#نماز_شب 🌑
آیتاللهالعظمیجوادیآملی :
فرمود: ممکن نيست کسی اهل نماز شب
باشد و زندگی او لنگ باشد.نه برای اينکه
روزی او زياد بشود نماز شب بخواند،برای
اينکه با معبودش مذاکره کند ، نماز شب
بخواند ، خدا هم تأمين ميکند ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خدا عادل است، چرا اینهمه بلا و تلخی در دنیاست؟
🔸سخنان شیرین استاد قرائتی
.
.
🌾#کشکول_بصیرت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
~🕊
💥تصویری تکاندهنده از یک شهید مدافع حرم
این شهید عزیز قبل از اینکه روحش برای همیشه به آسمان پرواز کند، انگشت در خون خود زد و نوشت :
«سقطنا شهداء ولن نرکع، انظرو دمائنا و تابعوا الطریق»
یعنی: در خون خود غلتیدیم و هیچگاه تسلیم نخواهیم شد.
به خون ما بنگرید و راهمان را ادامه دهید.
#شهدا_شرمندهایم🥀
نام شهید بزرگوار ذکر نشده است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت گرامی...🖤
به یادت قدم میزنیم در پیادهروی اربعین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای به قربان اباعبدلله💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 یکم از معجزه های اربعین ...
قربونت برم امام حسین💐
#کربلا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
جنون من حسین.mp3
13.19M
وقتی که حالم خرابه
وقتی که بهم میریزم
اگرم کسی ندونه
تو که میدونی عزیزم
🎙 #سیدامیر_حسینی
السلام علیک یا اباعبدالله🍃✋
السلام علیک و رحمه الله و برکاته🍃✋
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیطان در پیاده روی اربعین دیده شده!!!
اربعینی های گرامی در پیاده روی به سمت کربلا مواظب شیطان و دجال باشید و گمان نکنید در این طریق الحسین از لغزش مبرا هستید...
هیچ کس در آخرالزمان از لغزش در امان نیست!!!
در کنار همین طریق الحسین شیطان از شما پذیرایی می کند پذیرایی کردن دجال بصره در پیاده روی اربعین دام شیطان است!!!
برخی حسینی می روند، گمراه و از پیروان دجال بصره بازمی گردند،متاسفانه اکثر ایرانی هایی که به دام این فرقه افتادند در پیاده روی اربعین گرفتار شدند!!
مراقب موکب هایی با این واژه ها باشید:
⛔️احمدالحسن بصری
⛔️یمانی موعود
⛔️البیعه لله
⛔️وصی امام المهدی
⛔️انصار الامام المهدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شنیدنی اولین خادم زن ایرانی حرم حضرت عباس(ع)از بازدید سرزده حاج قاسم🌷
#شهید_حاج_قاسم
#اربعین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از شهید سید ابراهیم رئیسی در پیاده روی اربعین حسینی
#شهید_سیدابراهیم_رئیسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔مادری که در هجده سال پیادهروی اربعین چیزی نخورد و ننوشید...
روضه است...
#طریق_الاقصی
#زائر_یار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ماجرای زندگی کودکی شهید رئیسی💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⤴️ بچه شیعه باید فکر و ذهنش را خرج خدا کند.
🌷شهيد علیرضا عاصمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎤 فرازی از سخنرانی شهید همت در اردوگاه قلّاجه -- ۲۵ مرداد ۶۲
#درس_گفتار_حاج_همت 📜
🌷 #شهادت به منزلهی رسیدن به اوج نقطهی تکامل برای انسانهای وارسته و آزاده است.
#شهادت چنان معنا و مفهوم عظیمی دارد، که میشکند آن قلم و گنگ و الکن میشود آن زبانی، که قصد توصیف مقام والای «شهادت» و #شهید را داشته باشد.👌
در طول تاريخ انقلاب اسلامی و این جنگ، ما شاهد شهادت بسیاری از انسانهای مومن، مخلص و متّقییی بودهایم که قصدشان، جلبِ رضای خدا و تمام هم و غمشان، تلاش و جهاد در راه اعتلای کلمهی اسلام عزیز و ترقّی بشریت بوده است. به گونهای که هر شهیدی، یک اُسوه و نمونهی قابل پیروی را در تاریخ ما، ساخته و به جا گذاشته است.هر شهیدی به تنهایی، قادر است ملّتی را زنده کند، قلبهای مردهای را به تپش درآورد و برای نسلهای آیندهی بشریت، سرمشقی تاریخساز و انسانساز باشد.☝️
✍️ فرازی روحانی و دلنشین از سخنرانی گهربار سردار #شهید_حاج_ابراهیم_همت ، عصر روز سهشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ - اردوگاه قلّاجه.
منبع زيرنويس: جلد سوم کتاب #به_روایت_همت ، صفحهی ۱۳۸۵.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 جبران خوبیهای امام زمان ارواحنا فداه
🔵 پیامبر صلی الله علیه وآله:
🌕 مَنْ سَأَلَكُمْ بِاللَّهِ فَأَعْطُوهُ وَ مَنْ أَتَاكُمْ مَعْرُوفاً فَكَافِئُوهُ وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا مَا تُكَافِئُونَهُ فَادْعُوا اللَّهَ لَهُ حَتَّى تَظُنُّوا أَنَّكُمْ قَدْ كَافَأْتُمُوهُ.
🔺هرکس از شما خواهشی داشت و شما را به خدا قسم داد برایش برآورده کنید. هرکس به شما خوبی کرد جبران کنید، اگر چیزی برای جبران نداشتید آنقدر به درگاه خدا برایش دعا کنید تا یقین کنید جبران کردهاید.
📚 وسائل الشیعه (ط-آل البیت) ج۱۶ص۳۰۷
🟢 خوبیهای جبرانناپذیر امام زمانمان را با عمل به وظایف مان نسبت به حضرت و دعای بسیار برای فرج پاسخ دهیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ازهـمهزنـانامـترسـولاللهمـیخـواهم
روزبهروزحـجـابخـودراتـقویـتکـنید
مبـاداچـادرراکنـاربگذارید!
#شهیدمحسنحججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خدایا..!
ماڪہحسینگونہزندگےنڪردیم
تاحسینگونہبہشهادتبرسیم
پسخدایاماراحُرگونہبپذیر..!
#شهیدسیداصغرخبازے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
تربیت صحیح
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشت_
همه چیز برام تازگی داشت حتی روستای متروکه ای که نزدیک غروب رسیدیم آن جا، ما جزو اولین ها بودیم که وارد روستا شدیم،غیر از خانه های کاه گلی و نیمه خراب، تک و توکی هم خانه ی سالم و پا بر جا به چشم می خورد،بعضی ها رفتند تو همان ها و بعضی ها هم چادر می زدند.
یک خانه ی دو طبقه بود که ظاهر سالمی هم داشت. چند تا بسیجی رفتند توش، داشتند جا خوش می کردند که یکی از دوست های بابام رفت سروقتشان گفت:« بیاین ،پایین، باید یک جای دیگه برای خودتون جفت و جور کنید.»
یکی شان پرسید: «برای چی؟»
گفت: «ناسلامتی این تیپ مسؤولی هم داره، این جا باید ساختمان فرماندهی بشه.»
بیچاره ها زود شروع کردند به جمع کردن وسایلشان، یکهو دیدم بابام اخم هاش رفت توهم، رفت نزدیک و به رفیقش گفت: «چرا این حرف رو زدی؟ فرماندهی یعنی چی؟!»
خیلی ناراحت حرف می زد رو کرد به بچه های بسیجی و ادامه داد:« نمی خواد بیاین بیرون همین جا باشین.»
رفیقش گفت: «پس شما چی حاج آقا؟»
«خدا برکت بده به این همه چادر»
بسیجی
ها آمدند بیرون،گفتند:«مگه
می شه حاج آقا که شما تو چادر باشین و ما این جا؟ اصلا حواسمون به شما
نبود باید ببخشین»
بالاخره هم بابام حریفشان نشد، همان جا را ساختمان فرماندهی کردند. ولی بسیجی ها را نگذاشت بیرون بروند. گفت:« این خونه برای ما بزرگه شما هم می تونین ازش استفاده کنید.»
مابین رزمنده،ها یکیشان خیلی باهام شوخی می کرد و هوای مرا داشت اسمش «علی درویشی» بود. خدا رحمتش کند او هم مثل بابام تو عملیات بدر شهید شد همان اولین برخورد یک کمپوت به ام داد و گفت: «حالا که اومدی جبهه، هی باید کمپوت و کنسرو بخوری.»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
تربیت صحیح
#قسمت_صد_و_پنجاه_نه_
خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد هوای گرم جنوب، کم کم تبدیل می شد به خنکی، همراه بقیه وضو گرفتم و نمازخواندم با این که آن وقت ها بچه بودم ولی حقیقتاً نماز آن جا نماز دیگری بود. هنوز که هنوز است، فکر کردن به آن لحظه ها لذت خاصی برام دارد.
آن شب بعد از شام دور و بر پدرم خلوت تر شد مرا نشاند کنار خودش، دستی به سرم کشید و پرسید: «می دونی برای چی قبول کردم که بیای جبهه؟»
با نگاه لبریز از سؤالم گفتم: «نه»
گفت: «تنها کاری که تو این سه ماه تعطیلی از تو ،می خوام اینه که قرآن یاد بگیری»
پشت جبهه هم که بودیم حرص و جوش این یک مورد را زیاد می زد، همیشه دنبال همچین فرصتی می گشت که نزدیک خودش باشم و خواندن قرآن را یاد بگیرم بعد از این که کلی نصیحت کرد و حرف زد
برام، آخرش گفت:«حالا هم می خوام ببرمت اهواز که اون جا بری کلاس قرآن، خودم هم هر دو سه روزی می آم
بهت سر می زنم.»
تا این را گفت بی برو برگردگفتم:«من اهواز نمی رم بابا!»
«برای چی؟»
«من اومدم این جا که پیش خودت باشم.»
«گفتم که می آم به ات سرم می زنم پسرم»
به حال التماس گفتم:«یک کاری کن که من بمونم»
کم مانده بود گریه ام بگیرد، دلم یک ذره هم به اهواز رفتن راضی نبود،یکدفعه دیدم یک روحانی کنارمان نشسته.
به بابا گفت: «چیه حاج آقا؟می خوای حسن قرآن یاد بگیره؟»
«بله حاج آقای جباری، اصلاً جبهه آوردمش برای همین کار.»
«حالامی خوای چکار کنی که حسن آقا ناراحت شده؟»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
تربیت صحیح
#قسمت_صد_و_شصت_
«می خوام بفرستمش اهواز پیش آقای فتح که اون جا به اش قرآن یاد بدن.»
آقای جباری نگاهی به صورتم کرد انگار اضطرابم را گرفت به بابا گفت:«نمی خواد بفرستیش اهواز حاج آقا.»
«چرا؟»
«من خودم همین جا به حسن آقای گل قرآن یاد میدم؛ ان شاء الله چند ماه می خواد بمونه؟»
«دوماه شاید هم دو ماه و نیم»
«به امید خدا تو یک ماه روخوانی قرآن رو یادش میدم»
گویی همه ی دنیا را بخشیدند به .من، از زور خوشحالی نمی دانستم چکار کنم، بابام خنده ای کرد و به ام گفت:
«خدا برات رسوند.»
آقای جباری گفت:« اول از همه هم دعای کمیل رو یادش می دم، ازهمین فردا هم شروع می کنیم.»
بابا گفت:« پس اگر ممکنه وقت کلاس رو بگذارین برای بعد از ظهرها.»
«اشکالی نداره کلاس ما باشه برای بعدازظهر.»
خداحافظی کرد و از پیشمان رفت، به وقت کلاس فکر کردم و پرسیدم:« مگه صبح ها می خوام چکار کنم؟»
گفت:« منتقلت می کنم به گروهان»
«گروهان؟! گروهان دیگه چیه؟»
برام توضیح داد و گفت :«می خوام صبح ها مثل یک مرد اسلحه بگیری دستت و بری قاطی بسیجی ها آموزش
ببینی.»
صبح فردا با هم رفتیم هواز، داد یکدست لباس بسیجی اندازه تنم دوختند بس که ذوق زده شدم از همان توی خیاطی، لباسها را پوشیدم ،وقتی برگشتم به روستای متروکه، بردم پیش آقای محمدیان، فرماندهی گروهان خیرالله،
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh