eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹یکی از تکه‌کلام‌هایش این بود که: #نماز رو ول کن! خــ♥️ـدا رو بچسب. همیشه برایم #عجیب بود این حرفش..
روز تاسوعا خبر شهادت مصطفی  را که آوردند، حال همه دگرگون شد😞 آوازۀ مصطفی در کل جبهه پیچیده💫 بود. حال‌وهوای همه بارانی بود. شبی که شد، همه دور هم جمع شدند. اسماعیل که بیشتر از همه او را می‌شناخت، شروع کرد از و اخلاقش گفتن و از رشادت‌ها👌 و تلاش‌هایی که برای آمدن به انجام داده بود. همه تحت‌تأثیر صحبت‌های اسماعیل یک گوشه کز کرده بودند😔 و در حال خود بودند.  چند روز بعد از مصطفی🌷 همسرش💞 سخنرانی کوبنده‌ای کرد. صوت بین بچه‌ها پخش شده بود که می‌گفت: «مصطفی رو دادم الحمدلله فدای سر . خودم و دخترم و پسرمم فدای ولی فقیه می‌شیم✊» علی[روح‌الله] بعد از چند باری که آن را گوش کرد، گفت: «عجب ، شوهرش شهید شده🕊 چه صحبتی کرد. احسنت!» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸خانه مان #روضه امام حسین (ع) بود. مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان🔊 ظهر بود که صدای
🖇اخرین باری که بود شب🌙 ساعت ۱۱ شب بود که در خیابان قدم میزدیم .یک مرد ناشناس بود که نه من او را می و نه مصطفی یکدفعه سلام کرد که مرده جاخورد گفت علیک سلام سریع جواب سلام داد و رفت 🖇بهش گفتم چرا سلام کردی برگشت گفت حدیث داریم در اخر الزمان مردمی که را نمشناسند به هم سلام نمیکنند ، گفتم بزار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم .آن طور نبود که بخواهد کسی را نگیرد ، خود را بگیرد خاکی تر از این حرف ها بود ـ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
~🕊 🌿💌 آدم باید هیݘ بشہ تا بہ برسہ..:) توی شعرِ یہ توپ دارم قلقلیہ‌ی‌ِخودمون،😍 میگہ اوݪ توپ ‌زمین ‌میخوره بعد میره ..👌 ما هم باید مثل توپ باشیم..‌😳 اوݪ باید پیش خدا زمین بخوریم 😍تا‌بتونیم بریم آسمون پیش خودش!😇 ♥️🕊 ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠مصطفی ارادت خاصی به داشت 🔮 شهدا را از اول تا آخر می خواند مثلاً می‌گفت شهید ابراهیم‌هادی🌷 فلان خصوصیت را داشت. فلان کار را می‌کرد یا مثلاً شهید آبشناسان کسی است که انواع دوره های دوره‌های چتربازی غواصی و اینها را دیده است. 🔮یکی از شب ها از شب تا صبح از ابراهیم هادی برای من گفت. هر وقت با مصطفی زیارت عاشورا📖 می خواندم را به ابراهیم هادی هدیه می کرد اما تا آن موقع زیاد درباره این شهید صحبت نکرده بودیم مصطفی گفت ابراهیم هادی را در خواب دیدم که به من گفت: «شما هم می آیی پیش ما👥» 🌺 یاد شهدا با صلوات 🌺 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
- هیئت نباید بری! + چرا..؟! - مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض می‌کنیم. هیئت و مسجدم نمی‌ریم و فقط توی خونه نماز می‌خونیم، تو هم با زنان کوفی محشور میشی! + اصلا نگران نباش هیئت نمیریم! بعد از ظهر نرفتم شب که شد، دیدم نمی‌شود هیئت نرفت. گفتم: پاشو بریم هیئت! - قرار نبود بری آزیتا خانم..! + چرا اینجوری می‌کنی آقا مصطفی؟ - قبول می‌کنی من سوریه برم، تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی اسم دخترم فاطمه اسم پسرم محمد علی..؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری..! + من رو با هیئت تهدید می‌کنی؟ بله یا رومی روم یا زنگی زنگ! کمی فکر کردم و گفتم: قبول اسم تو مصطفی‌ست! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh