eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠تاثیر از سفر راهیان نور 🔰کمی سردم شد، خودم را محکم بغل کردم و چشم هایم را روی هم گذاشتم. برای یک
✍ #خاطره_شهدا 🌷یک رفیقی داشتیم به اسم آقا هادی از طلاب و بزرگان حوزه علمیه امیرالمومنین ع شهرری بود... 🌷با #شهید_خلیلی خیلی رفیق بود... بعد شهادت رسول خلیلی یه روز گفت رسول یه شب قبل اینکه بره #سوریه اومد و یه سوال ازم پرسید و بعدش گفت تا زنده ام جایی نقل نکن... 🌷با تعجب گفتم چی پرسید؟! گفت رسول ازم پرسید معنی کلمه (ذاب) به فارسی چی میشه؟! گفتم یعنی #دفاع یا دفاع کننده...چطور؟! 🌷شهید خلیلی گفت: میشنوم تو گوشم یه نوایی میگه #هل_من_ذاب_يذب_عن_حرم_رسول_الله 🌷آقا هادی میگفت رسول #بغض کرد و گفت هادی فردا دارم میرم سوریه... ان شاءالله که بتونم از حرم دختر رسول خدا دفاع کنم... ✨ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار شهید رسول خلیلی رو از اینجا بخوانید👇👇 https://eitaa.com/ShahidNazarzadeh/1779 #شهید_رسول_خلیلی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁جز ادب و احترام چیزی از او ندیدیم 🍂من و #عبدالرحیم با هم بزرگ شدیم و تمام دوران زندگی را با هم بود
#دلتنگی💔 #دلتــنگــــی ها ⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد ⇜و گاه از جنس #بغــــــــض ↵گاه سکـــوت🔇 میشوند ↵و #خاموش میمـــــــانند ↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭 دلتنگــ💔ــی من برای #تــــــــو اما جنس #غریبــــــــی دارد😔 شادی روح شهیدان #صلوات #شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی🌷 #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰گل یا پوچ 🔸عملیات در پیش بود از «خلصه» به سمت #شیخ_نجار حرکت کردیم بیشتر نیروهـا با اتوبوس🚌 رفتند
9⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 💠امر به معروف خانوادگی 🔰خانوادہ هـایمان را براے و تفریح بردہ بودیم کیش🏖 در حد توان مالے مان تلاش می‌کردیم هـر چہ ممکن است آنجا را بہ خانوادہ مان نشان دهـیم👌 شوخی هـاے حامد و بچه هـاے دیگر فضاے بسیار بہ وجود آوردہ بود 🔰در کیش کشتے هـاے⛴ تفریحے دو طبقہ وجود دارد که در عرشه ی کشتے منظرہ دریا و در طبقہ پایین که دیوارہ شیشه اے دارد مرجان هـاے رشد کردہ و در کف دریا🌊 قابل مشاهدہ است 🔰حامد داشت سوار این کشتے بشویم ⚡️اما چون من میدانستم در این کشتے موسیقے🎵 زندہ که بعضاً از دایرہ شرع خارج است اجرا مے شود لذا بودم. حامد گفت سوار میشیم اگر آهـنگ بد پخش شد میکنیم 🔰بالاخرہ سوار شدیم😊 و موسیقے شروع شد🎶 حامد رفت سراغ مسئول آنجا و خواست که موسیقے را متوقف🚫 کند ولے مسئول کرد حامد بدون اینکه تند و عصبی بشود گفت: یک 👇 🔰وقتے کشتے دارہ میرہ ما میریم کشتے شما پایین موسیقے بخش کن، در برگشت ما میایم شما بالا موسیقے اجرا کن🎹 آن بندہ خدا بہ خاطر خوب حامد پیشنهـاد جالب و هـمچنین تعداد زیاد ما👥 با خواستہ حامد موافقت کرد✅ 🔰البتہ در برگشت↪️ زیر حرفش زد و پایین هـم موسیقے پخش کرد☺️ ولے سعے کرد در انتخاب موسیقے تا حدے حال ما را هـم بکند با موسیقے اے مرز پر گهـر🇮🇷 و ... برنامہ اش را بہ پایان برد 🔰وقتے از کشتے پیادہ شدیم خندیدیم و بہ گفتم دیدے هـمون شد که من گفتم😅 حامد که هـمیشہ خندہ رو بود کردہ بود میگفت: چقد زشتہ که در جمهـورے اسلامے چنین وضعے داریم😢 حتے گریہ هـم کرد تا جایے که براے گرفتن عڪس عینک آفتابے اش🕶 را برنداشت تا صورت ناراحتش در عکس معلوم نباشد❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌻باران که میبارد🌧 #دلم برایت تنگ تر میشود💔 🌻راه میوفتم در خیابان بدون چتر⛱ من #بغض میکنم و آسمان گریه😭 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
#جان_دل_هادی...😍 ❣وقتایی که ناراحت بودم😔 یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: #جااان دل هادی؟چیه #فاطمه؟ ❣چند هفته بیشتر از #شهادتش نگذشته بود یه شب که خیلی دلم گرفته بود💔 فقط اشک میریختم😭 و ناله میزدم. دلم داشت میترکید از #بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم📝 و نشستم و شروع کردم به #نوشتن ✍از عذاب #نبودنش و عشقم♥️ نوشتم براش. نوشتم #هادی، فقط یه بار؛ فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی😭 نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز💌 و خوابیدم. ❣بعد شهادتش #بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم. دیدمش😍 با #محبت و عشق💖 درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد. ❣صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم. #جاااان_دل_هادی. چیه فاطمه⁉️ چرا اینقده #بیتابی میکنی؟ تو جات پیش خودمه♥️ #شفاعت شده ای. 🔺همسر شهید #شهید_هادی_شجاع🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸‌خيره شده بود به آسمان. حسابی رفته بود توی لاک خودش😔 بهش گفتم: چی شده #محمد؟ 🔹انگار که #بغض کرده باشه، گفت: بالاخره نفهميدم #ارباً_اربا يعنی چی⁉️ ميگن آدم مثل گوشت کوبيده ميشه😢 يا بايد بعد از عمليات کربلای ۵ برم کتاب بخونم📚 يا همين جا توی خط مقدم بهش برسم. 🔸توی بهشت زهرا🌷 که می خواستند دفنش کنند، ديدمش؛ جواب سوالش رو گرفته بود با گلوله توپی💥 که خورده بود به سنگرش، #ارباً_اربا شده بود مثل #مولايش حسين (عليه السلام) #شهيد_دکتر_سيدمحمد_شکری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌟🍃🌟🍃🌟 🌷 #کرامات_شهدا 🔹همیشه «یا زهرا» می‌گفت و البته عنایاتی هم نصیب ما می‌شد. مثلاً دو سه بار ا
🌾چقدر سخت است، حال عاشقی♥️ که نمی داند #محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔹یک جمله از دل نوشته هایت✍ را خواندم. حالا #سالهاست، دلم به حال خودم می سوزد. 🔸روزهایی که از خیل عشاق #جامانده بودی و درد فراق💕 دلت را به تنگ آورده بود. به روضه های ارباب🏴 پناه آوردی. برای ِغربت #امام_حسن، اشک ریختی😭 از حضرت مادر #شهادت خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد 🔹جانباز ِشهید، برای رسیدن به #تو و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمی ِگناهانم🔞 است. مسیر طولانی و #نفس_اماره، نفس هایم را به شماره انداخته است😓 🔸باید در دفتر زندگی ام #قوانین ده گانه ات را بنویسم📝 و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم #بغض هایم را در کوله پشتی🎒 تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد #ساری ... 🔹آرزو دارم همانگونه که درکتابت📔 خواندم، راهنمایم شوی و مرا به #گلستان_شهدا ببری؛ چشم هایم را ببندم و در دارالشفای عاشقان♥️ بگشایم 🔸دل ِ سوخته🖤 از آتش هجران را با سنگ سرد #مزارت تسکین دهم. تسبیح📿 تربتم را در دست بگیرم و آنقدر ذکر #یازهرا (س) بگویم تا نگاهم کنی😍 🔹باب الحوائج ِ جوانان، دست دلم را بگیر، #علمدارش باش.برای این سر به هوا کمی روضه بخوان😢 🔸در روز #تولدت که شهادتت🌷 هم امضا شد، برای حال دلمـ♥️ امن یجیب بخوان، بطلب که زائرت شوم😭 🎀به مناسبت #تولدوشهادت #سیدمجتبی_علمدار ❣ ✍به قلم طاهره بنائی(منتظر ) #شهید_سیدمجتبی_علمدار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣5⃣ 📖آب و غذای ایوب نصف شده بود. گفتم ایوب جان اینطوری ضعیف میشوی هاا. اشک توی چشم هایش جمع شد. سرش را بالا برد _خدایا دیگر طاقت ندارم پسرم جورم را بکشد، زنم برایم لگن بگذارد. 📖با اینکه بچه ها را از اتاق بیرون کرده بودم، ولی ملحفه را کشید روی سرش. شانه هایش که تکان خورد، فهمیدم گریه میکند. گریه میکرد.....تکیه گاه من😭 وقتی بچه ها توی اتاق امدند، خودشان را کنترل میکردند تا گریه نکنند. 📖ولی ایوب که درد💔 میکشید. دیگر کسی جلودار بچه ها نبود. ایوب آه کشید و آرام گفت: خدا صدام را لعنت کند. بدن ایوب دیگر طاقت هیچ فشاری را نداشت✘ انقدر شده بود که حتی میترسیدم حمامش کنم، توی حمام با اینکه به من تکیه میکرد باز هم تمام بدنش میلرزید😣 من هم میلرزیدم. 📖دستم را زیر اب میگرفتم تا از کم شود. اگر قطره ها💧 با فشار به سرش میخوردند برایش بود. انقدر حساس بود که اعصابش با کوچکترین صدایی تحریک میشد. حتی گاهی از صدای خنده ی بچه ها 📖دیگر نه زور من به او میرسید نه محمدحسین تا نگذاریم از خانه🏡 بیرون برود. چاره اش این بود که چند سرباز با امبولانس بفرستد. تلفنی جواب درست نمیدادند، رفتم بنیاد گفتند: "اگر سرباز میخواهید، از محل بگیرید" 📖فریاد زدم: "کلانتری؟" صدایم در راهرو پیچید..... _ من جنایتکار است؟ دزدی کرده؟ به ناموس مردم بد نگاه کرده؟ قاچاقچی است؟ برای این مملکت جنگیده، ٱنوقت من از سرباز ببرم⁉️ 📖من که نمیخواهم دستگیرش کنند، میخواهم فقط از لباس سربازها بترسد و قبول کند سوار امبولانس🚑 شود، چون زورم نمیرسد. چون اگر جلویش را نگیرم، کار دست خودش میدهد. چون کسی به فکر او نیست😭 گلویم را گرفته بود. چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد و ایوب را در بیمارستان بستری🛌 کرد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#پـدرانـه... شــبـــ🌘 از چشم های #بسته یِ تـ♥️ـو شــــروع وَ با #بُغض های شکسته یِ💔 مَـن به پایان می رسد 😔 #شهید_مصطفی_نبی‌لو #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🌻باران که میبارد🌧 برایت تنگ تر میشود💔 🌻راه میوفتم در خیابان بدون چتر⛱ من میکنم و آسمان گریه😭 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹پنجم مهر ماه #عروسی بود؛ ما فقط یک جشن ساده🎊 عروسی داشتیم و خیلی هم به هر دونفرمان👥 #خوش_گذشت. 🔸
...😍 ❣وقتایی که ناراحت بودم😔 یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: دل هادی؟چیه ؟ ❣چند هفته بیشتر از نگذشته بود یه شب که خیلی دلم گرفته بود💔 فقط اشک میریختم😭 و ناله میزدم. دلم داشت میترکید از و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم📝 و نشستم و شروع کردم به ✍از عذاب و عشقم♥️ نوشتم براش. نوشتم ، فقط یه بار؛ فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی😭 نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز💌 و خوابیدم. ❣بعد شهادتش خوابی بود که میتونستم ازش ببینم. دیدمش😍 با و عشق💖 درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد. ❣صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم. . چیه فاطمه⁉️ چرا اینقده میکنی؟ تو جات پیش خودمه♥️ شده ای. 🔺همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸 بود. تمام روضه‌ها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد. مخصوصا روضه (ع)🖤 🔹ماشین که منفجر💥 شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر رو روزیم می‌کنه» حالا چطور می‌توانستند باور کنند😢 ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، رفقایشان است؟! 🔸صدایش که از شدت دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما ...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش🥀 را جمع کند. 🔹خب! فرمانده بود. اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش🌷 را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید😭 🔸اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم : « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکسـ⚡️ـت» کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد🚫 ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.پر کشید سوی ،سوی 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh