eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
°★°ما اگر #گم گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست❌  جاده ها جا می‌گذارند آن که را #آماده نیست😔   °★°آب و نان از آن دونان #آسمان از آنِ ما این قفس⭕️ سقف نگاه مردم #آزاده نیست °★°پیش پای دوست #افتاد اما #سربلند پیش پا افتاد اما #پیش_پا افتاده نیست🚫 °★°از #وضو با خون دل آن «گونه» گل🌷 انداخته خنده‌ی مستانه‌ی این زخم‌ها از باده #نیست °★°ساده از این کوچه‌ها🏘 این #نام‌ها رد می‌شویم رد شدن از #معبرخون_شهیدان #ساده_نیست❌ 📝حسین مودب #شهدای_مدافع_حرم #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💎گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن #خون_شهید، از خود شهادت🌷 کمتر نیست❌ #شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آور
🌷 💟گاهے مینشینیم و فکــ💭ـر میکنیم به آن⇜(عند ربهم یرزقون)ی که خدا با بنده های دارد. ❣چه بهشت زیبایی😍 دارند! ❣چه خلوت زیباوحال وهوای خوبیست 💟آنقدر از 🌸🍃 حوری و سیب و گلابی🍐 به خورد فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمت هایش شدیم و غافل🗯 🌷شهدا را تصور کن💬 آزاد و رها🕊 خالی از هر مثل آب زلال🏝 و جارےِ رودی که به دریا میریزد. کنار ❤ 💥اما نصیبِ مایی که هنوز را نچشیده ایم چه⁉️😔 💟اطرافمان💫 را بهشت کنیم ↵آنجایے که بحثی از نباشد❌ ↵ ی خانه و خانواده نباشد ↵بحثی از زمان و مکان🏘 نباشد ↵کسی به خاطر به کسی برتری نداشته باشد ↵به برادر مؤمنش نگوید🚫 🌸آنجا بوی بهشت می پیچد😌 💟به همین خاطر است که ما و مسجد🕌 را دوست داریم💞 از حال و هوای خوشمان می آید و بی تاب💓 هستیم. چون اینجا دیگر مطرح نیست❌ 💥اما در معرکه ی جنگ به آن میرسیم😍 آنجایی که بحثی از مادیات و عزیز تر از همه ی آنها، دیگر بحث «جـ❣ــان» هم مطرح نیست! 💟تصور کن... این بهشت را عده ی معدودی👥 میچشند. 🔅و منهم من یَنتظِر ! ....... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌چه کنم با غم خویش⁉️ گه گهی بغض دلم می‌ترکد😢 دلِ تنگمـ💔 ز عطش #می‌سوزد #شانه‌ای می‌خواهم که گذارم سر خود بر رویش وکنم گریه 😭 که شاید #کمی آرام شوم، ولی افسوس که #نیست پ.ن: وای از آن ساعتی که #سرو از پای افتد.... #شهید_عباس_کوهی #شهید_مدافع_امنیت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⇜صخره نورد ⇜ #غواص ⇜چتر باز ⇜موتورسوار🏍 ⇜و پرواز با هواپیماهای سبک🛫 ♦️مسعود این رشته ها را به طو
🔰دوری از گناه از کلام شهید 🔹یه روز با #مسعود در مورد گناه کردن🔞 افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب #نیست صحبت میکردیم. 🔸مسعود می گفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم🚷 و باید برای خودمون #ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی #حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم❌ 🔹پس باید برای خودمون چند تا ترمز⛔️ و عقب گرد موقع نزدیک شدن به #گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم..... راوی: دوست شهید #شهید_مسعود_عسگری ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خـودم و بـچّه هام #نـذرِ یه نـخ معجـرت بی بی سـر و جـونِ❣ همـه ماها به #فــدای_سـرت بی بی #شهید_مص
0⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰یه ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ توضیح ﻣﻴﺪﺍﺩ. ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ😪 ﺑﻮﺩﻡ، ﺷﺐ🌙 ﻗﺒﻠﺶ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ. 🔰ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺳﯿﺪ ﮔﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ❌ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺳﻤﻢ ﺗﻮ ﻟﻴﺴﺖ📝 ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺳﯿﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻔﺮﺳﺘﻪ !😳 ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ. 🔰ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﻔﺮﺳﺘﯽ⁉️ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ👌ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ ﻳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﯿﺪﻡ. 🔰ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، ﺭﻓﺘﻢ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﺮﺩﻡ😊 ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﯿﺪ ﺟﺎﻥ، ﺧﺎﺹ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ⁉️ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺭﻩ🙂 🔰ﮔﻔﺖ: ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ، ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺑﮕﯿﺮ ﯾﺎ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشدی😔 و دلت میشکست💔 ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯽ، ﺣﺎﻻ ❗️ 🔰ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻧﺰﺩﯼ ﺑﺮﻭ ﺳﺮ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﯿﺎ. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺳﯿﺪ😍 ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻮﺩ، خـیـلییی. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩ💞 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ❌ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺟﺎﯼ ﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ.... ♥️🕊 💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞 ولادت:۱۹ شهریور ۱۳۶۵ ، شوشتر شهادت:۱ آبان ۱۳۹۴ ، حلب سوریه فرمانده گردان و جانشین تیپ ملقب به: سـیـّد ابـراهـیم❤️🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
°★°ما اگر #گم گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست❌  جاده ها جا می‌گذارند آن که را #آماده نیست😔   °★°آب و نان از آن دونان #آسمان از آنِ ما این قفس⭕️ سقف نگاه مردم #آزاده نیست °★°پیش پای دوست #افتاد اما #سربلند پیش پا افتاد اما #پیش_پا افتاده نیست🚫 °★°از #وضو با خون دل آن «گونه» گل🌷 انداخته خنده‌ی مستانه‌ی این زخم‌ها از باده #نیست °★°ساده از این کوچه‌ها🏘 این #نام‌ها رد می‌شویم رد شدن از #معبرخون_شهیدان #ساده_نیست❌ 📝حسین مودب #شهدای_مدافع_حرم #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣رنج #فراق هست و 🦋امید وصال💞 نیست . . . ❣این هست و #نیست 🦋کاش که زیر و زبر شود😔 #شهید_حسین_حریری #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دیشب دو چشم پنجره در #خواب می خزید    #امشب سکوت پنجره پایان گرفته است امشب فضای خانه دل، سبز💚ودید
🔸بخشی از مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا 💢از لحظه‌ی #استقبالتان در فرودگاه برایمان بگویید؛ چه شد که روسری #مشکی سر نکردید؟ ✅وقتی در ماموریت بودند، خیلی با خودم فکر می‌کردم وقتی #آقاوحید برگردند چگونه به استقبالشان بروم و کدام لباسم را بپوشم که آقا وحید #دوست دارند⁉️⁉️  کدام روسری ام را که آقا وحید دوست دارند سر کنم و به استقبالشان بروم. 🔸آن روزهم همین حس را داشتم. حس می‌کردم #برگشته‌اند و به استقبال آقا وحیدم می‌روم🙂 🔰آخرین پیام شهید فرهنگی والا↧↧ ❣آزرده دل از کوی #تو رفتیم و نگفتی ↸کـــــــی بود؟ ↸کجـــا رفت؟😢 ↸چـــــرا بود⁉️ ↸چرا #نیست؟😔 #شهید_وحید_فرهنگی_والا #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود #نيست ولي خاطره اش #هرشب مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل #بابای_من باش 🍁نازدانه شهید #شهید_حیدر_جلیلوند #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ شکر گویم که مرا جز #تو تمنّایی نیست درهوای دل من♥️ غیر تو سودایی #نیست #حسرت دیدن تو خرمن جانم را سوخت😔 همچو ققنوس که در آتش🔥 و پروایی نیست شوق وصل تو💞 چه شیرین بُوَد از بعدِ #فراق بِه از این #شهد به هر دکّه ی حلوایی نیست✘ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفتم کلید قفل شکسته است🔐 یا اندر این زمانه در باغ بسته🚪 است خندید و گفت: ساده نباش ای در بسته بال و پر ما🕊 شکسته است ! 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دخترها هم شهید میشوند یا شهید پرور🌷 می شوند خواهرم تو مانده ای که #دفاع_کنی ⇜ازآنچه که شهدا برایش
: عده ای از شهید میشوند آن هم گمنام🌷 دخترانی که چادرشان بوی (س) میدهد. دخترانی که کارهایشان به چشم نمی آید و با یک قدرت دیگر معامله کردند✅ دخترانی که بار سنگین را به دوش میکشند ولی به چشم نمی آید؛ چون ندارد چون از روی این کار را انجام میدهند. چون فقط با تغییر دکور خانه، دیگران متوجه میشوند خانه🏡 تغییر کرده و کارهای دیگرشان به چشم نمی آید دخترانی که بوی غذایشان🍲 در خانه میپیچد. به فرزند کوچکشان یاد میدهند😍 برایش کتاب میخوانند به ظاهر خود و کودکشان میرسند در پای منتظر هستند منتظر آمدن صدای . ین کارها بماند کنارش مشغول هستند📚 دخترانی که به دور از "چشم و هم چشمی" زندگی میکنند و بر سخت نمیگیرند⛔️ خواسته هایی که در توان همسرشان را به زبان نمی آورند. اینها همان های گمنامند. جهاد میکنند فقط در میدانِ نیستند. کار میکنند فقط آچار به دست نیستند❌ برای همین میگوییم گمنامند آنها علاوه بر خیلی صفات دیگر از مادرشان به ارث برده اند. روی مزارشان نمینویسند(شهیده)‌ چون مثل مادرشان این دختران مورد واقع نشدند اینها معنی بودن را درک کردند❤️ اینها رسالت شریف را درک کردند.☺️ که در دامنش قاسم سلیمانی ها🌷 احمدی روشن ها🌷 و محمدرضا دهقان ها🌷 رو تربیت میکنه... اخه شنیدی که میگن "از دامن زن مرد به معراج میرسه "☝ این کارِ 💞 است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
پـــــرواز کردن🕊 سخت عاشــ♥️ــق کہ باشے بالت می دهند و می دهند تا پـــ🕊ــرواز کنے... آن هم 😍 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣2⃣#قسمت_بیست_هفتم 🏴#پرتودهم🏴 💢#زینبى که دیگر #زینب_
📚 ⛅️ 8⃣2⃣ 💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر رکاب . تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که من پاى نازنین تو را بیازارد.جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین! صداى آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب!و زیبایى🌸 رخسار حسین ، تو را خود نکند زینب! دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند! 🖤آب ؟ 💧 براى زخم ؟آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى مى چکاندى.چه باك ؟ اشک 😭را خدا آفریده است براى همین جا. باران 🌨بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند دهد،اگرچه شورى آن بر چاك چاك او رسوب مى کند. 💢فرصت است زینب! باز این تویى و حسین است و تنهایى. اما...اما نه انگار. هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم .پیش از آنکه دست تو پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند. 🖤بار سنگینى بر بچه هاست... و از آن عظیم تر کوله بار است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى.پیش روى بچه ها، عزیز آنهاست... که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا بهره را از این لحظه ، داشته باشند. 💢تا بعدها با خود ... که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و... شرایط است که از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب 💧 ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود. 🖤حکایت و برق ، که روشنى ☀️به ظواهر عالم کار دارد. حکایت 🦋 و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است.حکایت است... حکایت این لحظات که از آن است چه رسد به و پرداختن آن.... 💢اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند.یکى مات است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد. 🖤یکى مدام دور چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند. یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است.یکى دست حسین را گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار😢 خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند. یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است. 💢انگار که برترین هستى را پیدا کرده است.یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند. یکى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند. یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند. 🖤و است_براى_حسین.... گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من! و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است.با کدام دست و دلى مى خواهى این ها را جدا کنى. چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد.این که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است. مى توان این حلقه ها را گشود؟.. .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣2⃣#قسمت_بیست_وهشتم 💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر ر
📚 ⛅️ 9⃣2⃣ 💢چگونه مى توان این ها را گشود؟ اما اینگونه هم که حسین نمى تواند تا قیام قدم از قدم بردارد. کارى باید کرد زینب!اگر دیر بجنبى ، 🐲 سر مى رسد و همینجا پیش چشم بچه ها کار را تمام مى کند. کارى باید کرد زینب ! کسى نیست که بتواند هیچ دلى را تاب بیاورد، 🖤که بتواند را از آغوش خود بتاراند، که بتواند هیچ راگریانببیند.( ) گفتن به هیچ و و التماسى در سرشت حسین . تو کى به یاد دارى که سائلى دست خالى از در خانه حسین بازگشته باشد؟نه ، اگر به حسین باشد گره هیچ بازوانى را از دور گردن خویش باز نمى کند، 💢اگر به باشد، هیچ نگاه تضرعى را بى پاسخ نمى گذارد، اگر به حسین باشد روى از هیچ چشم خواهشى بر نمى گرداند،گره این تعلق تنها با سرانگشتان صلابت تو مى شود.مگر نه حسین تو را به این کار، فرمان داده است ، از هم او مدد بگیر و بار این معجزه را به منزل برسان. 🖤 هم که حال پدر و تو را دریافته است ، به یاورى ات ، خواهد آمد.او که هم اکنون بیش از همه نیاز به آغوش پدر دارد، از خود گذشته است ، به تمامى پدر شده است و کمر به سامان فرزندان بسته است.این است که وقتى به سر تا پاى سکینه نگاه مى کند... و به رفتار و گفتار او، در دلش حضور این معنا را مى بینى که : 💢( هم دارد مى شود براى خودش .) اما بلافاصله این معنا از دلش عبور مى کند و جاى آن این جمله مى نشیند که : (زینب یکى است در و هیچ کس زینب نمى شود.) با نگاهت به حسین پاسخ مى دهى که : (اگر هزار هم بودم همه را پیش پاى یک نگاه تو سر مى بریدم.) و دست به کار مى شوى؛... 🖤تو از سویى و از سوى دیگر. یکى را به ناز و نوازش ، دیگرى را به قربان و ، سومى را به وعده هاى شیرین ، چهارمى را به وعیدهاى دشمن ، پنجمى را به منطق و ، ششمى را به سوگند و التماس ، هفتمى را و... همه را یکى یکى به زحمت ستاندن کودك ازسینه مادر، از جدا مى کنى ، به درون خیمه مى فرستى... 💢و خود میان آنها و حائل مى شوى.نفسى عمیق مى کشى و به مى گویى : تو اگر نبودى این مهم به انجام نمى رسید.و چشمت به سکینه مى افتد که شرار دخترانه در وجودش شعله مى کشد اما از جا تکان نمى خورد... محبوب را در چند قدمى مى بیند، تنها و دست یافتنى ، و به آغوش کشیدنى ، سر بر شانه گذاشتنى و تسلى گرفتنى ، اما به ملاحظه خود محبوب پا پیش نمى گذارد 🖤و دندان بر جگر عاطفه مى فشرد.چه بزرگ شده است این ، چه شده است!چه شده است این سکینه!چشمت به حسین مى افتد که همچنان ایستاده است... و به تو و سکینه و بچه ها خیره مانده است.انگار اکنون این که ... ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 0⃣4⃣#قسمت_چهلم 💢تو اگر بیفتى #پرچم_کربلا فرو مى افتد..
📚 ⛅️ 1⃣4⃣ 💢بلند شو ! هوا دارد تاریک مى شود.✨خانمم شما چرا اینجا نشسته اید؟ دست بچه ها را و به خیمه🏕 ببرید.گریه😭 نکن دخترکم ! شاد مى شوند. صبور باش سفارش پدرت را از یاد مبر!سکینه جان ! زیر بال این دو کودك را بگیر و تا خیمه یاریشان کن.مرد که نمى کند، جگر گوشه ام ! بلند شو و این دختر بچه ها را سرپرستى کن. مبادا دشمن🐲 اشک تو را ببیند. 🖤عمه جان ! این چه جاى خوابیدن است؟ را باز کن! بلند شو عزیز دلم!💗آرام آرام دانه ها برچیده مى شوند.... و به یارى در خیمه کوچک بازمانده ، کنار هم چیده مى شوند.تاسکینه همین اطراف را وارسى کند تو مى توانى سرى به اعماق بیابان بزنى و از شبح نگران کننده خبر بگیرى.... هرچه نزدیکتر مى شوى، پاهایت سست تر مى شود و ات افزونتر. است انگار که چنگ بر زمین زده و در خود مچاله شده است.... 💢به لاك پشتى مى ماند که سر و پا و دستش را در خود کرده باشد. آنچنان در خود پیچیده است که سر و پایش را نمى توانى از هم بشناسى. بازش مى گردانى و ناگهان چهره ات و قلبت💕 درهم فشرده مى شود. ، تماما به نشسته و درست مثل بیابان عطش زده، .... 🖤نیازى نیست که سرت را بر روى سینه اش بگذارى تا قلبش را دریابى. سکون چهره اش نشان مى دهد که فرسنگها از این جهان آشفته ، فاصله گرفته است.... مى فهمى که و دست به دست هم داده اند... و این نهال نازك را سوزانده اند. مى خواهى گریه نکنى،باید گریه نکنى. اما این بغضى که راه نفس را بسته است، اگر رها نشود، رهایت نمى کند.... 💢در این اطراف، نه از تو کسى هست و نازل شگردشمن.فقط_خداهست. خدایى که آغوش به رویت گشوده است و سینه خود را بستر ابتلاى تو کرده است.پس گریه😢 کن ! بزن و از خداى اشکهایت براى ادامه راه مدد بگیر. بگذار فرشتگان طوافگرت نیز ازاشکهایت براى ادامه حیات ، مدد بگیرند.... گریه کن ! 🖤چشم به تتمه خورشید بدوز و همچنان گریه کن.چه غروب🏜 دلگیرى! تو هم چشمهایت را ببند خورشید! که ، در دنیا چیزى براى وجود ندارد.... که حسین را در خود بر نمى تابد، دیدنى . 💢این صداى از کجاست که با ضجه هاى تو در آمیخته است؟... مگر نه فرشتگان بى صدا گریه مى کنند؟! سر بر مى گردانى و را مى بینى که در چند قدمى ایستاده است... و غبار بیابان ، با اشک چشمهایش در آمیخته است و گونه هایش را به گل نشانده است.وقتى او خود ضجه هاى تو را شنیده است... و تو را در حال و دیده است،... چگونه مى توانى از او بخواهى که گریه اش را فرو بخورد و اشکهایش را کند؟ 🖤از جا برمى خیزى، آغوش به روى مى گشایى ، او را سخت در بغل مى فشرى و مجال مى دهى تا او سینه تو را گریه هایش کند و اندوهش را بر سینه تو بگذارد.معطل چه هستى خورشید؟ ☀️این جانسوز چه دیدن دارد که تو از پشت بام افق ، با سماجت سرك کشیده اى... و این دلهاى سوخته را به تماشا ایستاده اى ؟! غروب کن خورشید!... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 9⃣6⃣ 💢وفریاد مى زند: _جلاد! بیا و گردن این را بزن. از اهالى به دختر امام حسین نگاه مى کند و به یزید مى گوید:_این کنیزك را به من ببخش. فاطمه ناگهان بر خود ،... ترس در جانش مى افتد، خود را درآغوش تو مى افکند و گریه کنان مى گوید:_✨عمه جان ! یتیم شدم! کنیز هم بشوم⁉️و تو فاطمه را در آغوشت مى دهى و آنچنانکه یزید و آن مرد بشنوند، مى گویى: 🖤نه عزیزم! این حرف بزرگتر از دهان این فاسق است. و خطاب به آن مرد مى گویى:_✨بد یاوه اى گفتى پست فطرت ! این دختر نه به دست توست و نه به دست یزید.یزید دندانهایش را به هم مى ساید و به تو مى گوید:_این اسیر من است. من هر تصمیمى بخواهم درباره اش مى گیرم. تو پاسخ مى دهى:_به خدا که چنین نیست. چنین را به تو نداده است . مگر از دین ما شوى و به دین دیگرى درآیى. 💢آتش 🔥خشم در جان یزید شعله مى کشد و پرخاشگر مى گوید:_به من چنین خطاب مى کنى⁉️ این پدر و برادر تو بودند که از دین خارج شدند.تو مى گویى:_تو و جدت اگر مسلمان هستید، به دست و مسلمان شده اید. یزید در مقابل این کلام تو، پاسخى براى گفتن پیدا نمى کند، جز آنکه لجوجانه بگوید:_دروغ مى گویى اى دشمن خدا. تو اما همین کلامش را هم بى پاسخ نمى گذارى:_✨چون و دست توست، از سر ، ناسزا مى گویى و مى خواهى محکوممان کنى. 🖤یزید در مى ماند و مرد شامى دوباره خواسته اش را تکرار مى کند.... و یزید خشمش را بر سر او هوار مى کند: _خدا مرگت دهد. خفقان بگیر.ماندن شما در این مجلس، بیش از این، به یزید نیست... خطبه تو نه تنها مستى را از سر خود او پرانده، که همه را از آشنا و غریبه و دور و نزدیک، ایستانده و همه نقشه هایش را نقش بر آب 💧کرده.... اگر مردم چهار کلام دیگر از این دست بشنوند... و دو جرات و شهامت دیگر از این دست ببیند، دیگر قابل کنترل نیستند. 💢 به زودى و خطابه تو در مقابل یزید، در سراسر مى پیچید و حیثیتى براى دستگاه یزید باقى نمى گذارد.... در شرایطى که مدعیان مردى ومردانگى ، در مقابل حکومت ، جرات سخن گفتن ندارند،... ایستادن در مقابل یزید و لجن مال کردن او، حادثه کوچکى .بخصوص که گفته مى شود؛ این زن در موضع و بوده است و نه در موضع و .و این تازه ، شراره هاى آتشى است که تو برپا کرده اى.... 🖤این آتش تا دودمان باعث و بانى این ستمها و اولین غاصبان حقوق اهل بیت را نسوزاند، خاموش نمى شود.... یزید فریاد مى زند:_ببریدشان. همه شان را ببرید و در کنار همین قصر، سکنى دهید تا تکلیفشان را روشن کنم. ، جایى است، در کنار کاخ یزید.... که پیداست بعد از اتمام بناى کاخ، معطل مانده است.... نه در مقابل شب ، دارد و نه در مقابل طاقت سوز روز، . 💢تنها در گوشه اى از آن ، سقفى در حال فرو ریختن هست که جاى امنى براى اسکان بچه ها نیست.... وقتى یکى از کودکان با دیدن سقف، مى شود.... و به احتمال فروریختن آن اشاره مى کند، مامور ... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ‌‌ ♻️پست #اینستاگرامی زینب سلیمانی: 🔰از روزهایی #میگویم که داعش تا چند کیلومتری حرم اباعبدالله آم
🍃‌شهید سلیمانی شهید شدن اتفاقی نیست اینطور که بگویی‌؛ گلوله‌ای☄ خورد و مُرد.. 🍃 📝رضایت‌نامه دارد...🥀 و رضایت نامه‌اش را اول و علمدارش امضا میکنند و بعد مُهر میخورد...! 🌹اللهم‌الرزقناشهادت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دخترها هم شهید میشوند یا شهید پرور🌷 می شوند خواهرم تو مانده ای که #دفاع_کنی ⇜ازآنچه که شهدا برایش
: عده ای از شهید میشوند آن هم گمنام🌷 دخترانی که چادرشان بوی (س) میدهد. دخترانی که کارهایشان به چشم نمی آید و با یک قدرت دیگر معامله کردند✅ دخترانی که بار سنگین را به دوش میکشند ولی به چشم نمی آید؛ چون ندارد چون از روی این کار را انجام میدهند. چون فقط با تغییر دکور خانه، دیگران متوجه میشوند خانه🏡 تغییر کرده و کارهای دیگرشان به چشم نمی آید دخترانی که بوی غذایشان🍲 در خانه میپیچد. به فرزند کوچکشان یاد میدهند😍 برایش کتاب میخوانند به ظاهر خود و کودکشان میرسند در پای منتظر هستند منتظر آمدن صدای . ین کارها بماند کنارش مشغول هستند📚 دخترانی که به دور از "چشم و هم چشمی" زندگی میکنند و بر سخت نمیگیرند⛔️ خواسته هایی که در توان همسرشان را به زبان نمی آورند. اینها همان های گمنامند. جهاد میکنند فقط در میدانِ نیستند. کار میکنند فقط آچار به دست نیستند❌ برای همین میگوییم گمنامند آنها علاوه بر خیلی صفات دیگر از مادرشان به ارث برده اند. روی مزارشان نمینویسند(شهیده)‌ چون مثل مادرشان این دختران مورد واقع نشدند اینها معنی بودن را درک کردند❤️ اینها رسالت شریف را درک کردند.☺️ که در دامنش ها🌷 احمدی روشن ها🌷 و محمدرضا دهقان ها🌷 رو تربیت میکنه... اخه شنیدی که میگن از دامن زن مرد به معراج میرسه☝ این کارِ 💞 است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❇️بسمہ رب الحق❇️ ❣ازدواج_شهدایی❣ شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود ولي خاطره اش مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل باش 🍂کوثر خانم نازدانه ی شهید 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود ولي خاطره اش مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل باش 🍁نازدانه شهید 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌹مادرم برایت گل آوردند... 💔🥺وداع فرزندان شهید با پیکر پاک و مطهر شهید فراجا علیرضا شهرکی و همسرش شهیده نرجس صیاد در شهرستان زابل - 12 اردیبهشت 1402 #اتفاقی #شهداییم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*❤️خدا صبر بده ان شاءالله برا آرامش دلشون صلواتی ختم کنیم🥺 #اتفاقی*