🔰مدت زمان زیادی نیست که در صف شهدای مدافع حرم سوریه🌷 نام #تیپ_فاطمیون شنیده میشود.
♦️گروهی خودجوش✊ که با رسیدن خبر تجاوز تکفیریها به حرم سیده عقیله #حضرت_زینب(س) به سمت سوریه رهسپار شدند. با بازگشت اولین پیکرهای⚰ شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون🌷 تعدادی زیادی از جوانان #افغانستانی برای رفتن به سوریه اعلام آمادگی کردند. همین امر موجب شد که مدتی بعد تیپ فاطمیون به #لشکر ارتقا یابد. فاطمیون امروز در مبارزه با تکفیریها👹 در صف نخست جنگ ایستاده👥 است.
♦️ #سپاه_محمد(ص) اولین هسته تیپ فاطمیون است. نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام #شهادت حضرت زهرا(س)🏴 شکل گرفت. همچنین بچهها میگفتند چون حضرت زهرا(س) #غریب بود و در غربت شهید شد😔 و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام #فاطمیون برازنده است.
♦️همه رزمندههای تیپ، #افغانستانی هستند؛ عدهای از خود افغانستان و عدهای هم از افغانستانیهای مقیم #سوریه هستند. افغانستانیهای مقیم سوریه در همان اطراف زینبیه زندگی میکردند🏘 و جمعیتی در حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر داشتند که بعد از حمله تکفیریها، چیزی حدود #پنج_هزار نفر ماندند و از حرم دفاع کردند👊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#جسمی_که_ذوب_شد 😔
🔸کوله پشتی اش پر از گلوله آتیش☄ گرفت. نتونستند کوله رو ازش جدا کنند
از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه
دهند و با #چفیه دهان خودش رو بست
تا #عملیات لو نرود⛔️
⭕️تنها کف #پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند 😭
✍پ.ن: استاد شهید مرتضی مطهری:
چه معنی کنم #شهید را⁉️ اگر شور یک عارفِ #عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها #منطق_شهید در می آید....
#شهید #علی_عرب
#لشکر۴۱ثارالله
#کربلای۱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰ما در منطقه مذهبینشین #اهواز بزرگ شدیم. منطقهای که مساجد به واسطه حضور و فعالیت افراد👥 بسیار فعال هستند. مسجد #امام_حسین(ع) و حضرت زینب(س) هم دو مسجد فعال شهرمان هستند👌 که فعالیتهای #مذهبی زیادی دارند.
🔰 #حمیدرضا هم در کنار فضای خانواده آشنایی و فعالیتهای مذهبیاش در مسجد امام حسین(ع)🕌 بیشتر شد. آن زمان لشکری را به نام #لشکر قدس نوجوانان تشکیل داده بودند که عضوش شده بود.
🔰از همان دوران #نوجوانی با اینکه سن زیادی نداشت ولی فعالیتهای مذهبیاش قابل توجه بود. بعدها ایشان یکی از #بنیانگذاران هیئتهای مذهبی اهواز هم بود✅
🔰در فعالیتهای مساجد و پایگاههای #بسیجی حضوری فعال و نقشی پررنگ داشت. برای کودک و #نوجوانان اهواز و شهرهای دیگر گروه تواشیح🎤 درست کرده بود و سعی میکرد آنها را جذب💕 مسجد کند.
🔰بسیار آدم فعالی بود و #روحیه عجیبی در کارهای دینی و مذهبی داشت. به نظرم تمام زندگی آقا حمیدرضا با #شهدا گذشت. زمان جنگ سنش📆 کفاف نمیداد که وارد جبهه شود. وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا🌷 بود.
🔰 #الگوی زندگیاش را شهدا🕊 قرار داده بود و در همه زمینهها مثل برگزاری #یادواره و یادمانها در سطح استان خوزستان فعالیت میکرد. به نوعی اگر در سطح استان برای #شهدا یادواره و یادمان برگزار میکردند برادرم مسئولیتی بر عهده داشت.
🔰در برگزاری یادمانهای #شهیدان موسی اسکندری🌷 علی هاشمی🌷 حاج حمید رمضانی🌷 یکی از فعالان بود و #نقش_اصلی را در برگزاری مراسمها داشت.
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰همیشه میگفت: خوشا به حال کسانی که #مفقودالاثر و مفقود الجسد⚰ هستند. هر #شب_جمعه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خودش به دیدن آن ها میرود، بالای سرشان مینشیند، خوشا به حالشان که خانم♥️ را می بینند.
🔰آن وقت مادرها همه اش بی تابی💗 می کنند که چرا #شهیدمان را نیاوردند. بگو آخه مادر جان تو بروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم #فاطمه_زهرا (س)⁉️ میگفتم: خب معلومه حضرت زهرا(س). میگفت: پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من #مفقودالاثر شدم چرا نیامدم، اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم😌
🔰همیشه حواسش به رزمندگان👥 گردان و حتی خانواده هایشان بود. گاهی وقتی از طرف #لشکر هدیه ای🎁 به او میدادند آن را به خانواده رزمندگان یا #شهدای گردان هدیه میکرد.
🔰یک بار که یک #فرش به او هدیه داده بودند، خبردار شد که یکی از بچه های گردان صاحب فرزند👶 شده و در خانه اش فرش ندارد❌ آن فرش را به عنوان #هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد. با اینکه خودش به آن فرش احتیاج داشت.
پ ن: پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال 81 کشف و در زادگاهش، اهواز دفن شد.
راوی: مادر شهید
#شهید_اسماعیل_فرجوانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رأی دادن بچههای گردان شهادت ...
📆جمعه ۲۵ مرداد ۱۳٦٤
اردوگاه کوزران #کرمانشاه
انتخابات چهارمین دوره ریاستجمهوری
مسئول صندوق" شهید سیدمهدی تهرانینژاد"🌷
📸عکاس: حمید داوود آبادی
#انتخابات_در_جبهه
#رزمندگان_گردان_شهادت
#لشکر۲۷_حضرت_رسولﷺ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_علیرضا_ناهیدی
#فرمانده_تیپ_ذوالفقار
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
شهادت: عملیات والفجر مقدماتی
شهید علیرضا ناهیدی کسی که #حاج_همت عاشق او بود♥️ و او را بسیجی واقعی مینامید...
🔹از هوش💬 سرشاری برخوردار بود و خيلی زود با سلاح های مختلف آشنايی پيدا كرد و همين امر باعث شد كه #متوسّليان او را به عنوان مسئول ادوات و توپخانه معرفی كند✅
🔸نبوغ او در جبهه زبانزد بود به حدی که #محسن_رضایی به او لقب انیشتین را داده بود. در #زمستان سال ۶۰ به همراه كاروان اعزامی از مريوان به جنوب اعزام شد و از بدو تشكيل تيپ ۲۷ واحد #توپخانه و ادوات تيپ را راه اندازی كرد.
🔹خاک #لبنان نیز در سال۶۱ عطش او را برای مجاهدت سیراب نکرد. #علیرضا فرماندهی قرارگاه امام حسين(ع) را در تهران نپذيرفت❌ و عاشقانه به کوی عشق دل بست.
🔸در عمليات های مختلف با سمت #فرماندهی تيپ ذوالفقار شركت داشت و عاقبت در ۳۰ بهمن ۶۱ بر اثر جراحت😓 حاصل در #عمليات_والفجر مقدماتی به فیض شهادت🌷 رسيد.
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
قـطعـه ۲۸ / ردیـف۱۰۲ /شـماره ۱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠چند روز؛ هیچ چیز 🔰چند روز مانده بود تا عملیات بدر. از همه جلوتر بودیم. هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز
#لبخندهای_خاکی
🔰در سالهای دفاع مقدس چای☕️ مرهمِ خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها #رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند
🔰روزی در محضر آقا #مهدی_باکری و شهید حاج ابراهیم همت(فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ)🌷 بودیم که در آن صحبت از کنترل #مناطق_عملیاتی بود.
🔰حاج همت به آقا مهدی گفت: نگهبانان #لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها سخت میگیرند😕 و اجازه نمیدهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند.
🔰آقای مهدی در پاسخ گفت: شما یقین دارید که آنها #نگهبانان لشکر ما هستند⁉️ حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را میشناسم حتی حدّ خط #لشکر_عاشورا را هم میشناسم!
آقا مهدی با تعجب😟 پرسید: چطور چگونه میشناسید؟
🔰حاج همت در جواب گفت: شناختن #حد و حدود لشکر شما کاری ندارد، اصلاً مشکلی نیست☺️ هر خطی که از آن دود🌫 به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتریهای چای لشکر شما روی آتش میجوشد😅
همگی خندیدیم...
#سرداران_دفاع_مقدس
#شهید_محمدابراهیم_همت
#شهید_مهدی_باکری(سالروز شهادت)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دستی #تو را از شاخه ام 🌷 چید و نمی دانست گلـ🌺ـها پس از #پرپر شدن هم عطرشان باقی
#من و شهید 20 تیرماه سال 95🌼🍃
رسماً به عقد یکدیگر درآمدیم.😍 بعد از یک ماه قصد رفتن به سوریه را کرد که حتی دوستانش به او گفتند شما #تازه عقد کردی برای چه میخواهی بروی🌼🍃
در همین حین از تهران پرونده اعزامیاش برگشت خورد، چون #چهره حسین در سوریه نزد تروریستها شناخته شده بود.🌼🍃
برای اعزام مجددش به او اجازه ندادند که برود تا اینکه با تلاش بسیار موفق شدند. #10 آبانماه 95 با نام #مستعار قمر فاطمیون و از طریق #لشکر فاطمیون توانست اعزام داشته باشد🌼🍃
#22 آبانماه هم به شهادت رسیدند کلاً #چهارماه دوران نامزدی ما با هم طول کشید و در اصل خدا خواسته بود در کنار #شهید بیشتر باشم تا از او بیشتر درس بگیرم.🌼🍃
#شهید_حسین_هریری🌼🍃
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🦋مهربانی بین
که از جان
#دوستتر میدارمت ...
🌷رزمندگان تخریب
#لشکر ۲۱ امام رضا علیه السلام
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜شهید مدافع #امنیت پاسدار مرتضی ابراهیمی متولد ۱۳۶۳📅 و فرمانده گردان #امام حسین(ع) ملارد بود که در ن
1⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰از بچگی در #هیأت امام حسین🚩 بزرگ شد، شوخطبع بود و با همه شوخی میکرد، بگو و #بخند😃 زیادی داشت، دل هیچ کس را نشکست. 🌱
🔰هیچ کس از او بدی ندید و همه وقتی خبر #شهادتش را میشنوند ناراحت میشوند. خدا را شکر که به بالاترین #درجهای که میتوانست یعنی #شهادت رسید. لیاقتش شهادت بود👌، اگر میمرد برای ما #تأسف داشت، نوکر و مداح امام حسین(ع) بود، همیشه در #هیأت برای امام حسین(ع) میخواند، نمیدانم آن سال چهچیزی و چگونه خواند که عین علی اکبر امام حسین(ع) به #شهادت رسید و او را اِربا اِربا کردند.🥀
🔰قاتل پسرم یک نفر نبود، یک #لشکر او را دوره کردند و به #شهادت رساندند. مرتضی برای خودش یلی بود و بهتنهایی کسی نمیتوانست #حریفش باشد. قد و قامت بلندی داشت و تابوتی⚰ اندازهاش نمیشد. برای او #جداگانه تابوت ساختند، مثل صاحب اسمش رشید و قوی بود، همیشه به من میگفت “مادر، نترس من #حریف همه هستم”.
🔰رابطه مرتضی با #شهدای مدافع حرم خیلی خوب بود با شهید صدرزاده و آژند و ابیاری اهل یک #هیأت🏴 بودند و در هیأت با هم دوست شده بودند، همیشه میگفت “مامان، دعا 🤲کن برایم. من از #رفقایم عقب ماندهام. آنها همه شهید شدند. مصطفی و #محمد رفتند اما من ماندهام”. در نهایت هم به دوستان #شهیدش پیوست.🍃
#شهید_مرتضی_ابراهیمی🌷
#شهید_امنیت
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 1⃣3⃣#قسمت_سی_ویکم 💢فاطمه را در #آغوش مى فشرد... بر سر
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
#قسمت_سی_دوم
💢مى توانى ببینى که اکنون #حسین چه مى کند.... #اسب 🐎را به سمت #لشکر! دشمن پیش مى راند،
یا شمشیر 🗡را دور سرش مى گرداند...
و به سپاه دشمن #حمله مى برد
یا #ضربه_هاى_شمشیر و نیزه را از اطراف خویش دفع مى کند،..
یا سپر به #تیرهاى_رعدآساى دشمن مى ساید،
🖤یا در محاصره نامردانه #سیاهدلان چرخ مى خورد، یا به ضربات نابهنگام اما هماهنگ عده اى ، از اسب #فرو_مى_افتد...آرى ، لحن این لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است.
تو ناگهان از زمین کنده مى شوى...
و به سمت #صدا پر مى کشى و از فاصله اى نه چندان دور، #ذوالجناح را مى بینى که بر گرد سوار فرو افتاده خویش مى چرخد،... و با هجمه هاى خویش ، #محاصره دشمن را بازتر مى کند.
💢چه باید بکنى ؟
حسین به #ماندن در خیمه #فرمان داده است... اما دل 💓، تاب و قرار ماندن ندارد... و دل مگر حسین است و
فرمان #دل مگر غیر از فرمان #حسین ؟
اگر پیش بروى فرمان پیشین حسین را نبرده اى و اگر بازپس بنشینى ، تمکین به این دل حسینى نکرده اى.کاش حسین چیزى بگوید.. و به کلام و #حجتى #تکلیف را روشنى ببخشد.این صداى اوست که خطاب به تو فریاد مى زند:
🖤دریاب این #کودك را!
و تو چشم مى گردانى... و #کودکى را مى بینى که بى واهمه از هر چه سپاه و لشکر و #دشمن به سوى حسین مى دود... و پیوسته #عمو را صدا مى زند.
تو جان گرفته از فرمان حسین ،
تمام توانت را در پاهایت مى ریزى و به سوى کودك خیز بر مى دارى....
#عبداالله صداى تو را مى شنود...
و حضور و تعقیب را در مى یابد اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد....
💢وقتى تو از پشت ، #پیراهنش را مى گیرى و او را بغل مى زنى ،گمان مى کنى که به #چنگش آورده اى و از رفتن و گریختن بازش داشته اى . اما هنوز این گمان را در ذهن #مضمضه نکرده اى...
که او چون ماهى چابکى از تور دستهاى تو مى گریزد.. و خود را به امام مى رساند.در میان #حلقه_دشمن ، #جاى_تو نیست... این را #دل_تو و #نگاه_حسین هر دو مى گویند....
🖤پس ناگزیرى که در چند قدمى بایستى و ببینى که #ابجربن_کعب شمشیرش را به قصد حسین فرا مى برد
و ببینى که #عبداالله نیز دستش را به #دفاع از امام بلند مى کند...
و بشنوى این کلام کودکانه عبداالله را که:تو را به عموى من چه کار اى خبیث زاده ناپاك!و ببینى که #شمشیر، سبعانه فرود مى آید و از دست نازك #عبداالله عبور مى کند،...
💢آنچنانکه دست و بازو به پوست ، #معلق مى ماند.و بشنوى نواى (وا اماه ) عبداالله را که از اعماق جگر فریاد مى کشد... و #مادر را به #یارى مى طلبد.
و ببینى که چگونه حسین او را در آغوش مى کشد... و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش مى دهد:صبور باش عزیز دلم! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت دیدار خواهى کرد و آغوش #پیامبر را به رویت گشاده خواهى یافت و...
🖤 و ببینى ... نه ... دستت را به روى چشمهایت بگذارى تا نبینى که چگونه دو پیکر #عمو و #برادرزاده به هم دوخته مى شود.... حسین تو اما با اینهمه زخم ، هنوز ایستاده مانده است... ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را تکیه گاه کرده است تا همچنان برپا بماند.
آنچه اکنون براى تو مانده ، #پیکر غرق به خون عبداالله است و #جاى_پاى خون آلوده حسین.#حسین تلاش مى کند که از #جایگاه توو خیمه 🏕ها #فاصله بگیرد...
💢و جنگ را به میانه #میدان بکشاند.
اما کدام جنگ ؟جسته و گریخته مى شنوى که او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصیحت مى کند... و از عواقب کار، برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بینى که ضارب و #مضروب خویش را انتخاب مى کند. از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى دیگر مى پردازد.اگر در جبین #نسلهاى آینده کسى ، نور #رستگارى مى بیند، از او #درمى_گذرد...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣3⃣#قسمت_سی_هشتم 💢آنجا را نگاه کن...! آن #بى_شرم ، د
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣3⃣#قسمت_سی_نوهم
💢مى ایستد و #فریاد مى زند:
_ «کشتن پسر پیامبر بس نبود که بر کشتن زنان حرم و غارت خیام او کمر بسته اید؟!» #همسرش او را به توصیه دیگران مهار مى کند و به درون خیمه اش مى فرستد... اما این بلوا و بحث و جدل ، #ابن_سعد را به معرکه مى کشاند.ابن سعد، #سَیّاستر از این است که #جوعمومى را بر علیه خود برانگیزد و جبهه خود را به #آشوب و بلوا بکشاند.... از سویى مى بیند که این حال و روز سجاد، حال و روز جنگیدن نیست...
🖤و از سوى دیگر او را #کاملا در چنگ خود میبیندآنچنانکه هر لحظه #ارادهکند، مى تواند جانش را بستاند....
پس چرا بذر #تردید و #تفرقه را در سپاه خویش بپاشد، فریاد مى زند:
_دست بردارید از این جوان مریض!
تو رو به ابن سعد مى کنى و مى گویى :
شرم ندارید از غارت خیام آل االله ؟
ابن سعد با لحنى که به از سر واکردن بیشتر مى ماند، تا دستور، به سپاه خود مى گوید: _هر که هر چه غنیمت برداشته بازگرداند.
💢#دریغ از آنکه حتى تکه #مقنعه اى یا پاره معجرى به صاحبش باز پس داده شود.ابن سعد، افراد #لشگرش را به کار جمع آورى جنازه ها و کفن و دفنشان مى گمارد... و این #فرصتی است براى تو که به سامان دادن جبهه خودت بپردازى....
اکنون که افراد #لشکر دشمن 🐲، آرام آرام دور خیمه ها را خلوت مى کنند،...
تو بهتر مى توانى ببینى که بر سر سپاهت چه آمده است... و #هجوم و #غارت و #چپاول با اردوگاه تو چه کرده است.نگاه خسته ات را به روى دشت پهن مى کنى.
🖤چه سرخى #غریبى دارد آفتاب ! ☀️
و چه شرم جانکاهى از آنچه در نگاهش اتفاق افتاده است . آنچنانکه با این رنج و تعب ، #چهره خود را در پشت کوهسار جمع مى کند. او هم انگار این #پیکرهاى پاره پاره ، این کبوتران🕊 پر و بال سوخته و این آشیانه هاى آتش 🔥گرفته را نمى تواند ببیند.پیش روى تو #سجاد خفته است بر داغى بیابانى که تن تبدارش را مى سوزاند، آنسوتر #خیمه🏕 هاى نیم سوخته است که در سرخى دشت ، خود به لشگر از هم گسسته مى ماند...
🖤و دورتر، #بچه_هایى که جا به جا در پهناى بیابان ،... ایستاده اند،
افتاده اند، نشسته اند، کز کرده اند
و بعضیشان از شدت #خستگى ، صورت بر کف خاك به خواب رفته اند.آنچه نگران کننده تر است ، دورترهاست . لکه هایى در دل ❤️سرخى بیابان . خدا نکند که اینها #بچه_هایى باشند که سر به بیابان نهاده اند... و از شدت #وحشت ، بى نگاه به پشت سر، گریخته اند.
در میان #خیمه_ها، تک خیمه اى که با بقیه اندکى #فاصله داشته ، از دستبرد شعله ها به دور مانده و پاى آتش به درون آن باز نشده.
💢دستى به زیر سر و گردن و دستى به زیر دو پاى #سجاد مى برى ، از زمین بلندش مى کنى.... و چون جان شیرین ، در آغوشش #مى فشارى، و با خودت فکر مى کنى ؛ هیچ بیمارى تاکنون با هجوم و آتش 🔥و غارت، تیمار نشده است و سر بربالین نگذاشته است.
وقتى پیشانى اش را مى بوسى ،
#لبهایت از داغى پیشانى اش ، مى سوزد.جزاى بوسه ات درد #آلودى است که بر لبهاى داغمه بسته اش مى نشیند.
🖤همچنانکه او را در #بغل دارى و چشم از بر نمى دارى ، به سمت تنها خیمه⛺️ سلامت مانده ، حرکت مى کنى....
یال خیمه را به زحمت کنار مى زنى و او را در کنار #خیمه بى اثاث مى خوابانى.
#اکنون_نوبت_زنها_وبچه_هاست...
باید #پیش_از تاریکى کامل هوا، این تسبیح عزیز از هم گسسته ات را دانه
💢دانه از پهنه بیابان برچینى.
عطش ، حتى حدقه چشمهایت را به خشکى کشانده . نه تابى در تن مانده و نه آبى در بدن . اما همچنان باید بدوى....
باید تا یافتن تمامى بچه ها، راه بروى و تا رسیدگى به تک #تکشان ایستاده بمانى. تو اگر بیفتى #پرچم_کربلا فرو مى افتد..
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh