🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 0⃣6⃣ 🔸شهید احمد #بگلو یکی از دانشجوهای اعزامی دانشکده فنی در گردان ما بود كه در منطقه ب
🌷 #طنز_جبهه1⃣6⃣
💠محاسن بغل دستی
🔰ایام #رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر»📖 را می خواندیم. #حاج_آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد
🔰که وقتی به عبارت👈 "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید
که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید
🔰با دست چپ✋ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید.
🔰هنوز حرف حاجی تمام نشده🔇 ، یک بچه های تخس #بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت:
اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟😅😅
🔰برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند👌 گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد 😵😄.چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مقصر #خودمانیم👉
که آدم شدن را #وعده داده ایم...
↵از #رجب به↫ شعبان
↵از شعبان به↫ #رمضان
↵از رمضان به↫ محرم
↵از محرم به↫ فاطمیه🏴
و...
کسی از لحظه ی دیگر خبر دارد⁉️
در خانه🏡 اگر کس است، #یک_حرف بس است📛
✔️ #خوب_شدن
✔️و #خوب_ماندن را
♨️وعده به فردا ندهیم♨️
#امروز را دریابیم...!
#زندگیتون_شهدایی
#قدم_در_راه_شهدا_بگذاریم
#آرزوی_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
استغفار_1.mp3
8.68M
#استغفار 1 📿
#رجب، ماه استغفاره!
ماه حمام کردنِ روح ...
جسمِ آلوده رو با آب پاک شتشو میکنیم،
و روحِ زنگار گرفته رو در نهرِ استغفار .
آماده میشیم برای استحمامِ روح!
#استاد_شجاعی👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
استغفار_2.mp3
7.38M
#استغفار 2 📿
💢عدم نشاط و آرامش،
عدم لذّت بردن از عبادت،
بی رغبتی نسبت به نماز،
کلافگی، اضطراب و ترس،
مالِ کثیف شدنِ روح، و عدم استحمام روح ماست.
ماه #رجب اومده ...
تا مایی که حمامِ روحمون رو فراموش کردیم، یه ذره بیشتر به خودمون برسیم.
#استاد_شجاعی👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 3⃣#قسمت_سوم 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
4⃣#قسمت_چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
💢اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
💢بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
💢وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
💢عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
💢به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
💢احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
💢زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
💢چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
💢حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
💢هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
💢#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
✅فضیلت استغفار در ماه #رجب
✍امام علی علیه السلام فرمودند :
🔹درماه رجب زیاد استغفارنمائید چون در هر #لحظه از این ماه ، خداوند مقداری از بندگانش را از جهنم آزاد می کند. وهرشخص در این ماه زیاد استغفرالله گوید فرشتگان بر او مژده بهشت را میدهند.❤️
(نشرپیام=شریک در ثواب)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
كانال تخصصى هروله(3).mp3
5.5M
🔺. کانال شهید نظرزاده 🔺
🏴#شورزیبا
🎤#كربلايى_جواد_مقدم
•#رجب ماه#شعبان #رمضان هم حسین جان
برا مـاه#محرم بـــی قـرارم به قــرآن😭
#وداع_با_ماه_شعبان 😔
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حدیث_روز
🦋پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🔸سمِّيَ شَهرُ رجَبٍ شَهرَ اللّه ِ الأصَبَّ لأنّ الرحمَةَ على اُمَّتِي تُصَبُّ صبّا فيهِ
🔹 #رجب را «ماه ريزانِ خدا» ناميده اند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو مى ریزد🌸🍃
📗 بحارالأنوار جلد۹۷ ص۳۹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف...
یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمیکنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر...؟!
گفته بود شما دو هفته مرخصی میگیرید و به شمال و تفریح و استراحت میروید، من هم سه روز مرخصی میگیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من میروم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم...
📚به نقل از همسر شهید عبدالله اسكندری..
#رجب 🌙
#شهیدانه 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎی شهید ﺩﮐﺘﺮ مصطفی #ﭼﻤﺮﺍﻥ :
ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
ﺍﺯ ﺑــــﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑـــﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷـــﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ میگیرم ...
ﻣـــﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠـــﻖ ﮐﺮﺩﯼ ، ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣـــﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ میکنم ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨهاﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧــﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧــﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗـــﻮ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ ﻣﻌـــﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧــﺪﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ میکردﻡ ...
دوستت دارم ای خدای من
#رجب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎙 #کلیپ_صوتی | همه باید استغفار کنیم
✏️ بیانات رهبر انقلاب درباره نیاز به استغفار و بهرهمندی از فرصت ایام ماه مبارک #رجب
#ماه_رجب
🎧 بشنوید👇
* #روزه #رجب
🔻روزه در اينكه انسان را به نقطه هاي حساس توسل و به توسلات عميق برساند؛ خيلي دخيل است.
مخصوصاً اگر از ماه رجب شروع بشود؛ حالا هر مقدار كه در توانايي انسان است؛ هقته اي يك روز، دو روز گرفته شود خوب است. انسان اگر بتواند، با گرفتن روزه براي شعبان و رمضان مهيّا می شود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh