🔻 کلامی از #امام_سجاد علیهالسلام برگرفته از کتاب #صحیفه_سجادیه
🔸اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَيْثاً مُغِيثاً مَرِيعاً مُمْرِعاً عَرِيضاً وَاسِعاً غَزِيراً،
🔹خدایا! برای ما بارانی فریادرس و برطرفکننده قحطی فرست؛ بارانی رویانندۀ گیاه و سرسبز کنندۀ دشت و دمن و بارانی گسترده و فراوان،
🔸ترُدُّ بِهِ النَّهِيضَ،
🔹که به وسیلۀ آن گیاه از رشد ایستاده را به عرصۀ رشد و نموّ بازگردانی،
🔸و تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِيضَ.
🔹و در سایۀ آن، مردگی و خشکی زمینی که علف و گیاهش از بین رفته، جبران کنی.
📚صحیفه کامله سجادیه، دعای نوزدهم، فراز۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❁❁
#یا_علے_بن_الحسین_ع❤️
❣️اے نور چشم حضرٺ آقاے ڪربلا
🌺بعد از حسین دلبر دیوانگان تویے
❣️این افتخار ماسٺ ڪه فامیل تان شدیم
🌺پس شاهزادهے همہ ایرانیان تویے
#پسر_شهر_بانوے_ایران❤️
#میلاد_امام_سجاد(ع)🎉🌺
#مبارڪ_باد🎉🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹🌿
میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
توی سربازی رُسَش را میکشیدند. به آسایشگاه که میرسید، دیگر نمیفهمید کِی خوابش میبرد. آن روز قبل از این که برای نماز مغرب و عشا وضو بگیرد از هوش رفته بود. سَحر که از خواب پریده بود، فهمیده بود کار از کار گذشته و نمازش قضا شده...
صبح با هزار افسوس توی دفترش نوشته بود: «دیشب متاسفانه بدون این که وضو بگیرم، روی تخت خوابیدم. خاک بر سرم شد و از لطفِ امام عصر دور ماندم. حالا چرا؟ خدا میداند! در اینجا، پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی میشود... همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکرِ حضرت میداند بس است.»
#شهید_حسن_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خدا به صاحب الزمان صبر دهد
زیرا او منتظر ماست !
نه اینکه ما منتظر او باشیم
هنگامی میشود گفت منتظریم ،
كه خود را اصلاح کنیم.
#شهیداحمدمشلب
#عاقبتتونشهدایی🤲🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالم شده سجده و افتاده به پایت
#حضرتزینالعابدین(ع)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا زین العابدین علیه السلام
🌺🌺🌺🌺🌺
شاه عالم بابا شد امشب👏👏👏👏
#حسین_طاهری
#میلاد_حضرت_سجاد
#ماه_شعبان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
مادرشهید علی قوچانی ازعالم برزخ چه میگوید!!!
#شهید_علی_قوچانی🕊
#شهید_مفقودالاثر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سی سال است نخوابیدهام
🔻شهید حاج قاسم سلیمانی: عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد.
به مناسبت میلاد امام حسین علیهالسلام و روز پاسدار و میلاد حضرت ابالفضل العباس و روز جانباز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوت_الشهدا | 🎙
همهی عالم از آن خداست.همهی عالم جلوهی خداست.همهی عالم روان به سمت خداست.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
📝بند 34استغفار امیرالمؤمنین (ع)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
💫اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ سَبَقَ فِي عِلْمِكَ أَنِّي فَاعِلُهُ بِقُدْرَتِكَ الَّتِي قَدَرْتَ بِهَا عَلَى كُلِّ شَيْءٍ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينّ
بار خدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو گذشته که من با کمک و استعانت از قدرت تو انجام داده ام، آن قدرتی که تو را بر همه چیز توانا کرده است؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴🔵 ذکری شگفت انگیز درتوسل به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سحر شب جمعه:
🌺 مرحوم رازي ميفرمايند:
آيت الله بافقي از شيفتگان و دلباختگان آن حضرت بود و در تمام شدايد و گرفتاريها ، جز به آن حضرت توسل نميجست و ميفرمود:
غير ممكن است كه كسي درب خانه امام زمان عليهالسلام را بكوبد و در به روي او باز نشود، به ياد دارم كه ميفرمود:
اگر مشكل مهمي براي تان پيش آمد در سحر شب جمعه در جاي خلوتي 70 بار با اين كلمات به محضر امام عصر ارواحنافداه استغاثه كنيد كه بسيار تجربه شده است :
يا فَارِسَ الحِجاز أدرِكني،
يَا أباصالِحَ المَهدي أدرِكنِي،
يَا أباالقاسِم المَهدِي أدرِكنِي
يَا صاحِبَالزَّمان أدرِكنِي
أدرِكنِي أدِركنِي وَ لا تَدَع عَني فَإنّي عاجِزٌ ذليلٌ.
🌹 هم چنين ميفرمود:
نماز #امام_زمان ارواحنافداه در سحر شب جمعه بسيار توسل مؤثري است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
44.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
▫️عارف مسلح
روایت زندگی شهید محمد هادی ذوالفقاری از شهدای مدافع حرم در عراق می باشد .
📎شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری شهید مدافع حرم، روز بیست و ششم بهمن 93 در سامرا به فیض شهادت نائل آمد.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♨️گریه امام زمان برای شيعيانشان....
🔸یکی از زیبایی های رابطه ی مادر و فرزند این است که اگر فرزند از دامن مادر کنار برود و قدمی از مسیر درست منحرف شود،ممکن است که به ظاهر آسیبی به خود مادر نرسد اما او دیگر شب و روز ندارد و مدام گریان،محزون و نگران است!
🔸اکنون به سِرِّ سخنان #امام_زمان در توقیعشان پی می بریم که می فرمایند:
«من محزونم برای شما،من غم دارم اما برای شما...»
چرا امام برای ما محزون است؟!
🔸خدا تمام کمالات را به او داده است و او چیزی کم ندارد؛ پس چرا این قدر برای امتش غمگین است؟
چون امام، ما را از وجود خود می داند؛ فرزندانی می داند که از او دور شده ایم...
🔸حق حیات ما بر فرزند فقط جسم است؛ در حالی که امام بر ما حق جسم، وجود، روح، حیات و حق نزول و صعود دارد.
🔸امامرضا (علیهالسلام) میفرمایند:
«امام ،امانتداری است همراه و رفیق و پدریست خیرخواه و برادریست مهربان و پناهگاهیست برای بندگان.»
🖋استاد میرزایی
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج #امام_زمان صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_کربلات،دوره..
شب جمعه
شب زیارتی ارباب
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@taliye_bandegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و سلام بر او که میگفت:
«ما قدر آقا سیدعلی را نمیدانیم
در کشورهای عراق و سوریه بدون
وضو به تصویر آقا دست نمیزنن»
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●خود را سیراب کنید از معرفت به آنچه که گذشته است در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس. (امام خامنه ای ۱۳۸۷/۰۲/۱۴)
●فرمانده دلاور گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله(ص)، بهمن ۱۳۶۲، بهمنشیر، روستای ابوشانک
📎پ ن : سخنرانی قبل ازآغاز عملیات تاریخی والفجر۸
#سردار_شهید_ابراهیم_اصفهانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#قسمت_سیونهم
📜با شنیدن صدای اذان توانست بر خود مسلط شود. گویی روح تازه ای در قلبش دمیده شد، از جا بلند شد و بزرگ رفت و به نماز ایستاد کم کم پرتوهای طلایی رنگ خورشید از پشت پنجره عبور می کرد و بر صورت رنگ پریده ادموند جانی تازه می بخشید.
📜 هنوز بر سر سجاده نشسته بود و دعایی را با خود زمزمه می کرد( اللْهمّ ربِ النورِ العَظیم وَربِ کْرسی رَفیع وَربِ البَحرِ المَسجور وَ ...) این تو آرامشی بر قلب او جاری می کرد، که همه غم و غصه هایش به یک بار فراموش میشد، ساعت نزدیک 5 بعد از ظهر و یکی از روزهای گرم خرداد ماه بود از خیابانها که میگذشتند.
📜چشم ادموند به آذین ها و چراغانی هایی افتاد که در قسمت هایی از شهر مردم مشغول نصب و تزیین بودند با تعجب از مسعود پرسید این ها برای چیست مسعود با لبخند صمیمانهای پاسخ داد برای جشن بزرگ میلاد امام زمان علیه السلام.
📜 متوجه نمیشم مگه شما امام زمان علیه السلام را می بینید؟!؟
یعنی ایشون میاد پیشتون؟
نه اما مردم ما و شیعیان کل دنیا هر سال شب تولد ایشان را جشن می گیرند. دعا می خوانند شیرینی و شربت بین همدیگه پخش میکنند و خلاصه هر کاری که از دستشان برمیآید برای امامشان انجام می دهند. چه جالب حالا این مراسم کی هست چهارشنبه و من امیدوارم تا اون موقع ما هم از همسرت پیدا کرده باشیم.
📜محمد برای شناختن ادموند نیاز به توضیحات مسعود نداشت در همان نگاه اول همه چیز پیدا و آشکار بود باورش نمی شد که این مرد همان شوهر خواهر ای است که همگی کل انتظار آمدنش را می کشیدند.
با لبخند دوستانهای به ادموند خیره شد بازوان او را در میان دو دستش گرفت و گفت چقدر مهدی شبیه پدرش بیخود نیست که ملیکا حتی یک لحظه بچه اش را از خودش دور نمی کند.
📜ادموند با لبخند متینی پاسخ داد پس فکر کنم پسرم کاملاً جای من را در قلب مادرش پر کرده باشد نه مطمئنم این طور نیست خیلی عاشقانه تر از اینها پدر بچه هاش را دوست داره و من هم بهش حق میدم، بیا بریم تو کلی باهم حرف بزنیم محمد همگی را با خوشحالی به خانه اش دعوت کرد اما آقای حیدری نپذیرفت و همانجا خداحافظی کرد و رفت.
📜 وقتی وارد خانه شدند ریحانه منتظر آنها بود و با روی باز به مهمان هایش خوش آمد گفت خانه محمد برهان ساده و بی ریا بود و به دور از هرگونه تجمل گرایی افراط ونه امروزی و به زیبایی خاص خودش تزئین شده بود.
ادموند بی تاب شده بود و نمی توانست خود دار باشد.
📜 با خودش فکر میکرد امروز اخرین روز جدایی و اولین روز وصال هواهد بود ولی خالاوهمه ی ارزو هایش را بر باد می دیدده روز برای عاشقی که دوسال مجبور به تحمل دوری و حجران کشنده بوده و در بی خبری کاملا معشوق روزگار را گذرانده است. زمان بسیار طولانی خواهد بود ان هم زمانی ک خود را در یک قدمی معشوق می دیده است مسعود سعی میکرد ادموند را به ارامش و خویشتن داری دعوت کند تا بتواند راه حلی برای این مشکل بیابد ربحانه ک از دور نظاره گر وشنونده بود.
ادامه دارد..
تالیف: #آمنه_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#قسمت_چهلم
📜ریحانه پیش همسرش آمد و گفت:«محمدجان راهی هست که آقای پارکر بتونه بره کربلا. هرسه مرد همزمان به طرفه او سر چرخاندند و ریحانه گفت:«مگه یادت رفته فردا سه شنبه است؟ شب های سه شنبه قرارمون حاج آقا صادقی و هیئت بقیه الله..!
📜 برق شادی در چشمان محمد درخشید، با لبخند از همسرش تشکر کرد و بعد به ادموند گفت:« درست حق با ریحانه خانومه راه خوبی هست، مطمئنم که درست میشه. درسته دو سه روزی بیشتر باید از همسر و فرزندت رو تحمل کنی اما در عوض ممکنه خداوند چیزی رو به قسمت کرده باشه که همه ما حسرت است را خواهیم خورد.
📜شب هنگامی که ادموند به اتاقش بازگشت تنها شد وقایع امروز را در ذهنش مرور کرد اینکه باید همسرش را در عراق ملاقات کند با خوابی که چند شب قبل دیده بود ارتباط نزدیکی داشت و چه بسا حوادثی برایش در حال رقم خوردن بود. به برادر ملیکا قول داده بود امشب را به طور کامل استراحت کند تا برای فردا سرحال باشد قرار بود ساعت 3 بعد از ظهر محمد برای بردن او بیاید و سپس با هم به سمت قم و مسجد جمکران حرکت کند.
📜 ادموند برای پدر و مادرش برنامه را کامل توضیح داد ایلیا و ماری مایل بودند تا برگشته از سفر در هتل اقامت داشته باشد بنابراین محمد و برای آن هم قول دادند در این مدت به دیدن آنها بیایند تا بدون پسرشان احساس تنهایی و غریبی نکنند.ادموند چند دست لباس وسایل شخصی مورد نیاز را برای یک سفر نامعلوم در یک چمدان کوچکی گذاشت. نمی دانست سرنوست چه برایش رقم زده بود اما خود را آماده کرد با تمام وجود به استقبالش برود، فقط یک آرزو داشت این که حتی اگر یک روز به پایان عمرش هم مانده است بتواند برای آخرین بار همسر و برای اولین بار پسرش رو ببینه.
📜این خواب با بقیه خواب هایش کمی تفاوت داشت همه چیز مثل روز برایش روشن بو، با وجود گذشت چند روز اما هنوز جزئیات آن ها را به خاطر می آورد تکلیف بر دوشش نهاده شده بود، که با همه ی وحود برای به ثمر رساندن آن اشتیاق سوزانی داشت. شور و هیجان غیر قابل وصفی در دلش موج میزد. درباره مسجد جمکران مطالبی خوانده بود اما این اولین حضور می توان از خیلی چیزها را به او بیاموزد.
📜 تجربه رها شدن در اقیانوس بیکران معرفت ونیاز عاش، ماندن در کوی معشوق، تجربه هم اوا شدن با دلدادگان منتظر، ادموندآنجا را چگونه خواهدیافت؟!
حاج اقا صادقی جزع خادمین خیلی قدیمی مسجد به حساب می امد.از روحانیون متوالی چه در امور مسجد وچه در امور فرهنگی و چه در امور مذهبی اغلب نقش بسیار پررنگی داشت.
📜مهربان وخوش صحبت ، دنیا دیده و با تجربه بود. از آن دست افرادی بود که در کنارش کوله باری از تجربه را نصیب انسان می کند. صورت گرد پوست افتاب سوخته ب دلیل مو های کم پشت جلوی سرش پیشانی اش بلند به نظر میرسید. اما همین ویژگی، مهربانی وگیرایی خاصی همراه با ان عمامه سفید به او می بخشید.
ریشی ن چندان بلند وجوگندمی داشت و لاغر اندامی بود.
📜به محض اینکه چشمش به ادموند افتاد رو به محمد کرد و پرسید:« محمدجان مهمان خارجی داریم امشب؟!
این پسر جوان خوشتیپ رو به ما معرفی نکردی؟ ....
ادامه دارد...
تالیف : #آمنه_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یاد خدا ۲۴.mp3
11.42M
مجموعه #یاد_خدا ۲۴
#استاد_شجاعی | #آیتالله_جوادی_آملی
√ چرا دینداران اینقدر باهم متفاوتند؟
بعضیها بعد از یک عمر التزام به حلال و حرام، ذرهای شیرین و نورانی نیستند!
بعضیها با عمر کوتاهتر و حتی زحمت کمتر، به نورانیت و انبساط و آرامشی عجیب رسیدهاند؟
@ostad_shojae | montazer.ir
@shahidNazarzadeh