یاد خدا ۹.mp3
9.74M
مجموعه #یاد_خدا ۹
#استاد_شجاعی | #آیت_الله_مشکینی
✘ من می خوام برای خدا خاص ترین آدم باشم!
میشه ؟
@ostad_shojae | montazer.ir
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#پارت_ششم🦋
در طول پرواز آرتور دائم در فکر خوشگذرانی و شبنشینیهای طولانی در هامبورگ، مشغول رؤیاپردازی بود و از همه نقشههایش برای ادموند صحبت میکرد. برخلاف ادموند که تمایلی به این قبیل نشست و برخاستهای مبتذل نداشت و برایش جذاب نبود فقط با لبخند به صحبتهای او در ظاهر گوش میکرد اما در باطن با افکار خودش درگیر بود. بعد از مدتی که از پرچانگیهای آرتور گذشت، ادموند گفت:
آرتورِ عزیزم، بهتر نیست بهجای اینکه همش در فکر گشتوگذار و انتخاب باشگاههای معروف برای خوشگذرانی باشی، یه کم به این فکر کنی که چطوری قراره از این دختر حرف بکشیم؟! آرتور با دلخوری نگاهی به دوستش انداخت و گفت: یعنی از تو ضد حال تر آدم ندیدم! خب بگو ببینم مشکلت چیه؟! من اون روز به تو گفتم حرف کشیدن از دختره رو بذار به عهده من، دیگه چرا اینقدر حرف بیخود میزنی، ضد حال؟
- اِ...! این چه حرفیه؟! خب ما اومدیم این سفر تا پسرعمه لوگان رو پیدا کنیم، ولی تو همش داری برای کارهای غیر ضروری برنامهریزی میکنی!
- خب تو احمقی دیگه، این چیزها رو نمیفهمی. همش سرت تو کار و کتابه، به هیچچیز دیگه هم فکر نمیکنی، زندگی رو عشق است، آدم مگه چند سال زنده است؟! باید بهت تو این دنیا خوش بگذره!
آرتور در حال قهقهه زدن بود که کسی به در اتاق زد. نیمنگاهی گذرا به هم انداختند و یکصدا اجازه ورود دادند اما بهمحض وارد شدن شخص، ادموند از جا پرید. وعده محقق شده و ملیکا حسینی، دختر محجبه و مسلمان دانشگاه برای دیدار او آمده بود. هر دو نفر تا حدودی دستپاچه شدند چون با وجود اینکه انتظار آمدن او را میکشیدند چند لحظهای را بهغفلت گذرانده بودند.
با لهجه خاصی که کاملاً نشان میداد خارجی است پرسید: آقای ادموند پارکر! قبل از هر چیز میخوام مراتب سپاسگزاری صمیمانه خودم رو بابت نجات جونم بهتون اعلام کنم، من زندگیم رو مدیون شما و دوستتون هستم و دوم اینکه باید باهاتون خصوصی در مورد موضوع مهمی صحبت کنم؛ و نگاهش را از او برداشت.
از حرکات و رفتار ملیکا هم میشد فهمید که دستپاچه و نگران است اما خیلی زود ظاهرش را حفظ کرد. آرتور هم متوجه شد که باید زودتر اتاق را ترک کند، بعد از کمی منمن کردن گفت: یه پروژهای هست که باید برم کتابخانه مرکزی دانشگاه، بهتره من زودتر برم، پس فعلاً تنهاتون میذارم. (ادامه دارد...)
📚تالیف : #آمنه_پازوکی
🌱با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذاب این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#پارت_هفتم💥
دو هفته ای از آمدن ملیکا میگذشت ولی هنوز از او خبری نشده بود. ادموند در التهاب عجیبی به سر میبرد. چند روزی میشد که تصمیمش را گرفته و منتظر بود تا قاطعانه به پیشنهاد او جواب مثبت دهد. از مرگ عادل چند روزی میگذشت. بسته ارسال شده برای ادموند شامل تمام مدارکی بود که عادل در طول این مدت بر علیه جریان پشت پرده ضد اسلام در دانشگاه جمع آوری کرده و قصد افشاگری داشت که همین امر باعث شده بود تا او را کشته و به نحوی صحنه سازی کنند که خودکشی به نظر برسد. زمانی که او بسته بینام و نشان را باز میکرد هیچگاه این فکر به ذهنش خطور نمیکرد که ممکن است از طرف عادل شارما چیزی برای او فرستاده شده باشد.
آنها حتی فرصت صحبت کردن معمولی هم با یکدیگر پیدا نکرده بودند، چه برسد به اینکه تمام مدارک جمع آوری شده عادل اکنون در دست او باشد! با توجه به اینکه عادل فهمیده بود تشکیلات پشت پرده قصد جانش را دارد، عمل زیرکانهای انجام داده بود. اگر مدارک به دست آنها میافتاد نه تنها جان سالم بدر نمیبرد. بلکه تمام زحمتهایش هم بر باد میرفت، علاوه براین زندگیاش را برای هیچ از دست میداد؛ بنابراین تمام سعی خود را کرده بود قبل از اینکه کشته شود و این مدارک به دست دشمنانش بیفتد، آنها را به کسی بسپارد که احساس میکرد شایستگی دفاع از حق و حقیقت را دارد.
ادموند طبق عادت همیشگی از کلیسا تا منزل را پیادهروی و درعینحال به ماجراهای پشت سر گذاشتهشده فکر میکرد. او با هر قدمی که برمیداشت رفتار و منش ملیکا را برای خود تجزیه و تحلیل میکرد. ازنظر او ملیکا دختری بود که در جامعه امروزی بهسختی میتوانست نظیرش را پیدا کند. دختری با حجب و حیای ذاتی و اصیلی که در دختران غربی هرگز ندیده بود. ظرافتهای رفتاری به دور از دلبریهای ابتذال گونه و هوس پرانیهای زنان و دختران جامعهاش که این خود میتوانست ابزار بسیار قدرتمندی برای جلب نظر مردان با اصالت باشد.
ملیکا از ادبیات متین و حسابشدهای در گفتارش استفاده میکرد که بر جذابیتها و ویژگیهای ظریف زنانهاش میافزود. حجاب و پوشش ساده او بی آن که نیاز به خودنمایی داشته باشد، گوشهای از ذکاوت و تیزهوشی او را در مقایسه با دیگر زنان و دختران اطراف ادموند نمایان میکرد که با وجود این پنهانسازی و اجتناب از دلبری با ابزار زیبایی و ویژگیهای زنانه، دریچهای از نگاههای محترمانه را بهسوی او بازکرده و شاید هر انسان آزاده و متفکری در دل او را تحسین میکرد.... (ادامه دارد...)
📚تالیف:#آمنه_پازوکی
💠با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_امام_زمانم
•| شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
•| باید این طور نوشت:
چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس، جای یک گل خالیست،
تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مردان بے ادعــا
نمےدانم
از این جمع باصفاےتان،
ڪدام ماندید و ڪدام پر ڪشیدید..
اما همینقدر مےدانم
و مےگویم ڪه،
شرمندۀ آن نگاههاے خالصم...
#یادشهداباصلوات
صبحتون و عاقبتمونشهدایی☀️✋
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎی شهید ﺩﮐﺘﺮ مصطفی #ﭼﻤﺮﺍﻥ :
ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺍﺯ ﺑــــﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑـــﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷـــﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ میگیرم ...
ﻣـــﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠـــﻖ ﮐﺮﺩﯼ ، ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣـــﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ میکنم ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨهاﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧــﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧــﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗـــﻮ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ ﻣﻌـــﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧــﺪﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ میکردﻡ ...
دوستت دارم ای خدای من
#رجب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 15 - پرهیز از سرزنش گرفتاران
وَ قَالَ عليهالسلام مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ🌹🌹
و درود خدا بر او، فرمود: هر فريب خوردهاى را نمىشود سرزنش كرد
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚀 سوگند خوردیم که آرام نخواهیم نشست.
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اولین تصاویر از محل اصابت موشک های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر تروریستها در اقلیم کردستان عراق
#انتقام_سخت #طوفان_الأقصی
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید مدافع حرم «علی آقاعبداللهی» ملقب به «شیر خانطومان» سال ۱۳۶۹ در تهران متولد شد.
وی پس از گذراندن دوران تحصیلات خود، موفق به اخذ مدرک کاردانی شد و سال ۱۳۹۰ به استخدام سپاه درآمده و در سپاه «انصارالمهدی» مشغول خدمت شد. این شهید والامقام با شروع فتنه تکفیریها در منطقه، پس از ۲ سال پیگیری، ۲۲ آذر سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد و سرانجام ۲۳ دی همان سال، در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔊#روایت |هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت ماه رجب است.
ماه رجب را خیلی دوست داشت.میگفت: هر چه در ماه رمضان گیرمان می آید به برکت #ماه_رجب است.
«شهید مجید پازوکی🕊🌹»
#شهیدانه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🚀 برای یک لحظه لبخند روی لبان کاپشن صورتی با گوشوارههای قلبی
🔸 تصویرسازی توسط هوش مصنوعی
#انتقام_سخت #پاسخ_سخت #طوفان_الاقصی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان سرباز میخواد💚
🎙استاد رائفی پور
امداد های غیبی چه زمانی فعال میشه؟
جهت سلامتی #امام_زمان صلوات🌹📿
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سهشنبههایجمکرانی
🔸یا صاحب الزمان....
🍂روز سهشنبه بود که رفتی و سال هاست...
🍂بغض غروب جمعهی من، این سه شنبههاست...
دلمـانتنگشدهگرچهسهشنبهستبیا...🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#امام_زمان 🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹طلبه شهیدی که روز شهادت امام هادی(ع) متولد و در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید🌹
◇ ۱۳ بهمن ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی علیه السلام بدنیا اومد، اسمشو گذاشتن #محمدهادی
◇ بچه میدان خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار میکرد؛ برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش»
◇ عاشق و دلداده مولا علی (ع) بود. سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت های رسانه ای و فرهنگی در گروه حشد الشعبی عراق بود. با شروع بحران داعش موسسه اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد.
◇ هادی آن موقع میخواست به سوریه اعزام شود اما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری.
◇ او به جهت فعالیت های هنری در زمینه عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشد الشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی فقط حماسه رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد.
◇ محمد هادی بود و به امام هادی(ع) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع از حرم #سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید و طبق وصیتش در #وادیالسلام نجف به خاک سپرده شد.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱
خودتان را برای ظهور امام زمان
(روحی لک الفدا) و جنگ با کفار ؛
بخصوص اسرائیل آماده کنید
که آن روز بسیار نزدیک است.💚
فرازی از وصیتنامه شهیدبیسر
#محسنحججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 صدای شهید آقا مصطفی صدرزاده رو
میشنوید:
ماه رجب بود...
در رحمت خدا خیلی باز بود...″
🎙 #شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
محمدرضا هم مداح بود و هم فرمانده; سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: یازهــــرا(سلام الله علیها)
اونقدر رابطه اش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد
خمپاره خورد به سنگرش، بچه ها رفتند بالا سرش دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش...
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh