است ، 💢 افزایش سپید سر و رویش را شماره کرده اى ، به همان تعداد، در خود شکسته💔 اى ، اما خم به ابرو نیاورى.... خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست. خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست . تازه اینها مربوط به است . 🖤اینها را چشم هر خواهرى مى تواند در سیماى برادرش ببیند. 💫زینب.... یعنى شناساى دل حسین ، یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین ، عبور کردن از رگهاى حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنى حسین در آینه تاءنیث . زینب یعنى چشیدن خارپاى حسین با چشم . زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین ، بر دل. وقتى از سر جنازه آمد،... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 0⃣1⃣#قسمت_دهم 💢اما #فریاد نمى زنى ، #شکوه هم نمى کنى .
📚 ⛅️ 1⃣1⃣ 💢 وقتى از سرجناز آمد،... وقتى که که محاسنش به خون💔 حبیب ، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکرحربن_یزیدریاحى ریخت ، وقتى که از کنار خونین برخاست ، وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى شرحه شرحه شد، وقتى که عبداالله و با سلام وداع ، چشمان او را به اشک 😢نشاندند، وقتى که به آخرین نگاهش دل حسین را به آتش کشید، وقتى که خون و عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت ، 🖤وقتى که ، در واپسین لحظات عروج ، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد، وقتى که... در تمام این اوقات و لحظات ، بود که به او مى داد... و تو بود که وجودش را مى سترد.هر بار که از میدان مى آمد، تو از نگاهش بر مى داشتى و بر دلت مى گذاشتى. 💢 حسین با هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت . این بود که هر بار، سنگین مى آمد اما سبکبال باز مى گشت . خسته و مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى گشت.... اکنون نیز دلت💞 مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . 🖤همچنانکه از ص🌤بح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان🌫 گذشته است چنین کرده اى . اما اکنون ماجرا است.اکنون این دل شرحه شرحه توست که بردوش به سوى خیمه⛺️ ها پیش مى آید. اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم به تو باز پس داده مى شود. 💢 براى تو تنها یک برادر زاده نیست... امیدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى توست... على اکبر پیامبر دوباره توست. نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اکبر براى تو التیام محسن است . شهید نیامده. غنچه🌸 پیش از شکفتن پرپر شده. ، اولین در دیدرس تو بود.... 🖤تو ساله بودى که فریاد را از میان در و دیوار شنیدى که محسنم را کشتند و به دویدى.... محسن بر دلت ❤️زخمى شد. شهادت برادر در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على اکبر نیامد، این التیام نپذیرفت. 💢 اکنون این مرهم توست که به خون آغشته شده است... اکنون این زخم کهنه توست که باز کرده است. دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى . اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند اى، تسلاى مصیبتى و... 🖤تو همیشه به نگاه مى کردى و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى.وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده. کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى تمامى احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى. از آن پس ، هرگاه دلت براى تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى مى زدى.از آن پس... 💢 على اکبر بود و در مهر تو. على اکبر بود و دستهاى نوازش تو، على اکبر بود و نگاهاى پرستش تو و... بود و ادراك عاطفه تو. و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درك مى کند.دلت 💓مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.... اما چگونه ؟... ...... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♡★♡بی خوابی را ☆♡☆به چه تعبیر کنم⁉️ ♡★♡که آرامش را ☆♡☆برایم می کند ❣آرام که من بی قرارمـ💗 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh