eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸آن‌قدر آشنا و غریبه به ما گفتند که برای #مجید پول💷 ریخته‌اند که این‌طور تلاش می‌کند. باورمان شده بو
💠شجاعت شهید 💟مجید خیلی شجاع بود خیلی #مردونه جنگید برا حمایت از دین جانش❤️ را می‌داد. نترس و #شجاع بود... 💟مجید تو #حرم گریه میکرد😭 که بی بی بخرتش میگف ببین اشکامو #بی_بی نوکرت اومده ببین منو بخر، ⇜بزار بشم فدات ⇜بشم مثل #عباس مثل علی اکبرت ⇜عربا عربا بشم ⇜بزار مثل علی اصغرت #لب_تشنه جون بدم .. خوش به سعادتت😔 #شهید_مجید_قربانخانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 😔هیچکس به من نگفت: در هنگام ظهورت، آسمان 🌧می‌بارد هر
❣﷽❣ ⚠️ 😔 1⃣2⃣ 😔هیچ کس به من نگفت:که اگر بیایی، ظلمی باقی نمی‌ماند. دختر بچه عراقی، پدرش را از دست نمی‌دهد و شیرخوارگان فلسطینی بی خانمان نمی‌شوند😔.سربازان امریکایی با بی رحمی وارد خانه‌ها نمی‌شوند و حرمت زن‌ها حفظ می‌شود. 👌حاکم فقط تویی😍، تنها تو که جانشین خدا بر روی زمینی و دیگران همه مطیع امر تو خواهند بود و جهانیان،حکومتی الهی و حاکمی چون شما را خواهند دید😊. 😔به ما نگفتند که دوران ظهور، دیگر هیچ کس سر کسی کلاه نمی‌گذارد و دروغ و دغلبازی تشییع جنازه می‌شوند. زندگی‌ها با عیش حلال،خوش می‌شوند و مردم در کوچه‌ها با لبخند به هم سلام می‌دهند و احوالپرسی می‌کنند. 😊من الان هم به همین نیت به همه سلام می‌کنم و لبخندم را از انسانها دریغ نمی‌سازم☺️. 📘کتاب "هیچکس به من نگفت" ✍نویسنده: حسن محمودی ================== 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_310226054725763776.mp3
5.28M
#فایل_صوتي_امام_زمان 14 🎧 آنچه خواهید شنید ؛ 👇 ❣وقتی قلب کسی، فاجعه نبودن امام زمان رو فهمید؛ تصمیم میگیره، يه قدمی برای بدست آوردنش برداره. 🔻راستی برای بدست آوردنش چکار ميشه کرد؟ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر که #شهید شود🕊 #خدا را خواهد دید و هر که #خدا را دید #شهید🌷 خواهد شد #شهید_مرتضی_عبداللهی 🌹🍃🌹🍃
سیری  ز دیدن #تــو ندارد نگاهِ مــن😍 چون قحط دیده ‌ای  که به #نعمت رسیده است👌 #شهید_مرتضی_عبداللهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سیری  ز دیدن #تــو ندارد نگاهِ مــن😍 چون قحط دیده ‌ای  که به #نعمت رسیده است👌 #شهید_مرتضی_عبدالله
5⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠ویژگی اخلاقی 🔰آقا محمد بسیار و صادق بودند👌 به نحوی‌که طی 10 سال زندگی مشترک، هیچ‌گاه از همسرم دروغ⛔️ نشنیدم. همواره به دنبال رفاه و خانواده بودند 💥حتی اگر خود در سختی قرار می‌گرفتند. 🔰همیشه می‌گفتند: از (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانواده‌ام باشم😔 به همین خاطر هیچ‌گاه با هم نرفتیم❌ شهید عبداللهی ارادت ویژه‌ای به (س) داشتند و می‌گفتند: ، حجاب حضرت زهرا (س) است. 🔰اگر مشاهده می‌کردند خانم چادری به می‌خورد، همان‌جا ایستاده و گریه می‌کردند😭 آقا محمد علاقه بسیاری به (ع) داشتند. مدتی بود که دایم می‌گفتند: دلتنگ💔 زیارت امام رضا (ع) هستم، اما می‌ترسم اگر به بروم از اعزام🚌 جا بمانم. 🔰رفتند و پیکر مطهر شهید⚰ بازگشت. زمانی‌که داخل بودیم، به یاد زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاک‌سپاری که مصادف با شهادت امام رضا(ع)▪️ بود، حرم امام رضا (ع) را برای او آوردند🌺 (مرتضی) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سردار رحیم صفوی درباره #شهید_همت چنین میگوید: «او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و #اخلاص در عمل
🔹فرازی از وصیتنامه📜 🔸خويشتن را در قفس #محبوس ميبينم و مي خواهم از قفس به در آيم🕊 🔸سيمهاي خاردار مانعند⛔️ من از دنياي ظاهر فريب #ماديات و همه آنچه كه از #خدا بازم ميدارد متنفرم #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم گفت: _معصومه میشه در و ببندی! درو بستم و کنارش رو
📚 ❣🌸 🌸❣ 9⃣4⃣ لب زد: _ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو😒 باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش،باهاش دست دادم و اومدم بیرون،😣 داشتم کفشامو👟 می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود گفت: _یه خواهشی دارم کمی مکث کرد و گفت: _لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد دستام رو بند کفشام خشک شد،😧 منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان، منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم ..😣 در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم گفتم: _یعنی .. یعنی ..😢 نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم... خودش سریع گفت: _یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه...😒🙏 محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن، دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش، وای نه، کاش خواهش نمیکردی عباس ...😢 یعنی نمیبینمش دیگه، امکان نداره، من میبینمش، بازم میبینمش، من مگه چند وقته عباس رو دارم، اشکام به پشت چشمام رسیده بودن😢 فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه، رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت، پشت بهش سریع گفتم: _خداحافظ عباس!! منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون، نمی خواستم اینجوری برم، نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم، نمی خواستم ... وای که چه بود،😣😭 اونقد تلخ که حس میکردم ی تلخی اش تا باهام میمونه .. سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه "😭💔 ادامه دارد.... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 0⃣5⃣ چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرده ی اتاق رو کی کشیده بود،  بلند شدم که کمرم درد گرفت، 😣 باز تو جانمازم خوابم برده بود،  کل شب و به رفتن عباس فکر میکردم، نخوابیده بودم اما بعد نماز صبح نفهمیدم چجوری تو جانمازم خوابم برده بود،😒  بلند شدم دست و صورتمو شستم، دنبال گوشیم میگشتم که ببینم عباس پیامی زنگی نزده، یادم اومد گوشیم هنوز تو کیفمه،👜از دیشب درش نیاورده بودم، کیفمو باز کردم و دستمو بردم داخلش که دستم خورد به چیز تقریبا گردی،  با تعجب گفتم 😳این دیگه چیه تو کیفم، درش اوردم، چشمام چند لحظه روش ثابت موند وای این اینجا چیکار میکنه، نکنه دیشب … وای نکنه دیشب موقعی که وسایلای ریخته شدم تو اتاق عباس رو جمع میکردم اینم اومده بینشون،😧 محکم با دست زدم رو پیشونیم،  دویدم بیرون اتاق،  مامان تازه از خواب بیدار شده بود انگار.. سریع گفتم: 😵 _محمد کو؟؟؟؟ با تعحب نگام کرد و گفت:😟 _چیشده؟ - مامان محمد کو، رفت؟؟؟؟ +اره یه ده دقیقه میشه رفته، جیشده حالا؟؟ سریع گفتم: _مامان زنگ بزنین آژانس؟؟ زود مامان .. زود، الان میره😨 دویدم 🏃♀تو اتاق و هر چی دم دستم بود پوشیدم که مامان با نگرانی اومد تو اتاق و گفت: _چیشده معصومه؟؟😧 .... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
12_Narimani_fadaeian-ramazan9614(9)_(www.rasekhoon.net).mp3
8.17M
🎵 #صوت_شهدایی ✨رسمش نیست رفیق هیئتیتو تنها بذاری ✨رسمش نیست بری فداشی و منو جا بذاری 🎤🎤 سیدرضا #نریمانی #بسیار_زیبا👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#شب که میشود #تو در ذهنمـ💭 مرور میشوی میخواهم بدانم کدام #خواب تورا برد که اینگونه بی خبر ازجهانمـ🌎 رفته ای⁉️ #شهید_امیر_سیاوشی #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ سلام آرامش هستی...💖 روزهایم با #تمنای داشتنت و شبهایم را با سکوت گذراندم... ای کاش به جای صحبت آمدن #سیل در همه جا....صحبت از آمدن #تو بود آقا😢😢 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
می‌آید دنیا عوض می‌شود اما آمدن بهار مهم نیست مهم شکفتن در قلب توست♥️ 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_56378360.mp3
4.07M
♨️حلم داشته باش 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلبومی دارم پر از #عکس های تو که فقط #پنجشنبه ها بازش می کنم و می نشینم به تماشایت و با #شیرینی نگاهت خودم را به جمعه ای دیگر می رسانم تو تنها دلخوشی #پنجشنبه های منی ! #همسران_شهدا #پنجشنبه_های_عاشقی❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
👇👇 🌸یه شب حسین به اومد. جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه مزارش بود. 🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ بود. 🌸دیدم بعضی ها میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم نبود.داشت می کرد. 🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در گرفت و گفت، راستش من خیلی بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، با شهید معز غلامی آشنا شدم. 🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید کردم. بعدها شهید رو در دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. 🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز . ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم... 😍 📚کتاب سرو قمحانه، ص 132 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_حسین_معزغلامی🌸}• 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
حدودا سال 82 بود که داشتیم با محمدرضا زارع میرفتیم بانک، سپاه حاج رضا رو بگیریم. 🌷رفتیم بانک دیدم حقوق چند ماه حاج رضا شد ۱۵۲هزار تومن وقتی که از بانک حقوقشو گرفت ۵۰هزار تومن از حقوقشو واریز کرد به حساب 🌷بهش گفتم رضا زیاده اگه میخوای کمک کنی کمتر کمک کن. اقا رضا گفت اون موقع که تو نانوایی کار میکردم روزی ۱۴۰۰ تومن میگرفتم که هر روز ۴۰۰تومنش رو مینداختم تو صندوق صدقات حالا که چند برابرشو حقوق گرفتم چرا کمک نکنم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ راویت؛ مادر شهید ✨مدام می گفت مادر من را #دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای #شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد. ✨وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده هستی خدا #لیاقت داده که به سوریه بروی. خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر #بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد. ✨نگاهش نکردم، گفتم نکند #شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار می‌کنی؟ چرا اجازه می‌دهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت. #شهید_اصغر_الیاسی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا