🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣8⃣به یاد #شهید_مهدی_نوروزی 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
3⃣8⃣به یاد
#شهید_مهدی_عسگـــری 🕊🌷🕊
شـادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣به یاد #شهید_مهدی_عسگـــری 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#آرزوی_شهیــــد🌷
🔰انگار دنیا برای #روح بزرگش کوچک شده بود...
🌾تاب ماندن نداشت
♨️ #غیرتش اجازه نمیداد🚫
چند روز قبل از رفتنش که با همسر و نازنین فاطمه اش به #امامزاده_محمد رفت
🔰بر مزار #شهدای_مدافع نشست و گفت: "چه حالی میده بری بخاطر بی بی شهیدبشیــ🕊 جنازت زیرآفتاب☀️ بمونه و برنگرده... #آخ_یعنی_میشه..."
🔰 #یک_ماه از این حرف ها نگذشته بود که به آرزویش رسید و پیکرش در جوار بی بی جا ماند
#همانطور_که_خواسته_بود...
#شهید_مهدی_عسگـــری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 اي كه گفٖتي #جــــان بِده تا باشَدَت آرام جــــان!😌 جان به #غَمهايش سِپردم نيست آرامـــ
6⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠یاد مرگ
🔸آقامهدی خیلی زیاد #یادمرگ بود و به همه هم یاد آوری می کرد .
همیشه تو صحبتاش از مردن با عزت صحبت می کرد 🗣.
🔹 #مرگ موضوعی بود که برای آقا مهدی حل نمی شد🚫 هیچ وقت ساده از کنارش نمی گذشت همیشه نگران این بود که خدا من چه جوری می خوام #بمیرم .
🔸همیشه می گفت #خدایا مرگ منو غیر #شهادت🕊 قرار مده .....
یه جمله معروف داشت که می گفت :
🔹خدایا اول #پاکم کن بعدا خاکم کن
خدارو شکر که به #آرزویش رسید 🕊.
#به_نقل_ازهمسرشهید
شهید مدافع حرم مهدی عسگری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران6⃣5⃣ 💠 هدیه ایرانی ها به سوری ها 📌خاطره ای از #شهید_حاج_حسین_همـدانی🌷 👆عکس باز شود
🌷 #یاد_یاران7⃣5⃣
💠 نماز جمـاعت صبح
📌خاطره ای از
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_19442337.mp3
4.86M
موضوع:
#حب_امام_زمان_عج.
🔰 استاد قلی یان
🌺اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠تو اولين كسي هستي كه به مير رضي ملحق مي شوي
🌷عمليات شده بود و در حين #عمليات "سيد مير رضي " شهيد🕊 شده بود .
كلهُر كه با او بسيار صميمي بود ،از شدت ناراحتي و غم از دست دادن #نزديكترين يارش ، در خط مقدم ، داخل نفربر نشسته بود و گريه مي كرد😭 .
🌷يكي از دوستان مي گفت : هر چه تلاش كرديم او را آرام كنيم نتوانستيم🚫 .
تصميم گرفتيم #تنهايش بگذاريم . بلكه آرام شود . ولي هر چه سعي كرديم آرام نمي گرفت .
🌷حاج آقا #ميثمي آمد و احوال او را ديد . داخل #نفربر شد و در گوش كلهر چيزي گفت😕 .
شهيد كلهر كه تا آن لحظه با شدت گريه مي كرد ، ناگهان آرام شد .سر بلند كرد و لبخند زد 😊. حاج آقا ميثمي رفت .
🌷از كلهر پرسيديم چه شد كه اين طور آرام شدي ⁉️ گفت : حاج آقا ميثمي همان حرفي را به من زد كه #پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله) عليها گفته بود .
🌷گفت : " تو #اولين كسي هستي كه به #مير_رضي ملحق مي شوي "
باورمان نمي شد اما زمان طولاني لازم نبود❌ تا ببينيم كه اين حرف تا چه حد حقيقت داشته است👌 .
🌷 #حاج_يدالله_كلهر در ادامه عمليات ، اولين نفر از مسئولين بود كه به شهادتـــــ🕊 رسيد .
#شهید_یدالله_کلهر
شادی روحش #صلوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ایُّهـَــاالدّاعِش
🔸سپـاه
🔸بسیج
🔸و حزب الله را فاکتـــور بگیر
حواست به #من باشد
🌺دختــر #شیعه زاده ای هستم
که شهادتــ🕊 را از مادرم فاطمه(س)
به ارث بردم...
و شجاعت👊 را از دخترکی #سـه_ساله
👈حواست باشد که اگر نگاه چپی به
#حرم کنی
جانت را با خونت میخَرم...🗡
👈گر به میدان نبــرد نیایم
پشتِ این میدان
#مدافع_حرم ها میپرورانم✊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢خدایک #دختر به سعید داد،
از او پرسیدم: #اسمش را چی گذاشتی؟
خیلی #جدی گفت: اسم دختر را چی میذارن؟ #فاطمه گذاشتم دیگه.
#شهید_سعید_جان_بزرگی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍مادر #شهیدان_بختی: من هم در کنار فرزندانم #لهجه افعانستانی را تمرین میکردم تا فرزندانم بتوانند با
8⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خاطره ای از جنگ با داعش
بخش اول(١/٢)
🔰یه شب به دعوت برادر #شهیدقاسمی دعوت شدم برا سخنرانی تو یه مسجد حلقه صالحین بود .
🔰بعد از پایان مجلس دو تا #جوون پیله شدن که حاجی ما رو هم با خودت ببر و کلی اسرار و التماس گفتم راهی نداره بازم ول کن نشدن گفتم چه نسبتی با هم دارین شماها گفتن #پسرخاله هستیم
🔰 خلاصه به اصرار شمارمو گرفتن و تلفنی📞 پیگیر رفتن بودن از من انکار و از اونا #اصرار گفتم صبر کنین برم اگه شد خبرتون میکنم اگه نشد هم برین دنبال افغان شدن ..(لهجه و مدرک داشته باشین)
🔰نمیدونم این موجودات #غیرزمینی از کجا شماره #سوریه مو هم پیدا کردن و بعد رفتن بازم پیگیر بودن اینقدر که بلاخره فرماندهان رو متقاعد کردم که بیان😀 اما خبری دیگه ازشون نشد...
🔰تا اینکه بعد از #دوماه تو تدمر وقتی گردان جدید اومد تو مسجد یکی با لهجه غلیظ #افغانستانی از پشت صدام کرد و حال و احوال کرد گفتم کجا همو دیدیم ؟
گفت از ما فراموش کردی😕 در مسجد برایمان خطابه کردی!
🔰بعد که پسر خالشو نشونم داد تازه فهمیدم عهههه اینا که همون دو تا هستن ☺️!
جا خوردم اخه یکیشون #مشهدی حرف میزد تو مسجد دومی #تهرونی!
🔰گفتم دمتون گرم پس بلاخره اومدین گفت ۴۵ روزه #سوریه هستیم مرخصیمون هم رسیده اما شنیدیم #عملیاته نرفتیم.
🔰بعد چند روز برا سرکشی به خط و توجیه فرماندهان #دفاع وطنی رفتم رو ابرویی ۲ که اسم یه تپه بود پر از گرد و خاک🌫 از سنگر بیرون اومدن و یه احوال پرسی سریع کردن #زودرفتن.
🔰فک کردم از من دلخور شدن که بهشون سر نمیزنم🙁.رفتم پیش #فرماندشون درخواست کنم بِدنشون به یه واحد دیگه که دم #دستم باشن.
🔰فرمانده گروه #تک_تیراندازها, مخالفت کرد و گفت این دو تا پسر خاله بهترین نیروهام هستن👌 به هیچ کس نمیدمشون.
🔰فرداش رفتم سراغشون گفتم از من دلخورین⁉️
گفتن نه آقا #ابوزهرا ما سر پستمون بودیم نمیشد ترک پست کنیم گناه بود📛.
#شهیدان_بختی
#ادامه_دارد.....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره عجیب و جالب حاج قاسم سلیمانی از #شهید_صدرزاده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#چفیـــــــــــه_میگویــد
🌺چفیه میگوید:
به خوبی یاد دارم آن روزها را که #عرق از جبین کشاورزان نخلستان🌴 #برمیگرفتم و گاه بر گرد کمر ماهی گیران🐟 بر روی دریای بی انتها روان میشدم.
🌺چفیه میگوید:
به یاد دارم آن زمان را که #ترکش، پای رزمنده ی #بسیجی را دریده بود، واو چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد😔 و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت #می_فشردم،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق🌸...
🌺چفیه میگوید:
آنگاه که خورشید سوزان☀️،امان بچه ها را بریده بود،دامن به #آب داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم🙂، شاید که با #خیسی تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم👌.
🌺چفیه میگوید:
آن زمان که به #نماز می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب🌙 تنها محرم رازشان... و من بودم که در #توسل_های پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان😭 را نبیند من بودم" و چشم های #ملتمس و خیس آنها" و این آبروی من از همان اشک هاست.
🌺چفیه میگوید:
هرگاه که زمین🌎 به لرزه می افتاد و آسمان شب با #منورها چراغانی می شد، فریاد #یازهرا(س) دردشت🍃 می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون #می_غلتید، من اولین کسی بودم که بر بالینش می نشستم😔؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق😞، وجود #نورانیش را در آغوش می گرفتم و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را #خون_زخمهای_پیکرش در بر میگرفت.
🌺چفیه میگوید:
شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا🌊 زده بودند و تکه تکه ی #بدنهایشان میدان رزم را گلگون🌷 میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون #خوبان😭.
🌺و آنگاه که نبرد به پایان⛔️ میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)😭، تمام وجودم را در بر می گرفت
👈 #چفیه شرح جان فشانی عشـ❤️ـاق است
👈 #چفیه معطر از عطر بسیجیان است.
👈 #چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)🌸🍃...
👈 #چفیه همراه بهشتیان🕊 است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ.
🌺🍂خوشا به حال آنان که #چفیـــــــــه همراه زندگیشان است😔👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جانم به لب رساندهای و آه میکشی ما را بکش، بگو ز چه #جانکاه میکشی ای #یوسف_زمان! ز چه بر روی نیز
9⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷سه سال بود که تو عراق و #سوریه به دفاع از حریم #حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.
اسم مستعارش تو سوریه " #عمار " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن
شجاع 💪و نترس بود و محبوب دلها
وقتی ازش میپرسیدیم تو سوریه چکار میکنی؟ میگفت: سربازی👮.
🌷روز #تشییع پیکرش⚰ وقتی فرماندهان نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه محمدحسین اونجا چکاره بود؟سردار گفت:
👈فرمانده تیپ هجومی #سیدالشهدا(ع) !!!
🌷سالها بعد از #دفاع مقدس اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔... محمدحسین زود بارش رو بست...
سردار میگفت و میسوخت و #غبطه میخورد...
🌷 مرامهای #خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون🚥 بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :محمد حسین #همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی
🌷 وگرنه ...
قرارداد که تمام میشد🚫 و خانه را که میخواستیم عوض کنیم #بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض #شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد☺️.
🌷 با این حال ولی #همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود👌 و آنهم تمثال شهید🕊 مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور #محمد_عبدی بود
🌷 خیلی دوست داشت #مثل "محمد عبدی" باشد.همیشه از #خنده های لحظه های اخرش 😄و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ج
🌷وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; عمارعبدی 39; است #اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح 😄آن موقع باورم شد 😔
🍃تا در طلب گوهر کانی کانی🍃
🌸تا در هوش لقمه نانی نانی🌸
🍃این نکته ی رمز اگر بدانی دانی🍃
🌸هرچیز که در جستن آنی،آنی🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شادی_روحش_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh