eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣5⃣2⃣ 🌷 🔴شهیدی که ساعت روز و مکان شهادتش رادر وصیتنامه اش نوشته📝 بود. 🌷 نوجوانی ۱۶ ساله ای بود که پس از عبور از تاریکی های⚫️ دنیا به کراماتی دست یافت که حتی در خود ساعت، روز و مکان شهادتش را نیز نوشته بود.😧 🌷یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله های پایین شهر . چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود. خودش می گفت: نشد که من انجام ندم 😔تا اینکه یه نوار روضه (سلام الله) علیها زیر و رویش کرد. بلند شد، اومد جبهه.💪 🌷یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی (علیه السلام) نرفتم. می ترسم بشم و حرم آقا رو نبینم یک ۴۸ ساعته به من مرخصی بدین، برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم. اجازه گرفت و رفت . دو ساعت توی حرم زیارت کرد😍 و برگشت جبهه. 🌷توی وصیت نامه اش نوشته بود: 👈در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام، توی ماشین رو دیدم. آقا بهم فرمود: ! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...😭 🌷یه قبری برای خودش، اطراف پادگان کنده بود. نیمه شبا تا سحر می خوابید ، گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام وعده ام. آقا جان چشم به راهم نذار...😭😭 🌷توی وصیتنامه، شهادت، شهادت و شهادتش رو هم نوشته بود. شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده. دقیقاً توی روز، ساعت و مکانی شهیـد🕊 شد که تو وصیت نامه اش نوشته بود.📝 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پشت #ماشینش نوشته بود ... #حسیـــن_جـــان ... تا تـو زمیــن سجــــــده ای #ســر_به_هــوا نمیشــوم
💞برای خرید #عقد برای آقاجواد #ساعت خریدم بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. پرسیدم چرا ساعت را دستت #نبستی؟ گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟! گفت: توی #قنوت_نماز نگاهم به ساعت می افتاد و فکرم می اومد پیش تو... ✅می دونی که باید اول #خدا باشه بعد #خانواده #مدافع_حرم #شهید_جواد_محمدی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
به بوی #صبح و بانگ عندلیبان خوش آن #ساعت نشیند دوست با دوست دو رفیق ... دو شهید ... دو فدایی عمه سادات ... که کمتر از یکسال بهم رسیدند... #شهیدسعید_خواجه_صالحانی🕊 #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🕊 #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
این جلیقه ها و کلاه ها را #زنان در پشت جبهه ها دور هم جمع می شدند و #ساعت ها با دومیل می بافتند. رج به رج که می بافتند💟، یکی بلند می گفت: برای پیروزی رزمندگان #صلوااااات! #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اینجا نمــاند، #پر زد و از پیش ما گذشت تنگ #غــروب بود ڪہ او بے هوا گذشت من از خــودم برای #خدا
#عادت_داشت_کارهای_خوبش_پنهان_بمونه 🌷| رفته بودیم #اردوی مشهد🚎 من فقط تونسته بودم هزینه اردو رو #فراهم کنم، یه روز بچه ها برای خرید سوغاتی به بازار رفتن👜 #علی_آقا اومد پیش من و گفت : تو نمی ری بازار؟ گفتم : #راستش من فقط تونستم هزینه اردو رو فراهم کنم و #پولی برای خرید #سوغاتی ندارم❌ گفت: باشه و رفت✋ یکی دو #ساعت بعد اومد و گفت : من می خوام برم بازار #خرید، بیا با هم بریم رفتیم بازار، #علی_آقا کلی سوغاتی👝 خرید و برگشتیم حسینیه فردا صبح هم به #طرف تهران حرکت کردیم🚎 وقتی رسیدم خونه، در #ساکمو که باز کردم دیدم #تمام اون سوغاتی ها توی ساک منه و علی #اونهارو برای من گرفته بود و حتی به روی #منم نیاورده بود.👌 |🌷 #شهید_علی_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ 🌸در خاکی ترین ی زمین انسانهایی بودند که راه زمین تا را را بلد شده بودندو سلوک الی الله را در کمترین زمان طی می کردند فرشتگان زمینی که به واقع هر کدام شان از اولیاء خدا بودند 🍃خوب یاد دارم در آن ، بزرگان زیادی می آمدند تا خود را به این انسان های خدایی نزدیک کنندو می خوردند از این سلوک زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند. 🌸در میان رزمندگان باصفایی بود که 14 سال داشت. پایین ارتفاع ای بود و باران 🌧گلوله☄ از سوی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا و همانجا تیمم کنید. 🍃هنگامی که الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان 14 ساله داشت به سمت می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو است، آن نوجوان گوش نکرد.❌آخر شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. 🌸آقا نوجوان را صدا کردند که کجا می روی⁉️گفت میروم پایین وضو بگیرم. پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با کافی است. نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند😄 زیبایی🌷 زد 🍃و گفت بگذارید آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی و برگشت.دقایقی بعد قرار بود عده ای از بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان 14 ساله بود. 🌸یکی دو بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی نشستند، 🍃 عمامه از سر برداشتند و بر سر ریختند و گفتند : جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست⁉️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌿🌻 🍂همرزم #شهید نوࢪی 🍂بین بچه ها من #جز انگشت شمار ها بودم ڪه گوشی📲 داشتم.مرحله اول و دوم گوشی نبر
4⃣7⃣3⃣1⃣🌷 🔰شب 🌙قبل از بابڪ بود. یه ماشین🚘 مهمات تحویل من بود. من هم قسمت بودم و هم نیروی آزاد ادوات. اون شب هوا واقعا سرد بود. بابڪ اومد پیش من گفت: جان توی چادر جا نیست من بخوابم. پتو هم نیست.گفتم: تو از غافله عقبی. بیا پیش من، گفتم: بیا این پتو؛ اینم سوءیچ .... برو ماشین بخواب، من عقب می‌خوابم. ساعت ۳شب من بلند شدم رفتم بیرون. 🔰دیدم پتو رو رو دوش خودش داره نماز می‌خونه... وقتی میگم ساعت ۳ صبح ⛅️یعنی خدا شاهده اینقدر هوا ❄️سرده نمی‌تونی از پتو بیای بیرون!!گفتم: بابڪ با اینکارا نمیشی پسر.. حرفی نزد، منم رفتم خوابیدم.‌‌صبح نیم زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد🙂💔 🕊 شادی روح پاکشون صلوات🕊 ✍راوی: همرزم‌شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh