🌷شهید نظرزاده 🌷
معاون مدرسه مون وقتی کارهای روح الله رو می دید بهش می گفت: روح الله تو چند سال #دیر به دنیا اومدی،
عاشق #گردو بود. حتما هم باید میرفت بالای درخت. فرقی نمی کرد درخت کوتاه باشه یا بلند حتما باید می رفت بالا تا خودش گردو بکند.
گفتیم حالا اینبار نرو بالا با #تیرکمون میزنیم گردوها بیفته.
کمی وایستاد و تلاش ناکام ما با تیرکمون رو نگاه کرد بعد گفت نه اینجوری نمیشه، آستین هاشو بالا زد و رفت بالای درخت☺️
خاطره : یکی از بستگان
پی نوشت: عکس مربوط به روز گردش و گردو کندن است.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شادی_روحش_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
می گفت: پنجاه سال دیگر ما نیستیم؛ نفت هم بالاخره #تمام میشود؛ جهان دارد به سمت #خشکسالی میرود و آن
🔹مسعود بسیار #خاکی بود. یادم هست که بعد از تحصیلاتش، در مرکز تحقیقات فیزیک نظری مشغول شد.
🔸آن مرکز یک #باغبانی داشت به نام علی آقا. یک روز که آقای دکتر به منزل آمد، دیدم تعداد زیادی #گردو در ماشینش پخش شده است.
🔹از او پرسیدم، این گردوها از #کجا آمده و چرا این طور پخش شده است؟
او گفت که موقع برگشتن از مرکز، علی آقا گفته بود که شیشۀ ماشین را پایین بکشید.
🔹من هم همین کار را کردم و علی آقا این گردوها را میریزد داخل ماشین و میگوید که این گردوها مال شماست. شما برای ما خیلی با بقیه #فرق میکنید. مسعود هم گفته بود که نه من هم مثل بقیه هستم.
🔸علی آقا جواب داده بود که آخر شما #تنها_دکتر اینجا هستید که به من #سلام میکنید.
✍ همسر شهید
#شهید_مسعود_علیمحمدی🌷
#شهید_هسته_ای
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh