eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
راست میگه حاج آقا چه وضعشه 😡🤬 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
پرواز به نجف ۷ میلیون 😔 استانبول ۹۰۰ هزار تومن 😡 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مـیگفتـ یهـ بـاشـ 💪 بهتـ می‌رسنـد بگنـ مالـ کـدومـ مـکتبیـ😊 که ایـنقدر مـشتیـ هـستیـ؟👌 بـگیـ مـکتبـ قـاسمـ💚 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 آماده‌ شدن برای❤️به سبک شهید علی‌دوست👌 مهدی خیلی اهل دوستانش به ورزش‌کردن بود.😊 مدام این جملات را تکرار می‌کرد که «بچه‌ها همیشه باید بدن‌های خودتون رو آماده نگه دارید💪. امام زمان(عج)😍 علاوه بر اینکه باید عقیده‌ای محکم داشته باشه👌، باید بدنی هم داشته باشه و باید بدن‌هامون آماده باشه.» موقعی که می‌گرفتیم، تک‌تک بچه‌ها را دعوت می‌کرد☺️و قبل از سانس به اکثر بچه‌ها زنگ📞 می‌زد و سانس سالن را یادآوری می‌کرد. حتی چند نفری هم که وسیلۀ رفت و آمد نداشتند🙋‍♂، خودش می‌رفت دنبالشان و با خود می‌آورد.😊 حرف‌هایش در گوشمان است که می‌گفت: «🗣بچه‌ها بیایید با هم ورزش کنیم و خودمون رو آمادۀ اون روز کنیم که امام زمان(عج) می‌کنه. حواسمون باشه که الان کوتاهی کنیم بعداً پشیمونی سودی نداره.»*😔 *دوست و هم‌رزم شهید بریده‌ای از کتاب «پرواز با پاراگلایدر»؛ روایت زندگی مدافع حرم (صفحۀ 135) نویسندگان: علی فاطمی پور و فاطمه جعفری نجف‌آبادی ✍ انتشارات: شهید کاظمی 🖨 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بعد از علی خوابش‌رو دیدم 💤 بهم گفت: «اگه می دونستم این دنیا به‌خاطر این‌همه ثواب‌ و‌ پاداش میدن😳 حالا حالاها آرزوی نمیکردم! می موندم توۍدنیا و می فرستادم..🖐🏼 ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.😍 بارها به من می گفت: 🗣 "طوری و کن که احترامت را داشته باشند.😊 می گفت: "این و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.😔 بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره👌. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای کاری کنه ارزش داره."❤️ 🍃🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مرد را آغاز و پایان روشن است 😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
داستان زیر رو بخونید 👌 من که واقعا شدم بعد از خوندن داستان خودتون رو بزارید جای شهید علی خلیلی😊 ببینید اگه اونجا بودید همینجوری از کنارش رد نمیشدید 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📖 🔴داستان واقعی... ✅ شاید خیلیا بدونین ... شاید ندونین .... یه روزی یه پسره ۱۹ ساله..😍 که خیلیم ساعت ۱۲ شب... با موتور 🏍توی تهرانپارس بوده ... داشته راه خودشو میرفته ...😞 که یهو میبینه یه ماشین با چندتاپسر ...👥 دارند دو تا دختر رو به زور سوار ماشین می کنن ...😱 تو ذهنش فقط یه چیزی اومد ... ... ناموس کشورم ایران ...😡 میاد پایین ... تنهاس ... درگیر میشه ...💪 لامصبا چند نفر به یک نفر ... توی درگیری دختراسریع فرار می‌کنن و دور می‌شن ...👌 میمونه و .... هرزه‌های شهر ... تو اوج درگیری بود یه چاقو🔪صاف میشینه رو گردنش ...😱 میوفته زمین ... پسرا در میرن ... 😡 کوچه خلوت ... شاهرگ ... تنها ... ۱۲ شب ...😩 علی تا پنج صبح اونجا میمونه ...😳 پیرهن سفیدش سرخه سرخه ...😔 مگه انسان چقدر داره ... ریش قشنگش هم سرخه ... 😨 سرخ و خیس ... اما خدا ... یکی علی رو پیدا میکنه میبره بیمارستان ...👌 اما هیچ بیمارستانی قبولش نمی کنه😦 تا اینکه بالاخره یکی قبول میکنه و ... 😇 عمل میشه ... زنده میمونه....😍 اما فقط دو سال بعد از اون ... دوسال با زجر ... ... خونه ... بیمارستان ... خونه ... میمونه تا تعریف کنه ....✍ چه اتفاقی افتاده ... میگن یکی از آشناهاش می‌کشدش کنار ... بهش میگه علی ... آخه به تو چه؟😡 چرا جلو رفتی؟ میدونی چی گفت؟ 🤗 گفت حاجی فکر کردم شماست ... 😳 از ناموس شما دفاع کردم ... جوون پرپرشده مملکتمون ...علی ۱۹ ساله به هزار تا آرزو رفت رفت که تو ... اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت😔 بگه جونم رو بخاطر کسی دادن که را رعایت کرد ... بگه خونم فدای،👌 بخدا که خیلی با ارزشی بانو حجاب نیست اصلا ❌ اون کسی که نبوده جز شهید علی خلیلی😌 موقع خوندن شدم ...😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_345554935284237436.mp3
4.46M
📌 برای شهیدعلی‌ و شهدای امر به معروف❤️ و جایی نداره بین ماها 😡 🧕 🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○•🌹 💚سلام امام زمانم💚 هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم🌿 ، هر روز که می‌گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم...🧡 ✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🔗 تو نداشتھ‌منـے.. وقتے تونبـٰاشے بھ‌چھ‌ڪـٰارم‌مۍآید این‌همه‌آسمـٰان...🌤✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 انتظار حس غریبی است اما وقتی مهمان قلب مادری شود، در تک تک لح‍ظاتش می توان را دید. 🍃 مادر به قاب عکس مجید می نگرد و با چشم هایش قربان صدقه پسر خوشتیپش می رود. دیوارهای خانه امید دارند که از سفر کرده خبری شود. 🍃مجید مسگر طهرانی، جوان ۱۷ ساله ای است که با یکبار رفتن به جبهه،دلش را جاگذاشت.با تلاش های فراوان و رضایت پدر و مادرش،برای بار دوم راهی جبهه شد و در عملیات کربلای ۸ گویان به آرزویش رسید.از او فقط خبر شهادتش به گوش مادر رسید و پیکرش هنوز هم مهمان خاک های است💔 🍃 حال سی و چند سال است که چشم های به در خانه دوخته شده تا شاید از پسرش نشانی برسد.مرهم دلتنگی هایش سنگ یابودی در بهشت زهراست که گاهی با رفتن به آنجا ، دلش را آرام می کند. 🍃‌اما او که در روزهای جنگ، برای رزمنده ها از شستن لباس هایشان تا دعا کردن کم نگذاشته، راضی به رضای خداست .به قول خودش پسرش امانت خدا بوده و اگر بخواهد پیکر او را بر می گرداند. 🍃 حُبِّ اباعبدالله (ع) در دل رزمنده های جبهه، جوانه ی عشق زده بود .همانگونه که شهید درقسمتی از وصیت نامه اش خطاب به مادرش گفته: «راستی مادر جان! اگر راه باز شد، حتما به آقایم بگو که خیلی دوست داشتم قبر شش گوشه اش را در بغل بگیرم.» 🍃 مجیدها السابقون السابقون شدند، کربلا ندیده ، کربلایی شدند. کاش نگاهی کنند به ما، ارباب دیدیم اما گرفتار گوشه گوشه ی دنیا شدیم😢 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃از همان ابتدای تولد، همه نام را بر تو گذاشتند و گویی خدا از همان اول تورا عزیز خود کرده بود🥰 🍃محجوبیتت تو را محبوب همه کرده بود و تو تنها عمه ی سادات را میدیدی. آنقدر خوب بودی که بوی شهادتت نه تنها پدرت را بلکه همه را مست کرده بود و دل کندن را آسان نمیدانستند. 🍃صحبت پدرت را خوب آموخته بودی، تنها از خدایت میترسیدی و به یاد داشتی که او بهترین حافظ است و چه زیبا تورا در آغوشش حفظ کرد🙃 🍃 معلوم است دیگر، نوکر که به مادرش برود همینگونه میشود، پیکری همیشه جاوید در کربلای . 🍃 آنقدر خوب بودی که خاک خان طومان نیز توان دل کندن از تورا نداشت. ما تورا در قلبمان داریم و تو نیز برای ما دعا کن...❤️ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨به نام خدا 🍃پس از پایان جنگ دفاع مقدس،مردم در گوشه کناره مینشستند و میگفتند اگر بار دیگر شود کسی حاضر نخواهد بود برای دفاع از کشور و راهی شود،با آغاز جنگ و عراق و حمله تروریست های داعشی به حریم آل الله(ع) دلاوران زیادی راهی میدان نبرد شدند و ثابت کردند که این حرف ها یاوه گویی بیش نیست و در هر شرایط و زمانی از اعتقادات مقدس خود دفاع میکنند. 🍃مدافعانی که نظر کرده بودند و غیرتشان اجازه نمیداد پای وحشی خویان به حرم عمشان زینب (س)باز شود.گویا میرفتند که باز قافله حسین(ع)را یاری کنند.همچو شهیدان پر شور و عشق؛و در این راه هیچ چیز مانعشان نبود. چنان که این راه،راه است♥️ 🍃تشدید درگیری بین جبهه اسلام و تکفیری ها در سوریه و ، قرار عاشقان بسیاری را ربوده بود و شهید ابوالفضل راه چمنی نیز یکی از این عاشقان بود🕊 🍃دلاوری که فرماندهی تیپ زینبیون را بر عهده داشت و در فرماندهی منش و رفتار موج میزد گویی همان ابراهیم است تنها با نامی دیگر. 🍃روحیه ی خستگی ناپذیر این شهیدان رد پاییست برای رسیدن به سعادت ابدی الگویی با باور های مقدس و آرمان زندگی بی ، ریاضت تدریجی برای رسیدن به است💔 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴شیخ رجبعلی را بعد فوتش در خواب دید.💤 شیخ گفت که ضرر کرده‌ام😳 . با تعجب گفت شما ضرر کرده‌اید!؟ شیخ گفت: خیلی از بلاهای دنیا را با دفع می‌کردم،😱 اما اینجا می‌بینم آنهایی که بلاهای دنیوی را تحمل می‌‌کنند👌، چه پاداش بزرگی می‌گیرند😊 بلا آمد بدانید خدا همچنان دوست‌تان دارد😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انتقام سختی 💪 در انتظار کاران است 😡 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷آقای رضا به اتفاق رفقای دیگر 👥 و اقا سید مصطفی علمدار تو مقر لشکر ۲۵ کربلا واقع تو هفت تپه حضور داشتن😊 و با پیشنهاد اقا رضا علیپور تصمیم میگیرند برن آب هویج🥕بستنی🍦بگیرند و به اهواز بروند رفتن به نیاز به ماشین🚗و بوده که باید تهیه میشد و مجوز 📜 از منطقه،رضا علیپور بعد از اینکه ماشین رو تهیه کردند😊 به فکر بنزین برای ماشین افتادند ،سید مصطفی علمدار به دلیل خاصی که نسبت به بقیه رفقا داشت😍 ایشون رو برای تهیه سوخت انتخاب میکنن...👌 ماشین رو روشن میکنن و به سمت پمپ بنزین مقر حرکت میکنن، برای بنزین زدن باید یک تهیه میشد🔖 اما به محض رسید به پمپ بنزین ،نیرویی که متصدی این کار بود از اقای علیپور که راننده ماشین بود قبض رو میکنه اقا سید مصطفی جلو ماشین🚙 جای شاگرد نشسته بوده و اقای علیپور سید مصطفی رو به متصدی پمپ بنزین نشون میده🙋‍♂و میگه که حاج کهنسال (فرمانده وقت لشکر)هستند😅😂 ایشون ،متصدی پمپ بنزین تا اینکه سید مصطفی رو دید و چون سید خاصی داشت (لباس فرم سپاه تمیز به همراه عینک دودی مشکی😎)و زیبایی خاص سید مصطفی به جذبه ای😉 که داشت اضافه میکرد، متصدی پمپ بنزین خیلی دست پاچه شد 😄 و سریع باک ماشین رو پر کرد و عذر خواهی کرد که ایشون رو نشناخت 😬 رضا علیپور هم از مسئول پمپ بنزین کرد و سوار ماشین شدند و قهقه زنان به اتفاق رفقا به سمت آب هویج بستنی اهواز حرکت کردند....😂😂 بعد از چند دقیقه خود حاج کمیل با رانندش به پمپ بنزین میرند و درخواست بنزین برا ماشین میکنند 🚖 متصدی پمپ بنزین از اون ها درخواست🏷میکنه راننده حاج کمیل میگه ،فرمانده لشکر حاج کمیل کهنسال در ماشین هست ،متصدی پمپ بنزین یک نگاهی به چهره حاج کمیل میکنه (حاج کمیل چهره ای سبزه و قد تقریبا داشت و تازه هم از خط برگشته بود و بیشتر سوخته و خاکی شده بود)و فکر میکنه راننده داره دروغ میگه ...☹️☹️ بر میگرده به حاج کمیل میگه اگه تو حاج کمیلی منم محسن رضایی ام برو رد کارت بنزین خبری نیست ...😂😂 پ.ن ماه ها ازاین قضیه گذشت و بچه های لشکر دنبال شخصی که خودشو جای حاج کمیل جا زده بود میگشتن ...😐 چند سال اخیر در حضور سردار کهنسال و شهید سید مصطفی علمدار برای اولین بار این گفته شده بود که حاج کمیل خیلی خندید😂😂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
17-Golchin-Madahi-Modafean-Haram-(madahionline.ir).mp3
9.86M
🎵مداحی 🎤 🔹سبک: 🔸آی شهدا که تک به تک؛ رفتید و کیمیا شدید؛ مدافعان حرم؛ دختر مرتضی شدید🔸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ کِی خزانم میشود مولا بهار؟ کِی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه کِی به پایان میرسد این انتظار؟ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خراب‌شوددنیـٰایم‍ ..🖐🏽 اگرقـرارباشد دمےبۍیـادِشمـٰاباشم‍ .. یادتوحـس‌اوج‌گرفتن✈️ درشایستھ‌ترین‌حالات‌بندگۍست..🌿 🌸💞 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
I | 🧡🌱 . ‏وقتے بہ خاطر محبوبیتش😍 پیشنهاد نامزد😎ریاست جمهورے شدن را دادند گفت: «من‌نامزد و نامزد ‎ هستم‌.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh