🌷شهید نظرزاده 🌷
من همیشه میگویم ازدواجمان💍 از دو #توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهی
ایمانهاے نجومے
سادگیهاے نجومے
مقاومتهاے نجومے
باورے ڪه ...
عقل معاش از فہم آن #عاجز است ؛
عقل معاش ڪہ از عقل معاد جدا شد،
#ذلیل مےشود
#شهید_موسی_جمشیدیان
#شهید_علیرضا_نوری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💎گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن #خون_شهید، از خود شهادت🌷 کمتر نیست❌ #شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفتآور
#هــو_الشهیـــد🌷
💟گاهے مینشینیم و فکــ💭ـر میکنیم
به آن⇜(عند ربهم یرزقون)ی که خدا
با بنده های #شهیدش دارد.
❣چه بهشت زیبایی😍 دارند!
❣چه خلوت زیباوحال وهوای خوبیست
💟آنقدر از #بهشت🌸🍃 حوری و سیب و گلابی🍐 به خورد فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمت هایش #عاجز شدیم و غافل🗯
🌷شهدا را تصور کن💬
آزاد و رها🕊 خالی از هر #محدودیتی
مثل آب زلال🏝 و جارےِ رودی که به دریا میریزد. کنار #خداوندشان❤
💥اما نصیبِ مایی که هنوز #شهادت را نچشیده ایم چه⁉️😔
💟اطرافمان💫 را بهشت کنیم
↵آنجایے که بحثی از #پول نباشد❌
↵#دغدغه ی خانه و خانواده نباشد
↵بحثی از زمان و مکان🏘 نباشد
↵کسی به خاطر #مقام به کسی برتری نداشته باشد
↵به برادر مؤمنش #دروغ نگوید🚫
🌸آنجا بوی بهشت می پیچد😌
💟به همین خاطر است
که ما #هیئت و مسجد🕌 را دوست داریم💞 از حال و هوای #راهیـان_نــور خوشمان می آید و بی تاب💓 #کربلا هستیم. چون اینجا دیگر #مادیات مطرح نیست❌
💥اما #جنگ
در معرکه ی جنگ به آن #بهشت_برین میرسیم😍 آنجایی که بحثی از مادیات #نیست و عزیز تر از همه ی آنها، دیگر بحث «جـ❣ــان» هم مطرح نیست!
💟تصور کن...
این بهشت را عده ی معدودی👥 میچشند. 🔅و منهم من یَنتظِر !
#ما_منتظریم.......
#اللهم_ارزقنی_شهادت_فی_سبیلک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣2⃣#قسمت_بیست_هفتم 🏴#پرتودهم🏴 💢#زینبى که دیگر #زینب_
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣2⃣#قسمت_بیست_وهشتم
💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر رکاب #مفشار. تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که #مژگان من پاى نازنین تو را بیازارد.جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین!
صداى #هلهله_دشمن آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب!و زیبایى🌸 رخسار حسین ، تو را #مبهوت خود نکند زینب!
دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند!
🖤آب ؟ 💧
براى #شستن زخم ؟آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى #لبهایش مى چکاندى.چه باك ؟ اشک 😭را خدا آفریده است براى همین جا. باران 🌨بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند #شستشو دهد،اگرچه شورى آن بر #جگر چاك چاك او رسوب مى کند.
💢فرصت #مغتنمى است زینب!
باز این تویى و حسین است و تنهایى.
اما...اما نه انگار. #بچه هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم #انتظارتر.پیش از آنکه دست تو #فرصت پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او #حلقه زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند.
🖤بار سنگینى بر #پشت بچه هاست...
و از آن عظیم تر کوله بار #حسین است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى.پیش روى بچه ها، #محبوبترین عزیز آنهاست...
که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا #بیشترین بهره را از این لحظه ، داشته باشند.
💢تا بعدها با خود #نگویند...
که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و...
شرایط #سختى است که #سخت_تر از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب 💧#نیست ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود.
🖤حکایت #ظلمات و برق #نیست ، که روشنى ☀️به ظواهر عالم کار دارد.
حکایت #پروانه🦋 و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است.حکایت #غریبى است... حکایت این لحظات که #فهم از #دریافتن آن #عاجز است چه رسد به #گفتن و پرداختن آن....
💢اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این #کشمکش اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و #ناخواسته ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند.یکى مات #ایستاده است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد #بیشترین ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد.
🖤یکى مدام دور #حسین چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند.
یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است.یکى دست حسین را #بوسه گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار😢 خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند.
یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است.
💢انگار که برترین #گنج هستى را پیدا کرده است.یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته #اشکهایش را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند.
یکى #پهلوى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند.
یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند.
🖤و #چه_سخت است_براى_حسین....
گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من!
و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است.با کدام دست و دلى مى خواهى این #حلقه ها را جدا کنى.
چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد.این #حلقه_ها که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است.#چگونه مى توان این حلقه ها را گشود؟..
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh