eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷یاران مژده باد ... وعده ی رسید گلـ💐 بریزید که آن سرو خرامان پس از عمری غریبی خدا می‌خواست در غربت نـمانی🚫 پیکر مطهر 🌷 بعداز گذشت ۴ سال از زمان شهادت شناسایی و به میهن برمی‌گردد. شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خبـــر_آمد_خبــری_در_راه_است 🌷یاران مژده باد ... وعده ی #دیـدار رسید گلـ💐 بریزید که آن سرو خرامان
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبدالله(ع) کشیده ولی به گمانم آنان که ماندند و داغ برادر، همسر و فرزند کشیدند، سختر تر بود فدای تو یا امام سجاد(ع) یا خانم زینب کبری(س). 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبد
با استخوان های همسر😔 ✍ دلنوشته‌ای که همسر در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع 🌷 نوشت: 💞"علی یادت هست می‌گفتی: شهناز تو رو از  گرفتم❓یادت هست گفتی قول می‌دم یه بار ببرمت ازش تشکر کنم؟ یادت هست ! بخدا من یادم هست😢 💞قول ماه عسل دادی برای  اون هم نه یک بار چندبار اسم نوشتیم📝 آماده شدیم داشتی به قولت عمل می کردی 💥اما هر بار ، دوره و در آخر هم اعزام به  ... آن هم تنها تنهای تنها👤 💞گفتی: . گفتی: تدارک ببینم؛ دیدم نیامدی⁉️ دیر شد خیلی دیر تنها ماندم تنهای تنها؛ چقدر سخت بود💔 برایم و حالا خبرت رسیده که ... 💞میگویند: فقط چند تکه ا یا یک تکه لباس یا یک نمی‌دانم😔 اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به کردم. در خواست 🌸 💞رفتم سپاه؛ دست به دامان شدم سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی✅  تا به آرزوی دیرینه‌ام  بودن در  دست در دست تو، توی حرم🕌 باشم. امروز روز زندگیم‌ام هست 😌 💞علی ببین آمده ام به سمت آرزویم. می دانستم تو بدقول نبودی❌ ماه عسل داده بودی. نگاه کن کنارت هستم👥 منم دنیایت همسرت💖 ببین... 💞برایت آورده‌ام بیا بپوش سفارش خودت بود وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی پیام فرستادی💌 و گفتی مرا از  (ع) بخواهد خواستمت با اشک چشم😭 با قلب شکسته💔 و رنجورم با غصه‌های 💞گفتی برایم لباس سفید بخر خریدم گفتی لباسم را کن آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی. علی ببین امام رئوف رویم را زمین نینداخته لباس سفیدت را ببینم به اندازه ؛ به تنت می آید⁉️ 💞لباس سیاه نپوش🚫 برازنده توست. خودم را می پوشم سفید و سیاه بهم می آیند حتی اگر   برعکس تنشان کنن... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_ثامنی_راد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #شهید_تازه_تفحص_شده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzade
6⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_علی_آقایی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #شهید_تازه_تفحص_شده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_علی_آقایی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #شهید_تازه_تفحص_شده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣4⃣1⃣1⃣ 🌷 💠چگونگی شهادت 🍃از دیشب که عملیات شروع شده بود، با همان غذای اندک نزدیک به ده کیلومتر به جلو رفته بودیم و دوباره هشت کیلومتر به عقب برگشته و تمام انرژی مان از دست رفته بود. 🍃هیچ آب و غذایی هم در آن حین نخورده بودیم. صبح هم که حجم آتش پدرمان را درآورده بود. من و علی و یکی از بچه ها خودمان را روی خاکریز کشیدیم. 🍃هاشم (شهید دهقانی نیا) هنوز توی مرکز روستا حدود 300متری از ما جلوتر بود و داشت با خمپاره60 مقابل دشمن می کرد. ساعت شده بود 7صبح. تیربار را به یکی از بچه ها دادم و داشتم نیروها را چینش می کردم تا دشمن نتواند از بغل ما را دور بزند. 🍃همان موقع حدود 15متری هم از علی فاصله داشتم. به یکباره علی از روی خاکریز غلت خورد و آمد پایین . یکی از بچه ها به علی خیلی نزدیکتر بود . گفتم: ببین علی چی شد؟ با خودم گفتم :چیزی نیست حتما زخمی شده 🍃او بلافاصله نگاهم کرد و گفت : «علی شهید شده!!» اتش سنگینی به روی مان می بارید.خودم را گم کرده بودم و نفهمیدم از کدام سمت به ما شلیک می شود. 🍃علی روی زمین مچاله شده بود و صدایش زدم علی علی . صدای فرمانده گروهانش رو شنیدم که تو بیسیم می گفت# «علی شهید شد». انگار منگ شدم. با خودم گفتم : «یعنی به همین راحتی؟ اینکه الان پیش من بود!!!» شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻 دیدار سرزده 🌸عادت داشت سر زده به دیدار ما بیاید، اسمش را گذاشته بود علی آقایی با خواهران! بعد می خندید و می گفت: درست مثل 🌸مخصوصا ماه مبارک ده تا بیست دقیقه مانده به پیدایش می شد. غیرمستقیم و به بهانه های مختلف سری به می زد تا از بود و نبود آن باخبر شود‌. 🌸سرش را این طرف و آن طرف که می چرخاند می دانستم دنبال چیزی می گردد. -چیزی لازم داری ؟ - تشنمه! تا بلند شدم برم آب بیارم می گفت: لازم نیست بلندشی خودم میرم و برمیدارم. 🌸یخچال رو به بهانه درست حسابی می گشت. وقتی می دید پر است می خندید و برمی گشت. ولی وقتی خالی بود فردایش با دست پر دوباره می آمد مان. - علی تو که دیروز اومده بودی. - یعنی میگی نیام؟ -نه.... خب تعجب کردم - راستش داشتم از اینجا رد می شدم، گفتم یه سری بهتون بزنم. ‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢مراسم وداع و تشییع پیکر پاک شهید مدافع حرم #شهید_علی_آقایی 🔰 #مراسم_وداع ◽️روز: یکشنبه ۹تیرماه ◽️زمان : بعد از نماز مغرب عشا ◽️مکان : مسجد مهدیه اردبیل 🔰 #مراسم_تشییع ◽️روز : دوشنبه ۱۰ تیرماه ◽️زمان : ساعت ۰۹:۳۰ صبح ◽️مکان : مصلای اردبیل به طرف آرامگاه غریبان #همه_دعوتید #رسانه_باشید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبد
💢پیرمردی به سمت #علی رفت و کارت اش💳 را به سمت او گرفت. فهمیدم بی سواد است و می خواهد علی #پول از حسابش بردارد. 💢یک لحظه حواسم رفت🗯 و متوجه باقی #قضایا نشدم که چه شد، تا اینکه علی برگشت. نگاه که کردم دیدم پیرمرد همانطور آنجا ایستاده است👤(ظاهرا کارت پیرمرد خالی بوده) علی رفته بود توی خودش. یک لحظه دوری تو #میدان زد و برگشت 💢دوباره به سمت #عابربانک رفت، پیرمرد هنوز همانجا ایستاده بود و داشت به کارتی💳 که توی دستش بود نگاه می کرد. #علی کارتش را انداخت توی دستگاه و مقداری پول💰 از کارتش گرفت و بهش داد. برگشت و نشست پشت فرمان🚘 داشت با خودش زمزمه می کرد و زیر لب می گفت : #الحمدالله #شهید_علی_آقایی #شهید_تازه_تفحص_شده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢پیرمردی به سمت #علی رفت و کارت اش💳 را به سمت او گرفت. فهمیدم بی سواد است و می خواهد علی #پول از حسا
🔰خواب همسرشهید آقایی قبل از عید سال ۹۸ ♦️همین قبل از عید بود که دیدم اطراف #خیمه ای شلوغ و پر رفت و آمد👣 است. می گفتند: هر کسی #شهید دارد و برنگشته است سراغش را از آنجا میگیرد ♦️رفتم داخل خیمه، پیرمردی با چهره نورانی💫 لیستی در دست داشت زود رفتم کنارش👥 تا #سراغت را از او بگیرم. گفتم: حاج آقا؟ منم شهید دارم🌷 که هنوز #برنگشته ♦️با #مهربانی نگاهی به من انداخت گفت: اسمش چیه⁉️ گفتم: علی.... #علی_آقایی. یک لحظه یاد پسوندت افتادم💬 گفتم: حاج آقا.. اسمش هست علی آقایی حمل آباد! ♦️دوباره نگاهی به لیست📄 توی دستش انداخت. پشت روی صفحه را نگاه کرد. #نبودی. برگ دوم را دید📃 بعد نگاهی به من انداخت🙂 گفت: #آره اسمش اینجاست! پرسیدم: پس کی میاد⁉️ گفت: معلوم نیست... هر وقت #نوبتش برسه! #شهید_علی_آقایی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خواب همسرشهید آقایی قبل از عید سال ۹۸ ♦️همین قبل از عید بود که دیدم اطراف #خیمه ای شلوغ و پ
🔸هیچ کس از همرزمان نمی توانست بگوید که از علی #کمک و خیری به او نرسیده است❌ یکبار می خواستم خانه ای بخرم🏡وبرای همین نیازبه #مشورت دوستانم داشتم. گفتم: علی میایی بریم جلوی #مدرسه؟ 🔹قبول کرد✅ و موقع آمدن با خودش یک میلیون تومان پول💰 هم آورده بود. خندیدم و گفتم: من نگفتم که کم و کسر دارم!! فقط می خوام #خونه بخرم و خواستم باهات مشورت کنم☺️ با همان لبخندهای همیشگی #خنده ای کرد و گفت: حالا بگیر لازمت میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸به یاد دارم یک #تکاوری 4 روز تاخیر داشت که شامل کسر حقوق💵 می شد. #علی شماره حسابش💳 را گرفته بود و بدون اینکه خودش متوجه شود، از حقوق خود کسری اش را به حساب او↷ واریز کرده بود. وقتی اون تکاور جریان را فهمید💬 و به من گفت، در گوشش گفتم که: این کار #کوچیک علی هستش. #شهید_علی_آقایی #مهندس_شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هیچ کس از همرزمان نمی توانست بگوید که از علی #کمک و خیری به او نرسیده است❌ یکبار می خواستم خانه ای
خانه سرسبز🌱 شده بوی #تو آورده نسیم برگها خنده کنان درهوا می رقصـ🍃ــند پشت شیشه خبر #قاصدکان را دیدم شادی چلچله ها🎶 مستی ے باد صبا #تو بگو پنجره را باز کنم؟؟ وقت قرار است⁉️ #شهـید_علی_آقایی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هیچ کس از همرزمان نمی توانست بگوید که از علی #کمک و خیری به او نرسیده است❌ یکبار می خواستم خانه ای
🔹 ماه 1394 بود که خبر شهادتش🌷 در کل استان پیچید، از آن روز هر روز صفحات تقویم📆 را ورق می‌زدیم و بی‌صبرانه منتظر بازگشت این پیکر خسته بودیم. بالاخره این انتظار در ۹ تیرماه پایان یافت و خبر تفحص و کشف پیکرش که چندی بود در شمار شهدای قرار داشت و برای همه یک آرزو بود، داغ دلها💓 را تسکین داد. 🔸شهید علی آقایی  سال 1366 در به دنیا آمد، وی فارغ‌التحصیل رشته "مهندسی عمران" بود اما بجهت شدت علاقه به اهل بیت در 24 بهمن ماه سال 1394📆 برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) و مردم مظلوم و مسلمان منطقه به اعزام و پس از رشادتهای فراوان در تاریخ "هفتم اسفند 1394" به دست نیروهای تکفیری👹 به درجه رفیع رسید. فرازی از وصیتنامه📜 ✍پدر و مادر مهربانم، از اینکه شما را در این سن ناراحت کردم ببخشید😔مادر مهربانم، ای زیباترین همیشه دوستت دارم♥️ هیچ وقت محبتهایت فراموش نمی شود. مهربان! نمی دانم ولی بهتر بود این زمان شما را ترک کنم💕 خدا را شکر می کنم. شاید اگر دیر می شد و من کنار شما بودم👥 بدتر از این ناراحت می شدید ولی باز خدا را شکر رفتم و این موقع بود. شاید می ماندم و از بودم و شرمنده😞 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹سالها بود نماز می خواندم نماز جمعه می رفتم و روزه می گرفتم، عاشوار و تاسوعا عزاداری می کردم می گفتم مثلا چه می شود. الان می فهمم اگر جهاد اکبری بود جهاد اصغری بود اگر پایم لرزید می دانم همه کارهایی که انجام می دادم هیچ است. 🔸پس ای خدای عزوجل تو شاهدی من در راه تو قدم  بر می دارم. شاید تردیدی هم که در دل من است به خاطر کوتاهی ام در امورات دینی است ولی باز می گویم آماده ام برای جهاد اصغر، حتی مرگ و حتی مجروح. 🔹به خودم قول می دهم اگر فرصتی بود دیگر نمی گذارم حسرت گذشته را بخورم. روزهایی بود که نماز صبح قضا می شد صبح بیدار می شدم حسرت می خوردم خدایا چه می شد بلند می شدم و نماز صبحم را می خواندم. با بیست دقیقه خواب به کجا می رسیدم که اگر نمی خوابیدم هم چیزی نمی شد. 🔸خدایا شاهد باش آماده ام از برای همه چیز. حتی دلم می خواهد بعد از مرگ من همه مرا ببخشند. شاید این بخشیدنها فرجی برایم در آن دنیا بکند. 🔹خدایا تو شاهدی که من با علاقه و عشق برای دیدارت و مدافع حرمت شتافتم. خدایا قبولم کن🥀 🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh