🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾بعد از #شهادت_عباس یکی از دست نوشته های📝 او را دیدم. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به #کربلا
7⃣4⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰اخلاقش بسیار شایسته بود و #فرمانده اش می گفت عباس هفته ای یک #خواستگار داشت!
گویی همه خواهان آن بودند که با عباس فامیل شوند💞 و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی💍ما گزینه مناسب داریم😉
🔰با این حال در ایام #اربعین با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده👥 نیز گفتگوهایی با هم داشتند. #عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش برای رفتن به #سوریه خبر داده بود
🔰و گفته بود در صورتی که #سالم از این ماموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط💕 قدم جلو خواهم گذاشت. ⚡️اما گویی #خداوند برای عباس من جور دیگری رقم زده بود😔
🔰۲ سال بود که وارد #سپاه شده بود. مدتی به عنوان #تیرانداز نمونه👌 انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت: مادر جان غصه💔 مرا نخور، من به #عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم💥 می دانم #خودش برای بردن من خواهد آمد.
🔰به من می گفت: مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز #روزه_قضا برای من بگیر. #خمس مالش💰 را پرداخت کرده بود✅. قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن🕊 کاملا آماده شده بود.
#شهید_عباس_آسمیه 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️✨یکی از دوستان او خواب #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول
⭕️بعد از گذشت چند صباحی #مصطفی با نشان دادن توان رزمی و شجاعتی💪 که داشت، گردان #عمار را تشکیل داد و به #فرماندهای گردان عمار رسید.
⭕️نکته جالب این است در این زمان #هویت مصطفی برای تمام بچههای گردان عمار روشن شده بود👌 که مصطفی یک ایرانی🇮🇷 است، ولی همچنان #فرمانده ماند و تمام گردان عمار تحت فرمانش با دل و جان💖 ماندند.
⭕️وقتی کار برای #خدا باشد به دل بندگان خدا نفوذ میکنیم. مصطفی توانست به دل برادران #افغانستانی خود نفوذ کند و بچههای گردان عمار با دل و جان تا آخرین لحظه با #مصطفی ماندند. مصطفی در آخرین روزها توسط تک #تیرانداز مورد اصابت گلوله💥 قرار گرفت و به #شهادت🌷 رسید.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰تلاش برای خودسازی شهید عباس آسمیه از زبان برادرشان 🔸برادرم تلاشش #خودسازی بود. دو گوشی قدیمی داشت
#خاطرات_شـهید 🌼🍃🌼🍃
💠طاقت رفتنش رو نداشتم
🔰#عباس ۲ سال بود که وارد سپاه شده بود. مدتی به عنوان #تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از #خطرناک بودن کارش می شنید می گفت مادرجان غصه😔 مرا نخور، من به# عشق 💗کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم خودش برای بردن من خواهد آمد.🌼🍃
●✳️به من می گفت# مادر اگر روزی نبودم #۱۳ روز روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به #سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و #آسمانی 🌫شدن کاملا آماده شده بود.🌼🍃
●🔰عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک #ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا #خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.🌼🍃
●✳️آن #شب 🌝چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب 😔من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت #مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم #شهید خواهم شد چون آن را از #امام حسین(ع) خواسته ام.
●🔰پس بعد از #شهادت من گریه 😭نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد #علی_اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای #دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در #سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد.
#شهید_عباس_آسمیه
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh