eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
"رمان 💞 ⃣1⃣ احسان گفت: بخاطر کارهای شما بود که من اینجوری شدم. بخاطر بی محبتی های شما بود که اون حرف رو به رهایی زدم! حالا چطور برگردم به اون خونه؟ چطور تو صورت رهایی و عمو صدرا نگاه کنم؟ روی مبل خودش را رها کرد. امیر کنارش نشست: چی گفتی به رها؟ احسان: دیوانگی کردم! به رهایی گفتم، مادرم شو! گفتم مثل مهدی میخوام پسرش باشم. گفتم میخوام لوسم کنه. از روی مبل بلند شد و مقابل امیر ایستاد و فریاد زد: کاری که تو و شیدا نکردید! شما باعث شدید مثل یک عقده ای دنبال محبت بگردم. شما باعث شدید از بچگی عقده داشتن مادری مثل رهایی تو دلم بمونه! شما باعث شدید رهایی رو از خودم ناامید کنم! ای خدا! من مادرمیخوام! من پدر میخوام! من بچگی میخوام! روی زمین افتاد و صدای هق هق گریه اش در اتاق پیچید. در اتاق باز شد و صدرا سراسیمه وارد شد: احسان اینجایی؟ تو که ما رو از نگرانی کشتی! رها داره دیوونه میشه از نگرانیت. به سمت احسان رفت و او را از زمین بلند کرد و در بغلش گرفت. احسان زمزمه کرد: ببخشید عمو! بخدا نمیخواستم رهایی رو اذیت کنم. ازدهنم در رفت. ببخشید. به رهایی بگو ببخشید. صدرا با دو دست صورت احسان را مقابل صورت خود گرفت و گفت: تو حرف بدی نزدی پسر! رها از این ناراحته که برات کم گذاشته! تو پسر مایی! امیر خندید: اینقدر بچه دار شدن سخت شده که بچه های فامیل رو داری جمع میکنی؟ یا مهدی رفته پیش مادرش، دنبال یکی دیگه هستین؟ احسان غرید: بی لیاقتی فامیلاشو جبران میکنه. صدرا رو به احسان گفت: احسان! پدرته! احترام نگه دار! بعد رو به امیر کرد: خوب بودن خیلی سخت نیست! دست احسان را گرفت: بیا بریم خونه. رها نگران شده. احسان رفت و امیر نگاه حسرت بارش را روانه پسرش کرد. اگه دوباره بچه دار شود، هرگز نمی گذارد مثل احسان پر از حسرت بزرگ شود! رها مثل اسپند روی آتش بود. دلش شور احسان را میزد. احسانی که بی هوا رفته بود. احسانی که با حالی ناخوش رفته بود و رهایی که صدرا را خبر کرد. با بی تابی خبر کرد. با نگرانی های مادرانه برای پسر گریزپایش، خبر کرد. صدرا از شنیدن حال و روز و حرف های احسان، دلش گرفت از ظلمی که به کودکی های این بچه روا شده. واقعا حال و روز مهدی بدتر بود یا احسان؟ مهدی بی پدر پا به جهان گذاشت و مادرش او را رها کرد اما تمام روزهای عمرش در عشقی عمیق زندگی کرد. احسانی که کنار پدر مادرش بزرگ شد و هیچ محبت و توجهی از آنها دریافت نکرد! تقصیر بچه ها چیست که ما آنها را به دنیا می آوریم؟ تقصیر آنها چیست که ما خود را مهمتر از هر چیز در دنیا میدانیم؟ تقصیر بچه ها چیست که مادر بودن را بلد نیستیم و پدری را در خرج لباس و خوراک میدانیم؟ زینب سادات از مهدی پرسید: چرا آقا احسان اینجوری کرد؟ مامان باباش کجان؟ مهدی آه کشید: احسان خیلی تنهاست. تنهاتر از من! تنها تر از تو! بدترین اتفاقی که برای یک بچه میتونه بیفته، اینه که پدر و مادر داشته باشه و باهاشون زندگی کنه اما محبت نبینه! پدر و مادرش چند ساله جدا شدن. فکر نکنی قبل از طلاقشون خوب بودنا!از وقتی من یادمه،احسان تنها بود.همه جور فشاری روی اون آوردن تا دکتر بشه.احسان هیچ دوستی نداره.همیشه تنها بود و درس میخوند. الانم که مادرش رفته خارج و پدرش هم داره ازدواج میکنه دوباره. زینب سادات اندوهگین گفت: خیلی براش سخت بوده انگار. مهدی سرش را به مبل تکیه داد: خیلی! همه آدمها سختی میکشن! زینب سادات لبخند زد: همه بجز اون محسن شیرین عقل! نگاه کن تو رو خدا! انگار اومده سینما! چه تخمه ای هم میشکنه! مهدی با لبخندی برادرانه محسن را نگاه کرد: بذار خوش باشه، معلوم نیست نوبت اون کی برسه! صدرا یا الله گفت و رها سراسیمه در را گشود و با دیدن احسان همانجا دم در نشست و بی صدا هق هق کرد و اشک ریخت. احسان مقابل رها زانو زد: ببخشید رهایی! غلط کردم! منو ببخش با حرف هام ناراحتت کردم. بخدا روم نمیشد بیام. رها چشمان خیسش را بالا آورد: نصف عمرم کردی! چرا رفتی آخه؟ احسان: نمیخواستم از محبتتون سواستفاده کنم بخدا... صدرا هر دو را بلند کرد و گفت: نه تو سو استفاده گر هستی احسان خان! نه خانوم من بخیل که تو و دیوانگی هاتو نبخشه! عادت داره دور و برش آدمهایی مثل تو باشن! بریم داخل که یک روزسایه خانم اینجا اومدن و همه بدبختی ها همون روز سر ما اومد. سایه گفت:اختیار دارین!نفرمایید!همه جا مشکلات هست. من خیلی مزاحم شدم، نمیدونم چرا سید دیر کرد! زینب سادات گفت: ایلیا حالا حالاها ول نمیکنه. بریم بالا که عمو صدرا اینا راحت باشن.راستی عمو!فکر کنم نصف بدبختی ها تقصیر من بود! 🌷نویسنده:سنیه_منصوری ادامه‌ دارد..... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ ☀️السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی... 🌹سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند. ☀️سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست... 📕 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 🌹☀️🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشتـہ هایم هم بے تابتـان هستند ! صبـح بخیـر بگویید .... تا صبـحگاهم با عطـرِ نفسِتـان آغـاز شود... صبحتون و عاقبتمون شهدایی🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 شهـــید روح اللّٰه قربانی❣🍃 «اگر میخوای سرباز امام زمان(عج) باشی باید توانایی هات رو بالا ببری شیعه باید همه فن حریف باشه و از همه چی سر دربیاره» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی اشکش را نگه می داشت، توی چشمش. همسرش فقط یکبار گریه اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: «ما که توی نماز قنوت می گیریم، از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما «صیاد» توی قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت « اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای »، بلند هم می گفت، از ته دل. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
من دوست دارم شما خوانندگان و شنوندگان این وصیتنامه را به واجبات و ترک محرمات دعوت کنم و تاکید زیاد به خواندن واجب، خواندن نماز در اول وقتش که موجب رضای خدا می‌شود و به فرموده خداوند متعال در قرآن آدم را از زشتی‌ها و پلیدی‌ها دور می‌کند و چه زیباست خواندن آن در اول وقت که موجب آرامش و آسایش می‌شود و به نقل از مجتهد عارف ایت الله بهجت (ره) تاکید و مداومت کردن در خواندن نماز اول وقت آدم را خواسته یا ناخواسته به مراتب عالیه می‌رساند و چه بهتر از خواندن نماز اول وقت و دعوت کردن دیگران به این فریضه واجب. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا