6⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حسین_ولایتی_فر
🔰در شش تیر ماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت نُه سالگی عضو جلسات قرآن📖 مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین😇 گذاشت.
🔰از همان نوجوانی روحیه جهادی✌️ را با خود همراه داشت. در نوجوانی گروه تئاتری🎭 را در #مسجد راهاندازی کرد و کارهای پشتیبانی و فنی جلسات را هم انجام میداد.
🔰پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته #معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد📚. 17 ساله بود که به پیشنهاد #مسئول جلسهاش در جلسات کودکان👦 فعالیت میکرد
🔰20 سالگی جذب #سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود. فقط سه روز آخر هفته🗓 را در دزفول بود و همین فرصت کافی بود برای پوشیدن لباس خادمی #هیئت محبان اباالفضل العباس (علیه السلام).
🔰در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم🌷» عاشق روضه سه ساله #امام_حسین(ع) بود
🔰وصیت کرده بود اگر #شهید شدم سر مزارم روضه #حضرت_رقیه(س) بخواند🎤. چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ ⚡️اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود.
🔰سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله #تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح #اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید🕊.
🔰یکی از دوستان و #همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و #ضدکمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند 💥امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو👥👥 همه میخوابند روی زمین، حسین #جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر♿️ گیر کرده
🔰 #حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر💥 به سینهاش خورده و به شهادت🌷 میرسد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚜❣⚜❣⚜❣⚜❣⚜
#شهیدمدافع_حرم_محمدکیهانی
💠این روز ها داشتن بعضی از خصلت ها سخت است⚡️ولی وقتی #نفس را زیر پا بگذاری و دلـ❤️ را صاف کنی آنوقت است که به #خدا نزدیک می شوی💞 آنقدر نزدیک که دنیا🌎 و ما فیها بی ارزش می شود. #محمد_کیهانی هم ...
⇦کمتر کسی از همرزمان👥 شهید محمد کیهانی می دانست که او #روحانی است، می کوشید در لباس رزم یک #بسیجی ساده باشد.
⇦کمتر کسی از دوستان و همرزمانش می دانست که او در مقطعی یکی از مدیران شهرداری #اهواز بوده.
⇦کمتر کسی از دوستان و اعضای خانواده اش می دانست که او #فرمانده ای توانا در مبارزه با تکفیری هاست👹 و در حالی که فرمانده گروهان المهدی گردان #شهادت بود، خود را بسیجی ساده👤 می نمایاند.
💠خوب که فکر می کنی این خصلت ها در سالیانی نچندان دور در خیلی از #شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷 تجلی داشت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 جای حسین خالی
🍃🌹چند شب پیش که طبق قرار هر هفته با بچه های #هیات رفته بودیم دیدار با #خانواده_شهدا.
همش تو این فکر بودم که کاش #حسین هم الان اینجا بین ما بود...
🍃🌹می دونستم بقیه رفقا هم همین فکر رو دارند.
آخه تا آخرین هفته ای که بود تو همین دیدار ها شرکت می کرد...
هر جور شده خودشو از #اهواز می رسوند تا تو این مراسمات شرکت کنه..
🍃🌹بارها شده بود که دوستانی از خارج هیئت #پیشنهاد بدن که روز دیدار رو تغییر بدیم بذاریم اول هفته، تا اونها هم بتونند تو دیدار شرکت کنند.
🍃🌹اما ما هر بار می گفتیم که اولویت #خادمای_هیات هستند...
اونروزها حسین چهارشنبه ها هرطوری شده خودشو از اهواز می رسوند.
🍃🌹تو همین فکر و خیال بودم و با خودم می گفتم #ای_کاش...
ای کاش حسینم امشب اینجا می بود.
کاش حسینم مثل قدیم تو جمع رفقا می نشست.
می اومد تو #محفل شهدایی مون.
ولی غافل از اینکه حسین هم هست.
حسین همین الانم بین ما رفقا نشسته.
#غافل از بی خبری مون.
🍃🌹دم دمای سحر بود که #خواب دیدم با بچه های هیئت رفتیم دیدار...
چیز زیادی از دیدار با خانواده شهیدی که تو خواب دیدم یادم نیست...
فقط اون لحظه ای که می خواستیم #عکس دست جمعی بگیریم تو ذهنم مونده..
🍃🌹اون لحظه بود که هممون جمع شدیم...
دیدم رفیقمون حسین هم اومد ایستاد کنار بقیه بچه ها..
با همون #لبخند_همیشگی..
خیلی سر حال بود...
محو #تماشاش شده بودم.
🍃🌹رفتم که حسینم رو در #آغوش بگیرم که از خواب پریدم...
بیدار که شدم با خودم گفتم تنها دل #بیچاره ی من، نقش زمین شد!
یا هر که نگاهش به تو افتاد چنین شد؟!
#شهدا_زنده_اند
#رفیق_شهیدم
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
9⃣3⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰ترور نافرجام صدام به دست حاج حمید
🌷حاج حمید نقشه #ترور_صدام را کشیده بود در آن ترور، #فرزند صدام 13 تیر خورد. آن زمان در #اهواز بودیم، چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه میکرد که از شدت #خستگی خوابش برد.
🌷ساعت حدود 12 شب #نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند. همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم. با شنیدن #صدای_نهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید.
🌷در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمهای ندید. تکههای نارنجک به سقف و دیوار اتاقها پخش شده بود. همسایه سپاهیمان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد.
🌷حفاظت احتمال میداد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف #منافقین یا #نفوذیها انجام شده است.چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانهای نشد.
🌷فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای #نگهبانی به درب منزلمان فرستادند. حاج حمید گفت "نیازی به نگهبانی نیست. برو." آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز #عصبانی شد و گفت "در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست! اتفاقی نمیافتد. بروید." با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.
🌷پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید #جایزه گذاشته است. اقوام از من میخواستند که #مانع فعالیتهایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث میکردیم حاج حمید به من #اطمینان میداد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.
#شهید_سیدحمید_تقوی_فر🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 شهیدی که زمان و مکان شهادتش رو میدانست
🌷شهید عباس کردانی از قبل می دانست که در چه روزی و در کجا #شهید می شود🕊 شبی آقا #امام_رضا(عليه السلام) را در #خواب می بیند
🌷امام رضا عليه السلام در خواب ساعت، تاریخ📆 و #مكان شهادتش🌷 را به او اطلاع می دهند. و عباس به صورت #خصوصی این اتفاق را برای چند تن از دوستانش👥 نقل می کند.
🌷یه روز بعد از #دومین اعزام که بنا به دلایلی به اهواز برگشته بود به بنده گفت: فلانی این #سفر_آخر من هست و دیگر برنمی گردم❌ البته من از کارهایش متوجه شده بودم که مقداری عوض شده
🌷به او گفتم چرا می گویی سفر آخر هست⁉️ برنمی گردی یا اینکه #شهید میشی؛ سرش را تکان داد و گفت: بله من #شهید خواهم شد😊 خواب امام رضا (عليه السلام) را دیدم و امام رضا که #دروغ نمی گوید⛔️
🌷من تعجب کردم😟 ولی او گفت: سال گذشته نیز به تو گفته بودم که #سال آخر زندگی من هست و شهید خواهم شد🕊 و من در آن لحظه سخنش را به یاد آوردم سرانجام #عباس همانطور که خودش پیش بینی کرده بود، در 🗓تاریخ 94/11/19 در #عملیات آزادسازی در شهر #نبل_والزهرا در اثر اصابت تیر💥 به #سینه اش به شهادت رسید🌷 و پیکرش حدود #چهار روز در محل ماند.
🌷زمانیکه پیکر به دست ما رسید⚰ جز ناحیه ای که تیر خورده بود ، مابقی سالم بود. شهید چهار روز به #حالت_سجده قرار داشت و بوی بسیار خوبی😌 از پیکرش، آن محل را فراگرفته بود. آرامگاه شهید در #اهواز، بهشت آبادان، قطعه مدافعان حرم است.
راوی: دوست شهید
#شهید_عباس_کردانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠من یک روز شهید میشوم
🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت.
🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دورههای #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود.
🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
🌷هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم.»
🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠من یک روز شهید میشوم
🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت.
🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دورههای #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود.
🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
🌷هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم.»
🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
6⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰ما در منطقه مذهبینشین #اهواز بزرگ شدیم. منطقهای که مساجد به واسطه حضور و فعالیت افراد👥 بسیار فعال هستند. مسجد #امام_حسین(ع) و حضرت زینب(س) هم دو مسجد فعال شهرمان هستند👌 که فعالیتهای #مذهبی زیادی دارند.
🔰 #حمیدرضا هم در کنار فضای خانواده آشنایی و فعالیتهای مذهبیاش در مسجد امام حسین(ع)🕌 بیشتر شد. آن زمان لشکری را به نام #لشکر قدس نوجوانان تشکیل داده بودند که عضوش شده بود.
🔰از همان دوران #نوجوانی با اینکه سن زیادی نداشت ولی فعالیتهای مذهبیاش قابل توجه بود. بعدها ایشان یکی از #بنیانگذاران هیئتهای مذهبی اهواز هم بود✅
🔰در فعالیتهای مساجد و پایگاههای #بسیجی حضوری فعال و نقشی پررنگ داشت. برای کودک و #نوجوانان اهواز و شهرهای دیگر گروه تواشیح🎤 درست کرده بود و سعی میکرد آنها را جذب💕 مسجد کند.
🔰بسیار آدم فعالی بود و #روحیه عجیبی در کارهای دینی و مذهبی داشت. به نظرم تمام زندگی آقا حمیدرضا با #شهدا گذشت. زمان جنگ سنش📆 کفاف نمیداد که وارد جبهه شود. وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا🌷 بود.
🔰 #الگوی زندگیاش را شهدا🕊 قرار داده بود و در همه زمینهها مثل برگزاری #یادواره و یادمانها در سطح استان خوزستان فعالیت میکرد. به نوعی اگر در سطح استان برای #شهدا یادواره و یادمان برگزار میکردند برادرم مسئولیتی بر عهده داشت.
🔰در برگزاری یادمانهای #شهیدان موسی اسکندری🌷 علی هاشمی🌷 حاج حمید رمضانی🌷 یکی از فعالان بود و #نقش_اصلی را در برگزاری مراسمها داشت.
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#اطلاعیه
🔴 #فوری/ جزییات برگزاری مراسم #تشییع پیکر شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در #اهواز
🔰شریعتی استاندار خوزستان:
🔸 فردا ساعت ۸ صبح پیکر #سردار_سلیمانی با حضور مردم از میدان مولوی (سه گوش) به سمت چهار راه نادری تشییع خواهد شد.
👈ادارات، مدارس و دانشگاه های شهرستان های اهواز، باوی ،کارون و حمیدیه تعطیل خواهد بود و در خصوص دیگر شهرستانها، فرمانداران تصمیم گیری خواهند کرد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
دیشب به مناسبتی زندگی نامه #سردار_دلها را در اینترنت جستجو می کردم دلم گرفت. نوشته بود مدرک تحصیلی #دیپلم
♦️سردار به تو #غبطه خوردم که تو با این عظمت و جایگاه هیچ وقت دنبال مدرک و دانشگاه و مدرک دکترا و ... نبودی❌
⇜هرگز دنبال نام و عنوان نبودی
⇜هرگز به فکر استراحت نبودی
⇜مثل برخی ها سجاده آب کش هم نبودی
♦️وسط نماز از #یتیم_شهید گل و برگ گل گرفتی🌹 و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد که شاید نمازم باطل شده باشد شاید فکر کردی این نماز نزد حق #محبوب_تر است و بلافاصله بعد از نماز یتیمی را که به تو گل داده بود غرق #بوسه کردی
♦️سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی #درجه_هایت را نصب نمی کردی✘ لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود خاکی بود و گِلی بود😔
♦️خانه ات #ساده بود وسایل خانه ات چقدر معمولی و حیاط منزلت چقدر ساده و خودمانی و از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت بنویسند #سرباز_قاسم_سلیمانی بدون نام و عنوان
♦️اگر به ما بود برایت مزاری درست می کردیم درجه یک👌 با چندین گنبد و گلدسته در حد یک #الگو و قهرمان
چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و طور دیگری #وصیت کردی شاید تو ما را بهتر شناخته بودی😔
♦️تو از #افلاک بودی نه در خط املاک
⇜اهل همت💪 بودی نه اهل صحبت
⇜مرد #عمل بودی و نه مرد شعار
⇜دارای مقام بودی✅ نه صاحب عنوان و مقام
⇜خوشا بحالت که #یار_نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام
⇜تو #سرباز_ایران بودی نه سربار ایران🇮🇷
⇜تو به انتظار ایستاده بودی👤 نه به انتظار #نشسته
⇜تو سوار بر تانک بودی👊 نه سرمایه دار بانک
نمی دانم تو چندمین بودی از #313تن
♦️تو یار مردم بودی و در مشکلات #همیشه پشت مردم بودی. هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در #اهواز چه #حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل
♦️و در آخر
در سرزمین #کوفه به شهادت رسیدی🕊
بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت #کربلا، کاظمین، نجف، قم، مشهد و آن وقت در خاک آرام گرفت تا بر افلاک قدم بگذاری.
♦️سردار ببخش که درجه ای نظامی بالاتر از #سپهبد نداریم که بردوش و یا برسینه ات بگذاریم. سردار ما تا بحال فکر می کردیم که تو #فتح_الفتوح کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب♥️ کردی
#سردار_برای_ما_دعا_کن
که به دعایت سخت محتاجيم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_بیست_ودوم 2⃣2⃣
🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، #وزیر شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃
🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم #دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با #آرامش داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ #تمام خواهد شد.
🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. #فرودگاه بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی #اهواز شدیم.
🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین #مصطفی می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 #آخرین_نامه مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن
🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من #با_تو احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش.
🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی #شهادت، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که #وجودتان در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به #لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت.
🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده تا هفده نفر.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_بیست_وچهارم 4⃣2⃣
🔮وقتی رفتم بیمارستان دیدم #آقای_خامنه_ای آن جا هستند و مصطفي را از اتاق عمل می آورند، می خندید، خوش حال شدم😍 خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم. شب به مصطفی گفتم می رویم؟ خندید و گفت نمی روم🚷 من اگر بروم تهران روحيه بچه ها ضعيف می شود. اگر نمی توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان #شریک باشم.
🔮من خیلی عصبی شدم😣 باورم نمی شد گفتم هرکی #زخمی می شود می رود که رسیدگی بیش تر بشود. اگر می خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد می گفت هنوز کار از دستم می آید نمی توانم بچه ها را ول کنم، در تهران کاری ندارم❌ حتی حاضر نبود کولر روشن کند اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی #گچ که پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد💔
🔮اما می گفت چه طور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما♨️ می جنگند. همين غذایی را می خورد که همه می خوردند. در #اهواز ما غذایی نداشتیم. یک روز "ناصر فرج اللهی" که آن وقت با ما بود وبعد #شهيد شد، گفتم این طور نمی شود مصطفی خیلی ضعیف شده، خون ریزی کرده، درد دارد.
🔮خودم برایش غذا می پزم و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ🍗 خریدم که برای مصطفی سوپ🥘 درست کنم ناصرگفت #دكتر قبول نمی کند گفتم نمی گذاريم مصطفی بفهمد می گوییم #ستاد درست کرده. من بااحساس برخورد می کردم. او احتیاج به تقويت داشت، دلم خیلی برایش می سوخت.
🔮زودپز را چون خودمان گاز نداشتيم بردیم اتاق كلاه سبزها. آن جا اتاق افسر های #ارتش بود و يخچال گاز و... داشت. به ناصر گفتم وقتی زودپز سوت زد، هرکس دراتاق بود نیم ساعت📟 بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زودپز را گذاشت. آن روز افسرها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم. یک دفعه صدای انفجاری💥 شنیدیم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق می دویدند بیرون وهمه فکر می کردند این ها #ترکش خورده اند.
🔮بعد فهمیدم زودپز سوت نكشيده و وسط جلسه شان #منفجر شده. اتفاق خنده دار😅 و در عین حال ناراحت کننده ای بود همه مي گفتند جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و... نمی دانستم به مصطفی چه طور بگویم که ما چه کرده ایم. در ستاد برگشتم بالا و همان طور می خندیدم. گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم #ناراحت نمی شوید؟
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴روز #اعزام فرارسید دقیقا یادم هست ۹۵/۴/۳۱. چهارده نفر بودیم. سیزده نفر از بچه های #سپاه و یک نفر بسیجی. و آن یک نفر بسیجی👤 عادل بود. به #اهواز رسیدیم. قرار شد بعد از هماهنگی هایی بسمت آبادان حرکت کنیم🚌
🌴عادل ناراحت و پریشان بود😔علتش را جویا شدم با بغض گفت: با اعزام من #موافقت نشده. هیچوقت حزن چهره اش را موقع حرکت ماشین درلحظه ی آخر فراموش نمیکنم. یکی از بچه ها که اتفاقا رفیق #عادل بود از پنجره ماشین سرش رابیرون برد و به او که حزن انگیز😞 ما را بدرقه میکرد گفت:
🌴عادل من رفتنی شدم😃 عادل تبسمی کرد و گفت: تا ببینیم کی با #شهادت برمی گردد و زودتر می رسد☝️(منظور رسیدن به معشوق واقعی). دیگه از اون اندوه در چهره اش خبری نبود❌ انگار دلش به #طلبیدن از طرف قافله سالار واقعی قرص بود.
🍂 #مارفتیم و هنوز عادل رفتنمان را تماشا میکرد.
#شهید_عادل_سعد
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷آقای رضا#علیپور به اتفاق رفقای دیگر 👥 و اقا سید مصطفی علمدار تو مقر لشکر ۲۵ کربلا واقع تو هفت تپه حضور داشتن😊 و با پیشنهاد اقا رضا علیپور تصمیم میگیرند برن آب هویج🥕بستنی🍦بگیرند و به اهواز بروند
رفتن به#اهواز نیاز به ماشین🚗و #بنزین بوده که باید تهیه میشد و مجوز#خروج 📜 از منطقه،رضا علیپور بعد از اینکه ماشین رو تهیه کردند😊
به فکر بنزین برای ماشین افتادند ،سید مصطفی علمدار به دلیل #زیبایی خاصی که نسبت به بقیه رفقا داشت😍 ایشون رو برای تهیه سوخت انتخاب میکنن...👌
ماشین رو روشن میکنن و به سمت پمپ بنزین مقر #لشکر حرکت میکنن،
برای بنزین زدن باید یک#قبض تهیه میشد🔖
اما به محض رسید به پمپ بنزین ،نیرویی که متصدی این کار بود از اقای علیپور که راننده ماشین بود قبض رو#تقاضا میکنه
اقا سید مصطفی جلو ماشین🚙 جای شاگرد نشسته بوده و اقای علیپور سید مصطفی رو به متصدی پمپ بنزین نشون میده🙋♂و میگه که حاج#کمیل کهنسال (فرمانده وقت لشکر)هستند😅😂
ایشون ،متصدی پمپ بنزین تا اینکه سید مصطفی رو دید و چون سید #تیپ خاصی داشت (لباس فرم سپاه تمیز به همراه عینک دودی مشکی😎)و زیبایی خاص سید مصطفی به جذبه ای😉 که داشت اضافه میکرد،
متصدی پمپ بنزین خیلی دست پاچه شد 😄 و سریع باک ماشین رو پر کرد و عذر خواهی کرد که ایشون رو نشناخت 😬
رضا علیپور هم از مسئول پمپ بنزین#خداحافظی کرد و سوار ماشین شدند و قهقه زنان به اتفاق رفقا به سمت آب هویج بستنی اهواز حرکت کردند....😂😂
بعد از چند دقیقه خود حاج کمیل #کهنسال
با رانندش به پمپ بنزین میرند و درخواست بنزین برا ماشین میکنند 🚖
متصدی پمپ بنزین از اون ها درخواست#قبض🏷میکنه راننده حاج کمیل میگه ،فرمانده لشکر حاج کمیل کهنسال در ماشین هست ،متصدی پمپ بنزین یک نگاهی به چهره حاج کمیل میکنه (حاج کمیل چهره ای سبزه و قد تقریبا#کوتاهی داشت و تازه هم از خط برگشته بود و#چهره_اش بیشتر سوخته و خاکی شده بود)و فکر میکنه راننده داره دروغ میگه ...☹️☹️
بر میگرده به حاج کمیل میگه اگه تو حاج کمیلی منم محسن رضایی ام برو رد کارت بنزین خبری نیست ...😂😂
پ.ن
ماه ها ازاین قضیه گذشت و بچه های#اطلاعات لشکر دنبال شخصی که خودشو جای حاج کمیل جا زده بود میگشتن ...😐
چند سال اخیر در حضور سردار کهنسال و شهید سید مصطفی علمدار برای اولین بار این#خاطره گفته شده بود که حاج کمیل خیلی خندید😂😂
#شهید_سیدمصطفی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃دخترک با چشمانی خیس، به کادوهای بستهبندیشده نگاه میکرد. چه رؤیاهایی که شبانه بافته بود و با رج به رج آن خندیده بود، #بغض کرده بود از شدت خوشحالی، اشک ریخته بود از شوق و بو کشیده بود #عطر_تنی را که روی این تارهای بافته نشسته بود.
🍃حالا چند روزی است که این تار بافتهشده ریشریش شده، از هم رفته و دیگر عطر تن هیچکس از آن به مشام نمیرسد! بوی #خون میآید، بوی #باروت و خاک، صدای هیاهو و #فریاد زنان و کودکان از این تارهای از همرفته به گوش میرسد...
🍃تصویر #پیکری زخمی بر تارهایش نقش بسته، دخترک صاحب پیکر را میشناسد. روزی در #آغوش او کلمه بابا را هجی کرده بود. او در این هیبتی که درون تصویر متلاشی شده قد کشیده بود... نوازشهای صاحبش را چشیده، #قربانصدقههایش را شنیده و به خاطر سپرده بود.
🍃دختر اینبار نگاه غمبارش را به تابلوی روی دیوار میدهد و بعد نگاهش نام نشسته در گوشه قاب را هدف میگیرد: #حسن_حزباوی!
🍃پدرش در کوت عبدالله #اهواز چشم باز کرده بود. خلق و خویش آیینه تمامنمای #شهدا بود اینطور دیده بودند و میگفتند! برای دفاع از #حرم که رفته بود پدرش ناراضی بود، ناغافل رفت! ناغافل هم #شهید شد...
🍃دخترک روزهای خوش قبل از این واقعه را دور میکند. #بیستوسوم_آذر روز تولدش بود، خانواده در تکاپو بودند کادوهایش را زودتر بگیرند و آماده کنند. قرار بود سوپرایز شود. اما قضیه برعکس شد! پدرش کادوی تولدش را زودتر از #محبوب خویش دریافت کرد و او بود که با خبر پروازش خانوادهاش را سوپرایز کرد، زودتر از لحظه #موعود، ناغافل!
🍃حالا اما دخترک از بین این همه #حسرت فقط بغض غافلگیر کردن پدر و رؤیایی که بافته بود به دلش ماند... رؤیایی که رؤیا ماند و تحقق نیافت...
♡سالگرد #شهادتت_مبارک بهترین بابای دنیا!♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🍁به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حسن_حزباوی
📅تاریخ تولد : ۲۳ آذر ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱ آذر ۱۳۹۳
📅تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚫️ #اهواز میزبان پیکر شهید گمنام میشود
🔹سید احمد موالی زاده امروز در جلسه هماهنگی آیین تشییع و خاکسپاری پیکر پاک یک شهید گمنام🌷 دوران دفاع مقدس در اهواز، اظهار داشت: پیکر یک #شهید_گمنام 18 ساله دوران دفاع مقدس هشتم آبان ماه از حرم حضرت علی بن مهزیار اهوازی (ع) تشییع میشود.
🔹وی افزود: پیکر این شهید گمنام 18 ساله دوران دفاع مقدس ساعت 9 صبح روز یکشنبه هشتم آبان ماه📆 از حرم حضرت علی بن مهزیار اهوازی (ع) به طرف خیابان 24 متری تشییع و در پارک #شهید_صباغان به خاک سپرده میشود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 #شهادت مأمور پلیس اهواز در عملیات دستگیری قاتل فراری
🔹 در پی درگیری مسلحانه مأموران پلیس با قاتل فراری در شهرستان #اهواز، ستوان سوم «سعید ربیعی» به دلیل شدت جراحات وارده لحظاتی پیش به درجه رفیع شهادت🌷 نائل آمد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📷 قاب عکس لشکر خوبان در دستان کارگردان و بازیگر فیلم آپاراتچی
💥 اکران مردمی فیلم آپاراتچی شامگاه سهشنبه با حضور علی طاهرفر، کارگردان و تورج الوند، بازیگر و استقبال پرشور مخاطبان در سینما اکسین اهواز برگزار شد و به سانس فوق العاده رسید.
⭕️ در پایان اکران فیلم تابلوی لشکر خوبان، تصویری از ۷۶ شهید مدافع حرم خوزستان در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدیالمهندس به رسم یادبود به علی طاهرفر کارگردان و تورج الوند، بازیگر توسط سرکار خانم مشهدیزاده خواهر شهید ابراهیم مشهدیزاده و خانم لیلیزاده از بانوان فعال در ستاد پشتیبانی جنگ اهداء شد که تشویق حاضران را به همراه داشت.
🎥 درخواست نمایش آپاراتچی در شهرهای فاقد سینما:
Ekranmardomi.ir
#اهواز
🎬 فیلمها به دیدن شما میآیند
🖇 http://eitaa.com/joinchat/1112277110C952842dfba
📷 قاب عکس لشکر خوبان در دستان کارگردان و بازیگر فیلم آپاراتچی
💥 اکران مردمی فیلم آپاراتچی شامگاه سهشنبه با حضور علی طاهرفر، کارگردان و تورج الوند، بازیگر و استقبال پرشور مخاطبان در سینما اکسین اهواز برگزار شد و به سانس فوق العاده رسید.
⭕️ در پایان اکران فیلم تابلوی لشکر خوبان، تصویری از ۷۶ شهید مدافع حرم خوزستان در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدیالمهندس به رسم یادبود به علی طاهرفر کارگردان و تورج الوند، بازیگر توسط سرکار خانم مشهدیزاده خواهر شهید ابراهیم مشهدیزاده و خانم لیلیزاده از بانوان فعال در ستاد پشتیبانی جنگ اهداء شد که تشویق حاضران را به همراه داشت.
🎥 درخواست نمایش آپاراتچی در شهرهای فاقد سینما:
Ekranmardomi.ir
#اهواز
🎬 فیلمها به دیدن شما میآیند
🖇 http://eitaa.com/joinchat/1112277110C952842dfba
سالروزشهادت
سردار شهید حسین قجه ای
تاریخ تولد :عاشورای سال۱۳۳۷
نام پدر : جواد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱5
محل تولد :اصفهان /زرینشهر
محل شهادت :جاده اهواز-خرمشهر
مزار شهید : گلستان شهدای زرین شهر
خاطره:
🌿 «... والله من فقط میتوانم برادر قجهای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او اسطوره مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفتهای که ما در خاکریز کنار جاده آسفالت #اهواز- #خرمشهر درگیر بودیم خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید.
🌿هیچ کدام از بچهها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی #سنگر و بخورد. بعضی مواقع که بچهها قوطی کمپوتی باز میکردند و به او میدادند همانطور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف میرفت آن را توی راه میخورد.
🌿مدام در جلوی دشمن بود و آرپیجی میزد. آنقدر آرپیجی زد که خدا شاهد است گوشهایش کر شده بود و از آنها خون میچکید 😭.>>
راوی علی بور بور.معاون دوم گردان_سلمان
سالروز شهادت🕊🌹
سردار شهید#حسین_قجه_ای
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سالروزشهادت
سردار شهید حسین قجه ای
تاریخ تولد :عاشورای سال۱۳۳۷
نام پدر : جواد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱5
محل تولد :اصفهان /زرینشهر
محل شهادت :جاده اهواز-خرمشهر
مزار شهید : گلستان شهدای زرین شهر
خاطره:
🌿 «... والله من فقط میتوانم برادر قجهای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او اسطوره مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفتهای که ما در خاکریز کنار جاده آسفالت #اهواز- #خرمشهر درگیر بودیم خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید.
🌿هیچ کدام از بچهها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی #سنگر و بخورد. بعضی مواقع که بچهها قوطی کمپوتی باز میکردند و به او میدادند همانطور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف میرفت آن را توی راه میخورد.
🌿مدام در جلوی دشمن بود و آرپیجی میزد. آنقدر آرپیجی زد که خدا شاهد است گوشهایش کر شده بود و از آنها خون میچکید 😭.>>
راوی علی بور بور.معاون دوم گردان_سلمان
سالروز شهادت🕊🌹
سردار شهید#حسین_قجه_ای
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh