eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
💠گفتند: زنده اے؟؟ گفت: هنوز نہ !! 💐و من، حیران ڪہ ماندن را "حیات" و رفتن را "ممات" پنداشتم ...🍃 #شهید_مدافع_حرم #شهید_مهدی_قره_محمدی🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍂آه از آن #شب‌ها که در آغوش تو💞 🍂خنده‌ام می برد عقل و هوش #تو تصویری از وداع جانسوز دختر شهید مدافع حرم #شهید_مهدی_قره_محمدی 🌷 #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣6⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_قره_محمدی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣1⃣2⃣1⃣ 🌷 💠سردار شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی متولد سال 1358📆 و اصالتاً اهل شهر و از "تکاوران" یگان صابرین نیروی زمینی پاسداران انقلاب اسلامی بود که داوطلبانه عازم سوریه شد. 💠او درحالی که یکی از محورهای عملیاتی را برعهده داشت، در حین پاکسازی مناطق از لوث تروریست‌ های تکفیری👹 در شهر به فیض شهادت🌷 نائل شد.   🔻مریم تاتار همسر سردار شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی 🔰ما با هم 13سال زندگی مشترک💞 داشتیم، او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او می‌گفت من عشق است و با عشق♥️ وارد این کار شدم و شما باید در این دوام بیاوری.  🔰کار من دوری از خانواده، ماموریت، مجروحیت و دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم✅ و هیچ گاه از این انتخاب نیستم❌ 🔰 با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از دروغ نشنیدم⛔️ خیلی به حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا می‌کرد👌 او خیلی منظم و بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. 🔰از همان ابتدای زندگی به من می‌گفت که «نباید شما به من باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم🚷 شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من و برنگشتم». 🔰می‌گفت: شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها👥 به گونه ای بزرگ شوند که قوی و باشند. 🔰ما سه فرزند به نام های فاطمه 10 ساله، زهرای 5 ساله و محمد جواد 1 ساله داریم. به فاطمه خانم  می‌گفت «مادر بابا»😍 چون که مادرش در شهر دیگری زندگی می‌کرد و می‌گفت تو جای هستی. به زهرا می‌گفت «پرنسس بابا». 🔰مهدی خیلی آنها را دوست داشت💖 و می‌گفت: دختر باید حتما داشته باشد. می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا   حضرت فاطمه(س)♥️ باشد». 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین وداع قبل از شهادت تا دم آسانسور مدافع حرم و چه صبری دارند همسران شهدا 😭 😭 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★آه از آن ✩که در آغوش تو💞 ★ می برد ✩عقل و هوش تــ♥️ـو ...😔 📸تصویری از وداع جانسوز دختر شهید مدافع حرم در معراج شهدا🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣1⃣ 🌸خواهـران گرامی‌ام به شما سفارش می ‌ڪنم با تاسی از حضرت زهرا (س)، را بعنوان حجاب برتر انتخاب کنید 🌸ڪہ همانا سیاهی چـادرهای شما در کنار معرفی خـون شهــدا می‌تواند از حریم اسلام ناب محمدی دفـاع نماید 🌸و ان شاءالله زمینه ‌ساز ظهور و قیـام منجی‌ عالم بشریت مهـدی (عج) شود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰همسر شهید قره محمدی: 🌹مهدی دفعه اول که می خواست سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم رضایت گرفت و گفت «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتوانم بروم» و گفت «شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم رضایت می دهم، او برای نخستین بار توانست برود ولی مجروح برگشت. 🌹بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیه دست مجروح شده بود خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا(ع) نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرند و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد 🌹زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی گرفتیم، یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود، شاید ۳ روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود... 🌹مهدی هم زمانی که داشت می رفت بسیار خوشحال بود، بچه ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی گردد و همینطور هم شد😢😢😢 #شهید_مهدی_قره_محمدی #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠 اهمیت به پرداخت خمس 💢آقا مهدی حساسیت خاصی در مورد پرداخت خمس داشتند. هر ساله قبل از سال خمسی تمام حساب های مالی رو بررسی می کردند و خیلی به من سفارش می کردند تا در صورت عدم حضور خودشون من خمس رو پرداخت کنم. 💢در سفر سوریه شاید هر هفته در تماس هایی که داشتند روی این مساله تاکید می کردند که تاریخ پرداخت خمس یادم باشه و خوب و دقیق حساب کنم. 💢دقیقا سال خمسی ما روزی بود که پیکر ایشون وارد معراج الشهدای تهران شد. من آخر شب خمس رو حساب کردم و صبح روز بعد در حالیکه پیکرشون در ستاد نیروی زمین تشییع می شد به نماینده ولی فقیه پرداخت کردم . 💢ایشون تعجب کردند، گفتم بنا به حساسیت و سفارش خود شهید باید به موقع پرداخت می شد. ✏️راوی: همسر شهید #شهید_مهدی_قره_محمدی 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خیالت برده خواب از ما و خود آسوده می خوابی بخواب آسوده، آرامم که جز این آرزویم نیست... #شهید_مهدی_قره_محمدی🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📃 🌴یکی از سربازش تعریف میکرد که یه شب تابستونی که کشیک خودش بوده به دوستش میگفت الان (حاج مهدی) میاد سرکشی با ماشین تویوتا کولردار. اون چه میدونه ما تو این برجک از گرما میسوزیم 💐بعداز مدتی میبینه فرماندشون که باشه میاد برا سرکشی اونم با دوچرخه🚲 🍃بعد ازشون میپرسه چی دوست دارین.اونا هم میگن بستنی. با دوچرخه میره براشون بستنی میخره. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★خیالت برده از ما و ❣خود آسوده می خوابی😌 ★بخواب آسوده، ❣که جز این آرزویم نیست✘ 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تمام راه ها را دوست دارم ڪوچه‌ها و خیابان‌ها با تو💞 همیشه به سمتی می‌روند ڪه در انتهایش یڪ دوست‌داشتنی😍 انتظارم را می ڪشد. باشی .. خرداد📆 پایان بهار نیست آغاز است. ...♥️ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 🌾کاش دفترشعرهایم چراغ جادو بود تا هر وقت از سرِ به رویش دست میکشیدم از درونش با لبخندبیرون مےآمدی😍 اومدم بهت بگم عصرت بخیر دوستت دارم♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول آقا مهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم دلتنگی های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های دلم را می شنوم و این بار عکس زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه دخترها بابایی اند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر می شوند و چشمان تارشده از اشکم، به عکس محمد جواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس همسر شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه سه ساله ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد.و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مزار مرهم می یابد. درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ پدر را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٨ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول ، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های را می شنوم و این بار عکس و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از ، به عکس و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس ، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای ، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد و به یک چشم بر هم زدنی خود را در دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهید📜 ✍فاطمه خانم و زهرا خانم عزیزم... 🍂به شما سفارش می‌کنم که مداومت در و همچنین به تلاوت قرآن📖 که مرتبه‌ای بالاتر از قرائت قرآن می‌باشد که همانا خواندن قرآن با معرفت و تدبر در مفاهیمش می‌باشد که ان شاءالله منجر به رعایت دستورات قرآن مجید خواهد شد. 🍂همچنین از شما خواستارم در تمامی احوالات زندگی مشی و روش زندگی عصمت‌الله اکبر (س) را الگو و چراغ راه🌼 خود قرار دهید. 🍂همانطور که نام شما برگرفته از نام دو دو عالم است سعی و تلاش کنید که شایسته این نامگذاری باشید. همچنین آرزومندم در زمینه حفظ قرآن کریم همت و تلاش وافری از خود نشان دهید تا ان شاءالله جزو کل قرآن شوید. 🍂علاوه بر این بسیار علاقه‌مندم که همانند مادر گرامی‌تان در صورت تمایل؛ تحصیلات عالیه📑 خود را در علمیه خواهران ادامه دهید و بدانید که جهاد زن خوب شوهرداری کردن است باشد که ان شاءالله همانند بانوی اول دشت ، زینت پدرتان باشید🌺 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh