eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ♨️همیشه نشسته ایم و ...😔😔 🌾پشت سر هم برایش « » بافته ایم. 🌿لیست بلند بالایی از «باید»ها ساخته ایم تا او بیاید و همه شان را بر دوش بکشد و تمام درد های جامعة بشری 💔را به تنهایی مداوا کند😔 و تمام ما را برآورد. 🌾هر وقت از دنــ🌍ــیا خسته می شویم هر وقت مشکلی آزارمان می دهد فارغ از این که چقدر بزرگ یا به مربوط باشد، آهی می کشیم😪 و می گوییم: ♦️«آقا می آید و همه را حل می کند.» ♦️«آقا که آمد باید با شخص فلان برخورد را کند👊» ♦️« باید این کار را این طور درست کند» و هزاران جور جملة جورواجور دیگر😞. 🌿خوب که فکر می کنم💭، می بینیم ما شده ایم درست لنگه هایی که به موسایشان گفتند: ♦️«ما همین جا نشسته ایم؛ تو با برو و دشمنان را از ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما می اییم و با آرامش😌 در آن سرزمین زندگی می کنیم.» 🌾انگار ما هم می خواهیم را که می آید تا نجات مان دهد و از چنگال فرعون ها برهاند؛ تک و تنها👤، با خدایش به جنگ ها و سختی ها بفرستیم و بمانیم تا با پیروزی ✌️برگردد و یک جهان🌎 پر از صلح و آرامش را دو دستی مان کند. ♨️آیا زمان آن نرسیده است که از خود بپرسیم « ؟» 🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨🍃✨🌹✨🌹✨🍃✨ #خاطره_مادر_شهید_صدرزاده 💢یکی از #دعاهای همیشگی مصطفی #شهادت بود و همیشه دعای #قنوتش بو
❤️ ❣خیلی بودم بهش میگفتم زمان بیشتری رو توی خونه بمون. ❣وقتی هم کار و وقتش رو طوری تنظیم کنه که کنارم باشه، من وقتم رو تنظیم می کردم که باشم و همراهش می شدم.☺️❤️ ❣چند بار پیش اومد که مصطفی قرار بود به شبانه بسیج بره و من با همراهش شدم. ❣اعتراض می کرد می گفت: نمیتونم تو رو با بچه کوچیک توی ماشین بزارم 😒 ❣اما من بهش می گفتم: در ماشین رو قفل می کنم و می مونم تا کارهاش تموم بشه. ❣برام مهم نبود که مثلا ساعت 12 شبه و توی ماشین منتظرشم همین که بودم خیییلی خوب بود.❤️👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷 🔰یک‌سری اول رفت #سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آ
🔆يه روز بودم بياد دنبالم از زمان قرارى كه با هم داشتيم گذشت نگران بهش زنگ زدم گفتم: " عبدالله كجايى⁉️ "گفت:" نزديكم "ازش آدرس خواستم كه كجاست. گفت:" اول خيابون شما هستم. "صداى يه زن رو پشت گوشى شنيدم كه داشت مي‌كرد. گفتم: " عبدالله چيكار دارى ميكنى؟😐 " 🔆حرف رو عوض كرد. گفت:" الان ميام. "🚶‍♂بهش اصرار كردم چيزى نگفت. از اونجايى كه دلسوز 💓بود حدس زدم به دو نفرى كه غالباً سر خيابون تَكَدي‌گرى ميكنن داره كمك ميكنه. گفتم:" نه عبدالله لزومى نداره بهشون چيزى بدى. "ولى كار از كار گذشته بود داداشمون حدود يك ميليون ونیم بهشون پول داده بود. خيلى خوش قلب بود و مزد دل گندگيش رو از خدا گرفت.❤️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔆يه روز بودم بياد دنبالم از زمان قرارى كه با هم داشتيم گذشت نگران بهش زنگ زدم گفتم: " عبدالله كجايى⁉️ "گفت:" نزديكم "ازش آدرس خواستم كه كجاست. گفت:" اول خيابون شما هستم. "صداى يه زن رو پشت گوشى شنيدم كه داشت مي‌كرد. گفتم: " عبدالله چيكار دارى ميكنى؟😐 " 🔆حرف رو عوض كرد. گفت:" الان ميام. "🚶‍♂بهش اصرار كردم چيزى نگفت. از اونجايى كه دلسوز 💓بود حدس زدم به دو نفرى كه غالباً سر خيابون تَكَدي‌گرى ميكنن داره كمك ميكنه. گفتم:" نه عبدالله لزومى نداره بهشون چيزى بدى. "ولى كار از كار گذشته بود داداشمون حدود يك ميليون ونیم بهشون پول داده بود. خيلى خوش قلب بود و مزد دل گندگيش رو از خدا گرفت.❤️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh