eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرش میگفت: «سخت تر از نبـودنش یادآوری آخرین لبخند #پســر_شهیدش بود.» 💕تو همانی که دلـم لک زده لبخندش را 💕اوکه هرگز نتوان یافت هماننــدش را #شهید_جاوید_الاثر_مجید_قربانخانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادرش میگفت: «سخت تر از نبـودنش یادآوری آخرین لبخند #پســر_شهیدش بود.» 💕تو همانی که دلـم لک زده لبخ
5⃣9⃣3⃣ 🌷 💠تا می‌خواهیم برای مجید گریه کنیم، خنده‌مان می‌گیرد.😊 🔰داداش مجید شیرینی خانه🏡 است. شیرینی محله، حتی آوردن همه را می‌خنداند😅. اشک‌هایشان را خشک می‌کند تا دوباره👌دورهم شیرین‌ کاری‌های مجید را مرور کنند. 🔰عطیه درباره شوخ‌طبعی مجید می‌گوید: «نبودن مجید خیلی سخت 😔است؛ اما مجید کاری با ما کرده که تا از دوری و بغض می‌کنیم 🔰 و گریه می‌کنیم😭 یاد شیطنت‌ها و شوخی‌هایش👻 می‌افتیم و دوباره یکدل سیر می‌خندیم😄. مجید کارهای هم خنده‌دار بود. 🔰از مجید فیلمی 📼داریم که هم‌زمان که با موبایلش📱 بازی می‌کند برای که هنوز زنده‌اند روضه‌های بعد از را می‌خواند. 🔰 همه یکدل سیر می‌خندند😆 و مجید برای همه روضه می‌خواند و می‌کند؛ ⚡️اما آخرش اعصابش به هم می‌ریزد. 🔰 مجید شب‌ها🌙 دیروقت می‌آمد وقتی می‌دید من خوابم 😴محکم با پشت دست روی من می‌زد💥 و بیدار می‌کرد. 🔰 این شوخی‌ها را با خودش هم می‌برد. مثلاً وقتی در کوچه دعوا می‌شد و می‌دید پلیس🚓 آمده. لپ را می‌کشید. لپ پلیس را هم می‌کشید😯 و غائله را ختم می‌کرد. 🔰یک‌بار وقتی دید شده شیشه قلیانش را آورد و توی سرش خورد کرد همه که نگاهش کردند خندید😄. 🔰همین قصه را تمام کرد و تمام شد⛔️. هرروز که از کنار مغازه‌ها رد می‌شد با همه شوخی می‌کرد👌 حالا که نیست. همه به ما می‌گویند هنوز به کوچه است که بیاید و یک تیکه‌ای بیندازد تا خستگی‌شان😪 در برود.... راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نحوه زندگی هر انسان نشانه مرده و یا زنده بودن اوست. از این لحاظ می توانیم ببینیم چگونه #شهید زنده است⁉️ 🍃پس هر چه به شهدا در اندیشه و عمل نزدیکتر باشیم، زنده ایم 👌 🍂وگرنه مُرده ای هستیم که دچار توَهمِ زنده بودن هستیم!  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_امام_زمانم🌼🍃 #شنبه شد،پنجره‌ از آمدنت وامانده دوسه تادلهره #ازجمعه؛زتو جامانده جمعه و شنبه دگر #فرق ندارد بی تو تا میان من و تو #فاصله برجامانده 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🌼🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ڪافیست #صبح ڪہ چشمانت را باز میڪنے #لبخندے بزنے جانم.. صبح ڪہ جاے خودش را دارد ظهر و عصر و شب هم #بخیر میشود...✨ #شهید_مصطفی_صدرزاده #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه3⃣8⃣ 💠روبوسی😘 🔸 شب عملیات، و #خداحافظی آن، طبیعتاً باید با سایر جدایی‌ ها تفاوت می‌داشت
🌷 ⃣8⃣ 💠دیگ تدارکات 🔸در ایامی که در بودیم، معمولا حواسمان به دو جانور بود. یکی وحشی🐗 منطقه که همیشه در جاهای مرطوب و کثیف سکونت داشتن و دیگری هم 🐍که در خشکی خیلی خطرناک می شدند. 🔹حمید هم که 🎪 در کنار سنگر ما بود و انبوه ریخت و پاش های تدارکاتی و تغذیه و. .. 🔸توصیه ما به ایشان نگهداشتن اطراف سنگر بود و جلوگیری از جمع شدن مختلف. ولی این کار با توجه به حجم کارها آسان نبود. 🔹یک روز بعد از که طبق معمول غذا توزیع شد و دیگ غذا که هنوز مقداری خورش 🍞در آن مانده بود در جلو راهرو ورودی سنگر گذاشته شد تا مصرف شود. 🔸حاج حمید هنوز درب سنگر مشغول کار بود که با یک فروند گراز 🐗زبان نفهم مواجه شد که به دنبال ایشان افتاده بودند. آقا حمید که بشدت شده بود به درون سنگر فرار کرد🚶و ناخواسته با سر به درون دیگ غذای خود افتاد😂😂 و اسباب سربسر گذاشتن ما را تا آخر ماموریت فراهم کرد. خداییش با این کارهاش نفهمیدیم کی این تمام شد.😂 از سلسله خاطرات من و حمید 😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
وقتی با هم بودیم #حواسش بود دستمون تو دست هم نباشه; ملاحظه‌ی #مجـردها رو میکرد🍃☺️ همه جا اینجوری بود.... همیشه دوستانم میگفتن #زوجی به اندازه شما ندیدم انقدر ملاحظه بکنن...🌹🍃 #همسـر_شهیـد_میثـم_نجفـے❤️ شادے روحش #صلوات🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🍂🍃🍂 یعنی تو ستاره‌ی زندگی‌ام باشی و من داشته باشم که راه را با تو هرگز گم نخواهم کرد..❤️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هر وقت خواستے ... اقتدار و صلابت، توام با #مهربانے را در چهره یڪ #مرد ببینے #چشمــــانت را بہ حاج ابراهیم #همّت بدوز ... #شهید_حاج_ابراهیم_همّت🌷 #سردار_دلها 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر وقت خواستے ... اقتدار و صلابت، توام با #مهربانے را در چهره یڪ #مرد ببینے #چشمــــانت را بہ حاج
6⃣9⃣3⃣ 🌷 💠سردار خیبر 🔸یه شب 🌙خواب بودم که تو خواب😴 دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم با یه موتور🏍تریل جلو در خونه🏡 وایساده و میگه بریم . 🔹ازش پرسیم کجا⁉️ گفت یه نفر به ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود🚳 طوری که بتونم آدرس ها رو خوب ببینم👀. 🔸 وقتی رسیدیم از خواب پریدم🗯 . از چند نفر پرسیدم که این خواب چیه⁉️ گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به احتیاج داره . 🔹هر جوری بود خودمو به اون رسوندم و در🚪 زدم . دررو که باز کردن دیدم یه اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو😕 . 🔸گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟ ازش پرسیم که با کاری داشته؟؟ یهو زد زیر گریه😭 . گفت چند وقته میخوام کنم . 🔹دیروز داشتم تو خیابون🏙 راه می رفتم و به این فکر💭 میکردم که چه جوری خودم رو کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود . 🔸گفتم میگن شماها اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم❌ . الان شما اومدید اینجا و میگید که از شهید همت اومدید😭 ... 🌷 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا