🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️عکس فرزندم را برایم #نفرستید، میترسم دلم بلرزد💓 و وابستهاش شوم 💎وقتی فرزندش به دنیا آمد، به همس
1⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰فرزندم #محمودرضا را باردار بودم و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان، همسرم💞 کنارم باشد. هنگامی که این پیغام💌 را به ایشان دادم، گفت: اینجا به من بیشتر نیاز است و باید #بمانم» و من هم قبول کردم.
🔰وقتی محمودرضا به دنیا آمد👶 همسرم به من پیغام داد که عکس📸 #فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و #وابستهاش شوم. مدتی از اعزام غلامرضا به #سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش👥 را ندیده بود، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد.
🔰بهشون گفتم: به اتفاق بچهها و #مادرتان رهسپار سوریه هستیم✈️و او بسیار خوشحال شد😍 و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت: «شما که به سوریه بیایید و برگردید، #خبرشهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود😔 اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.
🔰روزی که ما به سوریه رسیدیم، #غلامرضا با یک دسته گل💐 به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مادرش، غلامرضا را بعد از چهار ماه📆 در سوریه ملاقات کردیم و او #فرزندانش را در اغوش کشید و آنها را غرق بوسه کرد.
🔰وقتی خبر شهادت🌷 غلامرضا را به ما دادند، #مونس گوشه اتاق گریه میکرد. از او سؤال کردم چرا گریه میکنی؟ مگر چه اتفاقی افتاده⁉️ چون ما هنوز به مونس نگفته بودیم که #پدرت شهید شده و نمیدانستم چطور به یک بچه ۶ ساله بفهمانم که دیگر پدرت را نمیبینی😔 مونس گفت: «وقتی در سوریه بودیم بابا من را در آغوش گرفت و گفت: اگر من #شهید شدم غمگین و ناراحت نباشید، من #زندهام و همیشه در کنار شما هست💕
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh