🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹یکی از تکهکلامهایش این بود که: #نماز رو ول کن! خــ♥️ـدا رو بچسب. همیشه برایم #عجیب بود این حرفش..
روز تاسوعا خبر شهادت مصطفی #صدرزاده را که آوردند، حال همه دگرگون شد😞 آوازۀ مصطفی در کل جبهه پیچیده💫 بود. حالوهوای همه بارانی بود. شبی که #شهید شد، همه دور هم جمع شدند.
اسماعیل که بیشتر از همه او را میشناخت، شروع کرد از #منش و اخلاقش گفتن و از رشادتها👌 و تلاشهایی که برای آمدن به #سوریه انجام داده بود. همه تحتتأثیر صحبتهای اسماعیل یک گوشه کز کرده بودند😔 و در حال خود بودند.
چند روز بعد از #شهادت مصطفی🌷 همسرش💞 سخنرانی کوبندهای کرد. صوت #سخنرانیاش بین بچهها پخش شده بود که میگفت: «مصطفی رو دادم الحمدلله فدای سر #حضرت_زینب. خودم و دخترم و پسرمم فدای ولی فقیه میشیم✊»
علی[روحالله] بعد از چند باری که آن را گوش کرد، گفت: «عجب #شیرزنیه، شوهرش شهید شده🕊 چه صحبتی کرد. احسنت!»
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸خانه مان #روضه امام حسین (ع) بود. مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان🔊 ظهر بود که صدای
🖇اخرین باری که #اومده بود شب🌙 ساعت ۱۱ شب بود که در خیابان قدم میزدیم .یک مرد ناشناس بود که نه من او را می #شناختم و نه مصطفی یکدفعه سلام کرد که مرده جاخورد گفت علیک سلام سریع جواب سلام داد و رفت
🖇بهش گفتم #مصطفی چرا سلام کردی برگشت گفت حدیث داریم در اخر الزمان مردمی که #همدیگر را نمشناسند به هم سلام نمیکنند ، گفتم بزار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم .آن طور نبود که بخواهد کسی را #تحویل نگیرد ، خود را بگیرد خاکی تر از این حرف ها بود ـ
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
~🕊
🌿#کلام_شهید💌
آدم باید هیݘ بشہ تا بہ#خدا برسہ..:)
توی شعرِ یہ توپ دارم قلقلیہیِخودمون،😍
میگہ اوݪ توپ زمین میخوره
بعد میره #آسمون..👌
ما هم باید مثل توپ باشیم..😳
اوݪ باید پیش خدا زمین بخوریم 😍تابتونیم بریم آسمون پیش خودش!😇
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️🕊
♡ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠مصطفی ارادت خاصی به #شهید_ابراهیم_هادی داشت
🔮 #زندگینامه شهدا را از اول تا آخر می خواند مثلاً میگفت شهید ابراهیمهادی🌷 فلان خصوصیت را داشت. #شهید_همت فلان کار را میکرد یا مثلاً شهید آبشناسان کسی است که انواع دوره های #تکاوری دورههای چتربازی غواصی و اینها را دیده است.
🔮یکی از شب ها #مصطفی از شب تا صبح از #خاطرات ابراهیم هادی برای من گفت. هر وقت با مصطفی زیارت عاشورا📖 می خواندم #ثوابش را به ابراهیم هادی هدیه می کرد اما تا آن موقع زیاد درباره این شهید صحبت نکرده بودیم مصطفی گفت ابراهیم هادی را در خواب دیدم که به من گفت:
«شما هم می آیی پیش ما👥»
🌺 یاد شهدا با صلوات 🌺
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
- هیئت نباید بری!
+ چرا..؟!
- مگه نگفتی من سوریه نرم.
من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست،
اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم،
تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
+ اصلا نگران نباش هیئت نمیریم!
بعد از ظهر نرفتم شب که شد، دیدم نمیشود هیئت نرفت.
گفتم: پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود بری آزیتا خانم..!
+ چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی؟
- قبول میکنی من سوریه برم،
تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی
اسم دخترم فاطمه اسم پسرم محمد علی..؟
در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری..!
+ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
بله یا رومی روم یا زنگی زنگ!
کمی فکر کردم و گفتم: قبول اسم تو مصطفیست!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh