eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺 روزی که به شمــا بشود باز .... ای جان دلمـ♥️ من آن روز بخیر است😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍂🌸🍂🌸🍂 و يعنی اشتيـاقِ💖 پنهانِ من وقتي چشم هايَم در دريايِ غرق شده و روزش را لبخند ميزند ...😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌤السلام علیک حین تصبح...🌤 🌼میگذرید و میگذرم... 🌸شما مهربانانه از گناهانم🔞 🍂و
|♥️| +حاج‌ آقا پناهیان‌ میگفت: ✖️آقا صبح "به عشق شما" چشم باز میکنه این عشـ💖ـق فهمیدنی نیست...❌ ✖️بعد ما که چشم باز میکنیم بجایِ "عرض ارادت" به محضر آقا چک میکنیم😔 ⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ چون تشنه به آب💧 ناب دل می بندم بر ی ماهتاب دل می بندم ای روشنی تمام تا ظهر چون به آفتاب☀️ دل می بندم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸🍃 هر زنده می شوم از خنده های دوست😍 دوست ناب ترین👌 شکل ... 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•••☀️ بوی می‌دهـی و گنجشک‌ ها از طراوت تـ♥️ــو پرواز می کنند🕊 حسودی ام می‌ شود بہ که هر صبــ☀️ـح .... بدرقه‌ ات می‌ کنند 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ مولایم......... بیا که بی تـ♥️ـو نه سحـر را طاقتی است و نه را صداقتی .. که سحـر به شبنم🌱 لطف تــو بیــدار می شود و صبـ☀️ـح، به سلام از جا بر می خیزد .. 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
کافیست صبـ🌤ـح که چشمانت را باز میکنی به سلام ڪنی ...🕊 که جای خودش را دارد ظهر و عصر و شب هم می‌شود😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 6⃣ . 🔴  رفت توی فکر.🤔 آن یک هفته ای که بودند، دیده بود که آقا یوسف اهل نماز و این حرف هاست. صبحش را ندیده بود، چون 🌙ها آفتاب⛅️ نزده، بی سروصدا از بلند می شد🍃 🔶 درست می کرد و طوری که مزاحم آن ها نشود، می رفت ، اما نماز مغرب و عشا را دیده بود که مفصل و با طُمأنینه می خواند.🍃 🔵 شان هم با اینکه یوسف بود و حسن تازه عقد کرده بود، نسبت به خانه های مجردی خیلی و پاکیزه بود. نه رخت و لباس چرک این طرف و آن طرف ریخته بود، نه ظرف های کنار ظرف شویی تَلَنبار شده بود. خانه ی ساده و قشنگی داشتند.🍃 🔴 دست مبل هم‌ توی اتاق پذیراییشان  بود که می گفتند خودش درست کرده. مدتی که یوسف آمده بود# تهران، کلاس زبان 🔠 می رفت، 🌙ها خانه ی خاله اش بود.🍃 🔶شوهر خاله اش نجاری داشت. یوسف هم که از سرکار می گشت، کلید کارگاه را می گرفت و می رفت آن جا. مداد سیاه را پشت گوشش و تا صبح   میشد👌🍃 🔴دو تا تخت دو# نفره ی تاشو درست کرده بود که وقتی میکردند  مثل چمدان کوچک میشد ها هم تاشو بودند به نظر زهرا ، یوسف خیلی بود عصرها که یوسف از سر کار بر میگشت زهرا از پشت می دید که با پوتین هایش نمی آید توی ساختمان همانجا توی دم حوض پوتین ها و جوراب هایش را در می آورد و پاهایش را میکرد توی حوض جوراب ها رو می شست و پهن میکرد روی بند.🙂🍃 🔶بعد دمپایی می پوشید و می آمد داخل برای خیلی جالب بود که به این چیزها دقت می کرد. تاوقتی می آید توی پاهایش که از 🌤 توی پوتین بوده بو ندهد زهرا دلش می که نظامی ها همیشه باید پوتین پایشان می کردند .🍃 . 🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💥 👈نه نیاز به دارد... 👈و نه امـروز و فردایـت می کند❌ ↫ ☀️ باشد یا شب ↫حالتــ باشد یا ناخوش ↫لبخند بزنی یا گریه کنی با همیشگی اش😍 ے حرف هایت است💥 🕊💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃🌸♥️🕊♥️🌸🍃 ☀️ یعنی که تماشای غزل چیدن ☀️عاشقی چیست⁉️ به جز لحظه 😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🌾هر 🌤که بلند می شوم ..... 🌼آراسته روی قبله 🙂می ایستم و 🍁می گویم: 🌾"السلام علیک یا اباصالح المهدی" 🌼وقتی به این میکنم که خدا 🍁جواب را واجب کرده است، 🌾قلبم 💚از ذوق اینکه شما به اندازه 🌼 یک جواب سلام به من می 🍁کنی از جا کنده می شود. 🌾آقاجانم! دارم.😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh