eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
8⃣6⃣1⃣ 🌷 🌸((از مرگ نترسیدم، ازاینکه این جوری بمیرم و شهید نشم وحشت کردم.))🌸 به نقل از : 🔹سال 91 مصطفی برای دوره تکمیلی غواصی به قشم رفته بود. 🔸برام تعریف کرد یه روز زیر آب، کپسول اکسیژنم خراب شد ، به استادم علامت دادم که کپسول اکسیژنم مشکل پیدا کرده 🔹 گفت : مامان مرگ را به چشمم دیدم، البته از مرگ نترسیدم، ازاینکه این جوری بمیرم و شهید نشم وحشت کردم. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️ ❣خیلی بودم بهش میگفتم زمان بیشتری رو توی خونه بمون. ❣وقتی هم کار و وقتش رو طوری تنظیم کنه که کنارم باشه، من وقتم رو تنظیم می کردم که باشم و همراهش می شدم.☺️❤️ ❣چند بار پیش اومد که مصطفی قرار بود به شبانه بسیج بره و من با همراهش شدم. ❣اعتراض می کرد می گفت: نمیتونم تو رو با بچه کوچیک توی ماشین بزارم 😒 ❣اما من بهش می گفتم: در ماشین رو قفل می کنم و می مونم تا کارهاش تموم بشه. ❣برام مهم نبود که مثلا ساعت 12 شبه و توی ماشین منتظرشم همین که بودم خیییلی خوب بود.❤️👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻خاطره ای از مادر شهید مصطفی صدرزاده 🌱یک تابلو آیه الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه ها، همراه نوه ها دورتادورش بود. 🌱 یه روز دیدم عکس #مصطفی نیست، خیلی ناراحت شدم به بچه ها گفتم: کسی عکس مصطفی رو ندیده؟ همه اظهار بی اطلاعی کردن. 🌱اون زمان خود مصطفی #سوریه بود...خیلی دلتنگش شدم. بعداز چند روز مصطفی اومد، خیلی خوشحال شدم بعد بهش گفتم که عکسشو گم کردم...چیزی نگفت، فقط یه لبخند زد ... . 🌱بعداز چند روز اومد، گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ!جون میده برای ...نذاشتم ادامه بده، بهش گفتم: نمیخوام ! ...ببرش. عذرخواهی کرد. 🌱وقتی عکسشو دیدم واقعا دلم ریخت...این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت ومن دیوانه ی این عکس زیباش شدم... #شهید_مصطفی_صدر_زاده 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣6⃣2⃣1⃣ 🍃دوره آخری که همراه احمد(شهید_احمد_مکیان) در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده پرواز می کرد. 🍂کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت قران بود. اگر کوچک ترین غیبت می شنید تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🍃یک روز وقتی از خواب بیدار شد،ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تادلیل ناراحتی اش را گفت. خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده).بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. 🍂می گفت: "سید با خنده ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماهاهم میگن رفیق!چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!" دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت. با کلی اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. 🍃گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ خسته ام. خودت برام یکاری بکن" 🍂می گفت: سید درجواب لبخند ملیحی زد و گفت:"غصه نخور.همه رفقایی که جامانده اند،شهادت روزیشون میشه." حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی: دوست و همرزم شهید مکیان 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
😍💚 🌻 امام صادق علیه السلام 🌻فضیلت اول وقت خواندن مانندفضیلت آخـرت است دنیا 🌷 😍👌    🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔺اراذل و اوباش را جذب هیئت می کرد. مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود می‌انداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون» ✨یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه می‌رفت، لیست بچه‌ها را می‌گرفت به آنها زنگ می‌زد و به مسجد دعوتشان می کرد.  ✨مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه می‌کردند، جذب هیئت می‌کرد. آن ها هم بچه‌های خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☀️✨☀️✨☀️ می گفت: چه می شود روزی امن و امان شود کاروان راهیان نور💫 مثل شلمچه و فکه، به سمت حلب و راه بیافتند👥 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شیخ‌ ابو‌حسین‌ نقل‌ میکرد: توۍ‌ یک‌‌ دوره‌ بیش‌ از 4 روز‌ باهم‌ ،‌هم‌ اتاق‌ بودیم ھیچ‌ شبی‌ نمازش‌ ترڪ‌ نمیشد 11رکعت‌ هم‌ می خواند مدام‌ بلند‌ میشد‌ و دو رکعت‌‌ دو رکعت‌‌ نماز‌ اقامہ‌ میکرد دعای قنوتش‌ هم‌ فقط‌ یه جمله‌ بود؛ اللهم‌الرزقنا‌ توفیق‌ شھادت‌‌فی‌سبیلک...:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
°●💚🌿●° حاج قاسم در وصف شهید صدرزاده می‌گوید: یک جوان تو دل برویی بود ، آدم لذت می‌برد نگاهش کند من واقعاً عاشقش بودم. آن وقت این جوان چون ما راهش نمی‌دادیم بیاید اینجا رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد ، زرنگ به این می‌گویند. 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh