حالا که من از حرم دورم درمونم صبره اخه مجبور.mp3
زمان:
حجم:
6.6M
#شب_جمعه
حالا که من از حرم🕌 دورم
درمونم صبره اخه #مجبورم😔
🎤🎤 #حمید_علیمی
#ارباب_شدی_که_رو_به_هرکس_نزنم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5_6212720796968682433.mp3
زمان:
حجم:
6.47M
شور | #احساسي
🍂نگام كن #نگاه_تو ارامش زندگيمه
🎤 #كربلايي_امير_برومند
ویژه شب زیارتی امام حسین(ع)
#شب_جمعه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید 🔹آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان #شغل شما چيست⁉️ گفت: #طلبه هستم. آیت
7⃣0⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠عنایت #شهیدعبدالمهدی_کاظمی
به هسر و فرزند خود #بعدازشهادت🌷
🔰فرزند کوچکم #ریحانه خانم (2 ساله) حدود 15روز بعد از شهادت🌷 #عبدالمهدی بود که بسیار تب کرد🤒 و مریض شد. هرچه انجام دادیم خوب نشد -دارو -دکتر و ... هیچ اثر نمیکرد❌و تب ریحانه همچنان #بالا میرفت.
🔰تب بچم اون قـدر زیادشـده بـود که نمی دانستم چه کنم😔 و ترسیدم که #بلایی بر سر بچه ام بیاد. کلافه بودم. غم شهادت #عبدالمهدی از یک طرف و بیماری و تب ریحانه🤒 نیز از یک طرف. هردو بردلمـ❤️ سنگینی میکرد.
🔰ترسیده بودم. با خودم میگفتم نکنه خدا بلایی بر سر بچه ام بیاد و مردم بگند که #نتوانست بعد از عبدالمهدی بچه هاشو نگه داره. این فکرها💬 و کلافگی و سردگمی #حالم رو دائم بدتر میکرد.
🔰 #شب_جمعه بود. به ابا عبدالله (ع) توسل کردم. #زیارت_عاشورا خواندم. رو کردم به حرم اباعبدالله(ع)🕌 و صحبت کردن با سالارشهیدان با گریه😭 گفتم یا امام حسین(ع) من میدونم امشب شما با همه #شهدا تو کربلا🌷 دور هم جمع هستید. من میدونم الان #عبدالمهدی پیش شماست👥 خودتون به عبدالمهدی بگید بیاد بچه اش رو #شفا_بده.
🔰چشمام رو بستم گریه میکردم و صلوات📿 میفرستادم و همچنان مضطر بودم. درهمین حالات بود که یک #عطر خوش در کل خانه ام پیچید. بیشتر از همه جا #بچه_ام و لباس هاش این عطر رو گرفته بودند. تمام خانه🏡 یک طرف ولی بچه ام بسیار این بوی خوش را میداد😌به طوری که او را به آغوش میکشیدم💞 و از ته دل می بوییدمش.
🔰چیزی نگذشت که دیدم داره تب ریحانه #پایین میاد. هر لحظه بهتر میشد تا این که کلا تبش پایین اومد😍 و #همون_شب خوب شد. فردا تماس گرفتم☎️ خدمت یکی از #علمای_قم (آیت الله طبسی) و این ماجرا را گفتم و از علت این #عطر خوش سوال کردم.
🔰پاسخ این بود که چون شهدا🌷 در #شب_جمعه کربلا هستند و پیش اربابشون بودن #عطر_آنجا را با خودشون بهمراه آوردند😌
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 گفت: از دوست چه خواهی که تو را #شاد کند گفتم: از دوست همین بس که ز ما #یاد کند... #علمد
5⃣1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 شهید ابراهیم هادی و #فتنه 88
✔️راوی : خانم رسولی و...
🍃🌹در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي #جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من #امدادگر بيمارستان گيلان غرب بودم.
🍃🌹ابراهيم هادي را اولين بار در آنجا ديدم. يکبار که پيکر چند شهيد را به بيمارستان آوردند، آقای هادي آمد و گفت: شما خانم ها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشي شده و بايد آنها را #شناسائي کنم.
🍃🌹بعدها چند بار نواي #ملکوتي ايشان را شنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت.
وقتي مشغول #دعا مي شد، حال و هواي همه تغيير مي کرد.
من ديده بودم که بسيجي ها #عاشق_ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود.
🍃🌹تا اينکه در اواخر سال 1360 آنها به #جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم.
چند سال بعد داشتيم از خيابان 17 شهريور عبور مي کرديم که يکباره #تصوير آقا ابراهيم را روي ديوار ديدم! من نمي دانستم که ايشان #شهيد و مفقود شده!
از آن زمان، هر #شب_جمعه به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت #نماز مي خوانم.
🍃🌹تا اينکه در 1388 و در ايام ماجراي #فتنه، يک شب اتفاق #عجيبي افتاد.
در عالم #رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه #سرسبز ايستاده!
پشت سر او هم #درختاني زيبا قرار داشت.
بعد متوجه شدم که دو نفر از #دوستان ايشان که آنها را هم مي شناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک #باتلاق هستند!
🍃🌹آنها مي خواستند به جائي بروند، اما هرچه دست و پا مي زدند #بيشتر در باتلاق فرو مي رفتند!
ابراهيم رو به آنها کرد و #فرياد زد و اين آيه را خواند:
اَينَ تَذهَبوُن (به کجا مي رويد)؟! اما آنها اعتنایی نکردند!
🍃🌹روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين #خواب چه تعبيري داشت؟!
پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با #خوشحالي به سمت من آمد
و گفت:
مادر، يک #هديه برايت گرفته ام!
بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب #شهيد_ابراهيم_هادي چاپ شده...
به محض اينکه #عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد!
🍃🌹پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر مي کردم #خوشحال مي شي؟!
جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو...
من دقيقاً همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در #همين_حالت ديدم!
بعد مشغول مطالعه کتاب شدم.
🍃🌹وقتي که فهميدم خواب من #روياي_صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سال ها زنگ زديم.
از او پرسيديم
كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟
خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي #سابقه_جبهه و مجاهدت، از #حاميان_سران_فتنه شده و در مقابل #رهبر_انقلاب موضع گيري دارند!
🍃🌹هرچند خواب ديدن #حجت_شرعي نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم.
خدا را شکر،
همين رويا #اثربخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و... .
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#شهید_گمنام
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
شب جمعه ست دلم #کرببلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
#شب_جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی #ایوان طلا میخواهد
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔅باز این دل تنگمـ💔
مست و هوایی شد
🎈بر سینه کوبید و
#کرب_و_بلایی شد
🔅ما خانه زاد روضه های
پور #زهراییم
🎈چون #مهدی صاحب زمان
مجنون لیلاییم💞
🔅عمری نمک خوردم
تو محفلت #ارباب
🎈 #لعنت فرستادم
بر قاتلت ارباب
🔅الحمدلله از ازل
وقف شما هستم✋
🎈یک دل نه صد دل
#عاشقـ❤️ کرب و بلا هست
#شب_جمعه
#کربلا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حمید علیمی/واحدحالا که من از حرم دورم درمونم صبره اخه مجبور.mp3
زمان:
حجم:
6.6M
#شب_جمعه😔
حالا که من از حرمـ دورم
درمونم صبره اخه #مجبورم
🎤🎤 #حمید_علیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh