🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین وداع شهید حسین هریری با پدرومادرش... #ما_همه_ميريم_ولی_شهدا_هستند #قرآنمون_میگه_شهید_زنده_ست
0⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حسین_هریری❤️🕊
🔹برای ما عڪس میفرستاد.ما در مسیر ڪربلا بودیم ڪه یک عڪس فرستاد ڪه به گفتهی دوستش حموم رفته و #غسل_شهادت ڪرده بود.
🔸 در عڪس، مثل حولههای احرام به ڪمرش بسته و به شانه هم انداخته بود... و در پاسخ دوستی که میگفت: « دیگه نزدیکه! » گفت: #برای_اینکه_مــَــــحرَم_بشی_باید_مـــُحرم_بشی
🔹موقع سلمونی دوستش از پشت سر با گوشی میگه #آقای_هریری كجا؟!
شهید میگه:
#پیش_به_سوی_شهادت... ❤️
🔸ما تجربهی دفاع مقدس رو هم که داشتیم، دیدیم که شهدا معمولا نزدیک شهادتشون که میشده سربسته یه کنایه هایی میگفتن...
🔹حسین جدا از اینکه #نخبهی علمی و نظامی بود، یک #عارف بالله بود... یعنی با تمام وجود خدارو میشناخت و #این_خیلی_مهمه...
🔸انشالله همتون به این مرحله برسید و #بدونین_که_حتما_هم_شهادت_نیست
حضرت علی میفرماید #اولیاء_خدا_گمنامند... "
🔹#حرف_آخر پدر بزرگوار شهید هم، رنگی از غربت مادر داشت...
ِوصیت كرده بود:
#میروم_تا_انتقام_سیلی_زهرا_بگیرم....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید: 🔸وقتی که از مراسم #وداع با شهید برگشتم ساعت⏰ یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته #خ
1⃣0⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰برای ما عکس📸 میفرستاد. ما در مسیر #کربلا بودیم که یک عکس فرستاد، به گفتهی دوستش حموم رفته و #غسل_شهادت🌷 کرده بود.
🔰در عکس، مثل حولههای #احرام به کمرش بسته و به شانه هم انداخته بود. و در پاسخ دوستی که میگفت: «دیگه #نزدیکه!» گفت: برای اینکه مَحرَم بشی♥️ باید مُحرم بشی
🔰موقع سلمونی دوستش از پشت سر با گوشی📱 میگه آقای هریری كجا⁉️
#شهید میگه: #پیش_به_سوی_شهادت
🔰ما تجربهی دفاع مقدس رو هم که داشتیم، دیدیم که #شهدا معمولا نزدیک شهادتشون🕊 که میشده سربسته یه کنایه هایی میگفتن...
🔰حسین جدا از اینکه #نخبهی علمی و نظامی بود، یک #عارف بالله بود... یعنی با تمام وجود💖 خدارو میشناخت و این خیلی مهمه... انشاءالله همتون به این مرحله برسید و بدونین که #حتما هم شهادت نیست❌ حضرت علی میفرماید #اولیاء_خدا_گمنامند... "
♨️ #حرف_آخر پدر بزرگوار شهید هم، رنگی از غربت مادر داشت... ِوصیت كرده بود: میروم تا انتقام سیلی #حضرت_زهرا رو بگیرم😔
#شهید_حسین_هریری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روی پای خدا_14.mp3
8.26M
#روی_پای_خدا 14👣
#حرف_آخر
💢 #توکل یعنی، یقین کنی هیچ کس بیشتر از خدا نسبت به تو مهربان نیست ...
اونوقت از صمیم قلب، اختیارت و بدی دست خدا، تا برات تصمیم بگیره!
#استاد_شجاعی👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔶اینجا دلی💓 جامانده از قافلهٔ عشق در آرزوی رسیدن به #عُشاق #بیقراری میکند 📆قلاجه، #تیرماه ۱۳۶۵
7⃣7⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌺🍃
#نذر_مـادر❣
🔰در #قلاجه غوغایی بود. سخت بود، به خدا خیلی سخت بود، دل کندن💕 از هم، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب🌥 بچه ها همدیگر را سخت در بغل میفشردند و گریه😭 سر میدادند. #عاشق بودند، کاری نمیشد کرد و با اینکه با خودشان #عهد کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی #دلبسته هم شده بودند. تا ساعاتی⏰ دیگر باید از موانع سخت، میادین مین و از زیر آتش🔥 دشمن رد میشدند و حماسهای دیگر را در تاریخ #دفاع_مقدس رقم میزدند
🔰حسابی توجیه شده بودند که برای #آزادسازی شهر مهران (برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن مینازید) باید #مردانه بجنگند. با بچههای لشگر سیدالشهدا👥 همراه بودم. الحق و الانصاف بچههای تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. #دروازه_قرآنی درست کرده بودند تا بچهها از زیر آن رد شوند.
🔰حاج علی #فضلی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه میکرد، نه بچهها از او دل💞 میکندند نه او از بچه ها، انگار برای #عروسی میرفتند😍 رسیدن به #وصال عشق🕊 آذین بندیها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی🎊 کرده بودند، در #عکس رشته لامپ ها مشخص است
🔰روحانی جوانی در حالی که #لباس رزم بر تن دارد و قرآن📖 به دست گرفته بچهها را از زیر قرآن رد می کند. در این میان #نوجوانی نشسته و برای بچههـا اسفند دود می کند"در عکس پشتش به ماست" سنش کم بود، چون چادر ما⛺️ نزدیک بچههای #ستاد بود، بارها و بارها دیده بودمش
🔰خیلی اصرار کرده بود تا او را هم به همراه #رزمندگان دیگر بفرستند، اما سنش کم بود به گمانم 12سالش📆 بود. این #لحظههای_آخر آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچههای ستاد، #شب قبل از اعزام، درست پشت چادر ما صدای گریه 😭اش را شنیدم
🔰از چادر بیرون زدم، دیدم گوشه ای کز کرده و #اشک بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است😢 رفتم و کنارش نشستم، با اینکه میدانستم علت چیست, از او پرسیدم: چرا گریه میکنی⁉️ خیلی ساده در حالیکه احساس می کردم #بغض تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت:
🔰می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم، اما #نمیگذارند، می گویند سنم کمه. دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم: خب اولاً #مرد که گریه نمی کند✘ ثانیا تا اینجا هم که با بچهها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند🚷 گفت: به مادرم گفتم که #نذر کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم "نذر مادرم" ادا نمی شود ❌
🔰با این #حرف_آخر واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم: اگر دعای مادر پشت سرت باشد، #انشاءلله نذر او هم ادا می شود✅ حالا در آخرین غروب وداع #قلاجه با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند🌫 تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند.
🔰درمرحله دوم #عملیات در شهر مهران باز هنگام غروب🏜 دیدمش, سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، #لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد✋ دویدم تا خودم را به ماشین🚍 برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید. دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار💥 گم شد
#نذر_مادر ادا شده بود ...🕊🌷
📸به روایت عکاس دفاع مقدس
#سیدمسعود_شجاعی_طباطبایی
#جنگ_به_روایت_تصویر
#عملیات_کربلای_یک
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_45 - @ostad_shojae.mp3
10.45M
#راضی_به_رضای_تو ۴۵
🌸#حرف_آخر
إن الّذین آمنوا و عملوالصالحات، سیجعل لهم الرحمن ودّا
🍃برای نفوذ به قلب دیگران، و جلب رضایت اونا ،لازم نیست خودتون رو به زحمت بندازید!
🌸 این قانون دنیاست؛
اونایی که حقیقتاً خدا رو از خودشون راضی کردند، قطعاً محبت شون در قلب دیگران نفوذ میکنه.
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مهارتهای کلامی_27.mp3
12.57M
#مهارتهای_کلامی ۲۷
🔰#حرف_آخر
#سرزنش چه حق باشد، چه ناحق؛
عمل کثیفیست که ؛
۱ـ شعلهی کینه را در دل دیگران روشن میکند!
۲ـ آنان را از شما وحشتزده و متنفر میکند!
🔰محال است، اهل سرزنش باشید؛
اما خودتان به آن درد، که دیگران را سرزنش کردهاید، مبتلا نشوید! ..
#استاد_شجاعی 👆
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
یاد خدا ۸۰.mp3
12.2M
مجموعه #یاد_خدا ۸۰
#استاد_شجاعی | #استاد_پناهیان
❤️ #حرف_آخر : یک فرمول، برای داشتن شادی و آرامشی که هیچ وقت تمام نشود!
@ostad_shojae | montazer.ir
@shahidNazarzadeh