eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
✍مادر #شهیدان_بختی: من هم در کنار فرزندانم #لهجه افعانستانی را تمرین میکردم تا فرزندانم بتوانند با هویت #افغانی راهی سوریه شوند. من #آگاهانه راضی به رفتنشان شدم، با اینکه میدانستم ممکن است #شهید شوند ولی گفتم قربون بی بی زینب بشم، من و فرزندانم خاک پای بی بی #زینب(س) هم نمیشویم. #ام_وهب_ها_بسیارند 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍مادر #شهیدان_بختی: من هم در کنار فرزندانم #لهجه افعانستانی را تمرین میکردم تا فرزندانم بتوانند با
8⃣7⃣2⃣ 🌷 💠خاطره ای از جنگ با داعش بخش اول(١/٢) 🔰یه شب به دعوت برادر دعوت شدم برا سخنرانی تو یه مسجد حلقه صالحین بود . 🔰بعد از پایان مجلس دو تا پیله شدن که حاجی ما رو هم با خودت ببر و کلی اسرار و التماس گفتم راهی نداره بازم ول کن نشدن گفتم چه نسبتی با هم دارین شماها گفتن هستیم 🔰 خلاصه به اصرار شمارمو گرفتن و تلفنی📞 پیگیر رفتن بودن از من انکار و از اونا گفتم صبر کنین برم اگه شد خبرتون میکنم اگه نشد هم برین دنبال افغان شدن ..(لهجه و مدرک داشته باشین) 🔰نمیدونم این موجودات از کجا شماره مو هم پیدا کردن و بعد رفتن بازم پیگیر بودن اینقدر که بلاخره فرماندهان رو متقاعد کردم که بیان😀 اما خبری دیگه ازشون نشد... 🔰تا اینکه بعد از تو تدمر وقتی گردان جدید اومد تو مسجد یکی با لهجه غلیظ از پشت صدام کرد و حال و احوال کرد گفتم کجا همو دیدیم ؟ گفت از ما فراموش کردی😕 در مسجد برایمان خطابه کردی! 🔰بعد که پسر خالشو نشونم داد تازه فهمیدم عهههه اینا که همون دو تا هستن ☺️! جا خوردم اخه یکیشون حرف میزد تو مسجد دومی ! 🔰گفتم دمتون گرم پس بلاخره اومدین گفت ۴۵ روزه هستیم مرخصیمون هم رسیده اما شنیدیم نرفتیم. 🔰بعد چند روز برا سرکشی به خط و توجیه فرماندهان وطنی رفتم رو ابرویی ۲ که اسم یه تپه بود پر از گرد و خاک🌫 از سنگر بیرون اومدن و یه احوال پرسی سریع کردن . 🔰فک کردم از من دلخور شدن که بهشون سر نمیزنم🙁.رفتم پیش درخواست کنم بِدنشون به یه واحد دیگه که دم باشن. 🔰فرمانده گروه , مخالفت کرد و گفت این دو تا پسر خاله بهترین نیروهام هستن👌 به هیچ کس نمیدمشون. 🔰فرداش رفتم سراغشون گفتم از من دلخورین⁉️ گفتن نه آقا ما سر پستمون بودیم نمیشد ترک پست کنیم گناه بود📛. ..... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠خاطره ای از جنگ با داعش بخش اول(١/٢) 🔰یه شب به دعوت برادر #شهیدقاسمی دعو
🍃🌺🍃🌺 #بچه‌هایی که طبق تعریف هم‌رزمانشان، خلق‌وخوی #جبهه قدیم را با #واکس‌ زدن شبانه کفش‌های هم‌سنگرانشان #شستن لباس‌های آن‌ها و خواندن #نماز_شب زنده کرده بودند.. 🍃اولین #برادران_شهید_مدافع_حرم #شهیدان_بختی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 #بچه‌هایی که طبق تعریف هم‌رزمانشان، خلق‌وخوی #جبهه قدیم را با #واکس‌ زدن شبانه کفش‌های هم‌سنگر
🌷 💠خاطرات جنگ با داعش قسمت دوم(٢/٢) 🔰تا اینکه یه روز به اون تپه حمله کرد... تپه کرد و چند ساعتی هم دست دشمن بود 😨با حاج مهدی حرکت کردیم به سمت تپه ماشینهاشون🚘 بالای تپه بود و با ۲۳ داشتن به سمتون شلیک میکردن💥 🔰 وقتی به تپه رسیدیم ماشینمون 🚘پر از سوراخ تیر و ترکش بود حتی لباس تنم سوراخ شده بود ⚡️اما حتی یه خراش کوچک هم بر نداشتم شروع کرد به توپخانه دستور شلیک داد. 🔰 گلوله های توپ رو سر خودمون و دشمن پایین میومد💥 یه گروه پشتیبانی هم از راه رسید و دشمن پا به فرار گذاشت به بالای تپه که رسیدیم دو تا کنار هم یا بهتره بگم تو بغل هم لبخند زنان شده بودن😔😔 . ابو علی و چند تا از بچه های فرهنگی رسیدن و شهدا🌷 رو به عقب بردن 🔰دو تا پسرخاله ها کسی نبودند جز برادران و که چون میدونستند دو تا برادر همزمان نمیشه📛 کار کنن خودشونو پسرخاله معرفی کرده بودند. 🔰عصر اون روز خیلی دمق بودم بغض تو گلوم بود 😔منتظر بودم یه جا خالیش کنم تا اینکه رسید .با چشمان اشک آلود😢 عکسهای سر شده و جسم پاره پارشونو نشونش دادم. 🔰با یه خنده ای گفت☺️ جووون چه شهید🕊 شدن کفری شدم و افتادم دنبال سید ابراهیم و اونم تو خاکا میدوید و میگفت تو از این بدتر . 🔰هیچ وقت یادم نمیره بزرگوارشونو که بعد از مجلس متینی میگفت مجلس عقیقه بچه هام حتما بیاین🙂 وگرنه دلخور میشم. میگفت ما شیرینی و میوه به مهمونا میدیم ما نیستیم🚫 🕊🌷🕊 👈روحشان شاد راهشان پر رهرو🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh