🌷شهید نظرزاده 🌷
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس
4⃣5⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠دلتنگی های مادر شهید
🔰شهيد مسعود عسگري سه ماه آموزشي سربازيش👮 رو در #اردكان يزد گذروند. توي اين سه ماه #فقط يك بار اجازه داشت تا به مرخصي بياد.
🔰مسعود پسر با اراده و #محكمي بود.اگر ناراحتي يا دلتنگی💔 داشت #هيچ_وقت به روي خودش نمي آورد🚫.
🔰از #پادگان زود به زود به خونه زنگ ميزد☎️ ، هر بار كه زنگ ميزد ازش مي پرسيدم ،دلت تنگ شده⁉️مي گفت: نه از ترسم زنگ ميزنم، مي دونست من #طاقت دوري بچه هام رو ندارم .
🔰وقتي برادرش سرباز بود #مسعود شاهد بيتابي هاي من بود و مي دونست بايد صداش رو بشنوم🎧 تا #آروم بشم .
🔰با اينكه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود☺️ بخاطر# دل_من ، كلي توي صف ميموند تا زنگ بزنه📞 و با شنيدن صداش🗣 منو از دلتنگي در بياره.
🔰مسعود عزيزم🌷 من همون #مادرم ، با من چكار كردي كه بيشتر از پنج ماهه كه دارم #با_افتخار دوريت رو تحمل مي كنم "
#نقل_از_مادرشهید
#شهید_مسعود_عسگری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌#شھیدانہ
#شهیدمدافعحرم_حاجاحمداسماعیلی
🍃حاج احمد دغدغه دار بود،
همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود.
( احمد بعد از اینکه از #پهلو #تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب ،۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه...
و کلیه هاشو از دست میده شب آخر میگفت قربون #حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛ تا لحظه آخر داشت #زیارت_عاشورا میخوند)
🌸#نقل_از_فرمانده_شهید
🍃روزی که احمد داشت میرفت گفتم:
مادر کجا داری میری؟
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو #چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟
گفت: از شما بعیده ،
خدایی که *ساره و اسماعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه.
🌸#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا شهید شدن.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh