🌷شهید نظرزاده 🌷
محوِ #چشمان_تو بودم ڪہ بہ دام افتادم صِـیـد را . . . زنـدہ گرفتے و بہ ڪشتن دادے☺️ . . . #شهید_علا
4⃣6⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰«علا»ي شاد و بشاش به هنرهاي عكاسي📸، فوتوشاب، #بازيگري و كارگرداني علاقه داشت و عكس بسياري از #شهدا را به مناسبتهاي مختلف، طراحي و در صفحههاي مجازي📱 قرار ميداد .
🔰به خاطر #سيماي_زيبايش بارها براي بازيگري در تلويزيون🖥 دعوت شده بود اما او راه و رسم ديگري در پيش گرفته بود؛ بايد #ميرفت تا به گونه اي ديگر بدرخشد✨ و ستاره باشد؛ همچون نام خانوادگي اش #نجمة.
🔰شهيد «علاء» با وجود به پايان رسيدن دوران #خدمتش، بعد از آنكه اطلاع يافت حملهاي جديد عليه تروريستها👹 در پيش است، از بازگشت به خانه🏡 خودداري كرد و بودن در #صف_رزمندگان در عملياتي ديگر را به استراحت و مرخصي ترجيح داد ✅.
🔰تنها آرزويش زيارت بارگاه و ضريح #امام_حسين (ع) بود اما #هرگز به ديدار دوست نائل نشد🚫 تا اينكه كه به قافله #شهداي مدافع حريم حرم حضرت زينب (س🌷)عقيله بني هاشم پيوست و ميهمان امام و مقتدايش حسين (ع) شد؛ و چه #شيرين است چنين ديدار و زيارتي😍.
🔰«علاء» در جنگهاي قلمون و قصير شركت داشت. او از #مجاهدان و شخصيتهاي رسانه اي مستقر در خط مقدم و از افسران #جنگ_نرم بر عليه دشمن تكفيري - صهيونيستي به شمار ميرفت. او همچنين از فعالان فيس بوكي محسوب ميشد كه #تصاوير_شهدا را منتشر و احوالات آنها را مينوشت📝.
#شهید_علاء_نجمه
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
میثم یک #ادکلن داشت که خیلی دوستش داشت🌹
وقتی #میرفت به او گفتم دلـم که برایت تنگ شد چه کار #کنم؟😭
گفت هر وقت #دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من #میافتی😅👌
حالا او رفته و من این #ادکلن را نگه داشتهام 😞
هر موقع #دلتنگش میشوم آن را بو میکنم کمی از دلتنگی هایم را #جبران می کند 😔💔
همسر شهیـد #مدافـع_حـرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_بیات🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به #سوریه برود. وی میگفت، «مگر #امام_حسین(ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد⁉️» با شنیدن این جمله، #سکوت کردم.
🔰هنگام #وداع به علی اکبر(ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود😭 تا آن روز فقط #روضه_وداع پدر و پسر💕 را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیدهها را #درک کردم.
🔰۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. #محمدرضا را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم😍 او #میرفت و من نگاهش میکردم. پس از شهادت🌷 دوستانش میگفتند، محمدرضا گفته است، «من میدانستم پدر من را نظاره میکند 💥اما #ترسیدم برگردم و با یک نگاه، عاطفه #پدروپسری💞 من را از مسیرم دور کند.» هیچگاه آن لحظه را فراموش نمیکنم❌
🔰آنها به کمین میخورند. با تعداد کمی از #دوستانش، تعداد بسیاری از تکفیریها👹 را نابود میکنند، اما به دلیل اتمام #مهمات، به رگبار گلوله💥 بسته میشوند و پیکر مطهرشان⚰ #سه_روز زیر آفتاب☀️ میماند.
🔰در نهایت نیز آن منطقه در دست #تکفیریها باقی مانده و پیکر پسرم #برای_همیشه در آنجا به یادگار میماند و به آرزوی خود که #گمنامی🌷 همچون مادرمان حضرت زهرا(س)❤️ بود، میرسد.
🔰چند روز پیش از #شهادت از یکدیگر میخواهند که در حق همدیگر دعا کنند🙏 و سپس از #آرزوهای خود بگویند. نوبت محمدرضا که میشود، میگوید، دعا میکنم خدا من را #پودر کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم🌷» پسرم به خواسته خود میرسد.
🔰آخرین مرتبه که محمدرضا به #زیارت امام حسین (ع)🕌 رفته بود، هنگام بازگشت از #سرداب آن حضرت به دوست خود میگوید، «من مزد خود را از #اباعبدالله (ع) گرفتم😍 و امسال به خواسته خود میرسم👌»
راوی:پدر شهید
#شهید_محمدرضا_بیات
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh