eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋تـ♥️ـو لبخند میزنی و جهان می‌ایستد تا را تماشا کند .. 🦋زمان می‌ایستد⏱ و در ثانیه‌ای قبل از قدمهایتـ👣 گیر افتاده‌ام ...! 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان - استاد هاشمی نژاد.mp3
1.61M
♨️امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🚗خودرویی که مسافرانش را به برین رساند 🔰همرزم شهید نوری: "اونروز بابک داخل ماشین بود شهید نظری و کنار ماشین نشسته بودند در حال خوردن ناهار. در ماشین نیمه باز بود پای راست هم بیرون، خمپاره💥 افتاد بین این سه نفر و.... ✍پی نوشت: دقیقا همین ماشین بود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ 📸هر سه نفر به فاصله یک ساعت در به شهادت رسیدند 🔻شهيدان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📙کتابخوانی در سنین بنده که البته بنده چندین برابر کتاب می‌خوانم غالباً تاثیرش به مراتب کمتر است از کتاب‌خوانی📚 در سنین جوان‌ها است 📕آنچه که همیشه برای انسان می ماند، در سنین پائین است. جوانان شما، کودکان شما هر چه می‌توانند، کتاب بخوانند..✅ 🚩 اسلام، پرچم‌دار کتاب‌خوانی ؟🧐 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهدا_امامزادگان_عشقند♥️ 📸هر سه نفر به فاصله یک ساعت در #ابوکمال به شهادت رسیدند 🔻شهيدان #شهید_عل
🍃در سایه ساره خانه امن الهی امروز هم عارفانِ به حقی هستند که پیرو راه باشند و راه شهدا را ادامه دهند.وقتی که میگویند راه بهار دیگر بسته شده جوانان دهه هفتادیمان نشان میدهند باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی. اگر بخواهی و کرمشان شامل حالت باشد.باید باشی باید بشناسیشان تا از باران لطف و رحتمشان سیراب شوی. 🍃شهید عارف کاید خورد در روزهایی که همه در گیر روزمرگی هایشان بوده اند. دغدغه اش شده بود دفاع از حریم . اقتدا کرده بود به سقای و همین هم موجب شده بود تا دایره المعارف ادب خطابش کنند. 🍃امروز های ما روبه روی بزرگی شهدا سرازیر می شود.از شهدا چه باید گفت و چه باید نوشت که امروز ما مانده ایم و یاد شهدا. 🍃ای شهید در این روزها هوای دلهایمان را راهی خود کنید تا شاید ماهم در این دنیا هوایی شدیم ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸دو ماهی بود که برای اومده بود به حما، میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه، بعد از دمشق هم میرفت به ، دم خداحافظی بهش گفتم محرابی: 🔹مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی🕌 یه بازار هست به اسم گفت: خب 🔸گفتم: اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری یه لحظه ساکت شد بعد یهو با صدای بلند گفت: بازار شام رو میگی⁉️ 🔹من از بازاری که (س) رو توش چرخونده باشن، هیچی نمیگیرم هرگز❌❌ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 4⃣1⃣ #قسمت_چهاردهم با عجلہ وارد دانشگاہ شدم، در ڪلاس رو زدم و وار
❣﷽❣ 📚 •← ... 5⃣1⃣ همراہ بهار رسیدیم سر ڪوچہ، هم ڪلاسے شیطون و مهربونم ڪہ تازہ ڪمے صمیمے شدہ بودیم! 😊 زنگ رو زدم،چند لحظہ ایستادیم اما ڪسے در رو باز نڪرد، دوبارہ زنگ رو زدم ڪہ عاطفہ از پشت پنجرہ گفت: _صبر ڪن! 😊 با تعجب نگاهش ڪردم،در خونہ عاطفہ اینا باز شد،عاطفہ اومد بیرون،معمولے سلام و احوال پرسے ڪردیم 🔑ڪلیدے بہ سمتم گرفت و گفت: _خالہ رفتہ بیرون ڪلید رو داد بدم بهت!😊 ڪلید رو ازش گرفتم و تشڪر ڪردم، عاطفہ با ڪنجڪاوے بہ بهار نگاہ میڪرد،بهار با لبخند دستش رو گرفت جلوے عاطفہ و گفت: _بهار هستم،دوست هانیہ!☺️ عاطفہ دست بهار رو گرفت. _منم عاطفہ ام دوست صمیمے هانیہ!😄 خندہ م گرفت، 😀بعداز این دوسال هنوز من و خودش رو صمیمے حساب میڪرد و حسود بود! خواستم حرفے بزنم ڪہ صداے بوق متوالے ماشینے باعث شد حواسم پرت بشہ! برگشتم و پشت سرم رو نگاہ ڪردم بنیامین بود! 😳😨 دست بہ سینہ ایستادہ بود ڪنار ماشینش و با لبخند بدے نگاهم میڪرد، 😥خون تو رگ هام یخ بست با استرس رو بہ بهار گفتم: _بریم دیگہ! سریع در رو باز ڪردم،وارد حیاط شدیم بهار با شیطنت گفت:😉 _خبریہ ڪلڪ؟!بنیامین رو دیدم! با حرص گفتم: _خبر ڪدومہ؟!دیونہ م ڪردہ! 😬 بهار از پشت بغلم ڪرد و گفت: _الهے!عاشق شدہ خب! 😇 +عاشق ڪدومہ؟!دنبال چیزے ڪہ بیشتر پسرا دنبالشن! 😐 خواست چیزے بگہ ڪہ دست هاش رو از دور ڪمرم باز ڪردم و گفتم: _نگو فڪر منفے نڪن ڪہ خودش مستقیم بهم گفتہ! با تعجب نگاهم ڪرد: _دروغ میگے؟! 😳 همونطور ڪہ وارد پذیرایے میشدم گفتم: _دروغم ڪجا بود؟!بیا تو! یااللہ گویان دنبالم اومد،با تعجب گفتم: _آخہ تو مردے؟!یا ڪسے خونہ ست؟! بے تعارف نشست رو مبل. _محض اطمینان گفتم! همونطور ڪہ مقنعہ م رو در مے آوردم وارد آشپزخونہ شدم _چے میخورے؟ 😋 +چیزے نمیخوام اومدم خیر سرم تو درس ڪمڪم ڪنے،راستے؟ ڪترے رو پر از آب ڪردم. _جانم! +خانوادت میدونن بنیامین مزاحمت میشہ؟!😟 ڪترے رو گذاشتم روے گاز و برگشتم پیش بهار! _نہ،فڪرڪردم خودم میتونم حلش ڪنم!😕 با حرص گفت: _بے جا ڪردے،باید بہ خانوادت اطلاع بدے! بہ دروغ باشہ اے گفتم، 😒از خانوادم نمیترسیدم خجالت مے ڪشیدم! _براے اردوے مشهد ثبت نام ڪردے؟! سردرگم گفتم: _اردوے مشهد؟! +اوهوم،سهیلے ترتیبش رو دادہ همہ ثبت نام ڪردن فردا بریم ثبت نام ڪنیم تا پر نشدہ!😊 با تعجب گفتم: _سهیلے دیگہ ڪیہ؟! 😳 چشم هاش رو ریز ڪرد،با حرص نفسے ڪشید و گفت: _حالت خوب نیستا!بابا همین طلبہ باحالہ دیگہ!امیرحسین سهیلے! سلول هاے مغز خستہ م بہ ڪار افتادن!همون طلبہ عجیب! _من نمیام تو ثبت نام ڪن!🙁 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8277470_245.mp3
19.65M
🎵 🌾خونه غرق در آه 🌾خونه شام غربته 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💫فـرقی این که کدام یک تــو باشــد .! 💫آن ها همه شان خیـر و صلاح بچـه ها را ... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌾هر 🌤که بلند می شوم ..... 🌼آراسته روی قبله 🙂می ایستم و 🍁می گویم: 🌾"السلام علیک یا اباصالح المهدی" 🌼وقتی به این میکنم که خدا 🍁جواب را واجب کرده است، 🌾قلبم 💚از ذوق اینکه شما به اندازه 🌼 یک جواب سلام به من می 🍁کنی از جا کنده می شود. 🌾آقاجانم! دارم.😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💐من استغفار📿 ڪردم، از تو، نمے دانم... اجابت 🤲مے شود این توبہ ڪردن هاے با اڪراه⁉️ 🌷 🌺🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_دیدار_امام_رضا_حجت.mp3
3.93M
♨️دیدار (ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍📜بخشی از 🌷 🌺آنان که از وطن خود هجرت کردند🕊 و از دیار خود بیرون رانده شدند و در رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همان جا بدی‌های آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهشت‌هایی🌺 که زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است، داخل می‌کنیم و این پاداشی است از جانب خدا😍 🌸🍃با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیز کم نگذاشته است و سلام و درود به محضر و الزمان (ع) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت‌الله سید علی خامنه‌ای♥️ و روح پاک تمامی اسلام، به خصوص سیدالشهدا اباعبدالله الحسین(ع) که جان‌ها همه فدای آن بزرگوار ⚜به موجب آیه شریفه «کل نفس ذائقه الموت» تمامی موجودات از چشیدن ناگزیرند و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی است👌 🌻این دنیا با تمامی زیبایی‌ها و انسان‌های خوب و نیکوی آن محل است نه وقوف و ماندن🚷 و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی‌کند؛ اما چه بهتر که برویم✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ خدا روی تویی که السَّابِقُون ⚜کاروان مدافعان حـرمی زمین نمی‌زند، آقا رسول برای ما ها دعا کن ...😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عجیب ..😔 دلم یک دنیا میخواهد شبیه که همه چیزش بوی خدا😌 بدهد 💔 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
4.79M
بسیار زیبا 🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم... 🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم... شهدا دلم تنگه😭😭😭 🎤سید رضا نریمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰محسن خزايي ۱۵ آذر  سال ۵۱📆 در خانواده اي مذهبي که ذاکر اهل بيت بودند به دنیا آمد، او در سال ۷۴ به عنوان متصدي فعاليت خود را در صداو سيما آغاز کردو بخاطر شور و نشاط خاصي که در برنامه هاي جوان ايجاد مي کرد و با جوانان👱‍♂ ارتباط زيادي داشت مدير جوان زاهدان شد. 🔰اوج کارش زماني بود که جريان تکفيري گروهک در جنوب شرق فعال شده بود☝️ 🔰وی يکبار از کمين گروهک تکفيري در حادثه تروريستي تاسوکي نجات يافت. شهيد محسن خزايي🌷 پس از موفقيت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدير خبر🎤 گیلان معرفي شد و پس از فعاليت هاي تخصصي و حرفه اي خبر، عشق دفاع از حرم  او را به کشاند❤️ شهید خزایی در سوريه بعد از هر گزارش خبري خود، در بين رزمندگان مقاومت مداحي اهل بيت مي کرد.💔 سردار عرصه رسانه شهید مدافع حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨محمودرضا همیشه بود... همیشه میپوشید... بسیار چهره ی دلنشینی داشت😍 و همین چهره و پسندیده‌اش برمحبوبیت‌اش💖 می‌افزود. ✨همیشه مورد توجه دوستانش بود، انقدری که حتی زمانی که بود از او عکس📸 می‌گرفتند ✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بی‌رمق یا غمگین😞 بودند؛ می‌آمدند و با هم صحبت می‌شدند و اصلا انگار تماااام غم‌هاشون رو می‌کردند. 💢به نقل از همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم همراہ بهار رسیدیم سر ڪوچہ، هم ڪلاسے شیطون و مه
❣﷽❣ 📚 •← ... 6⃣1⃣ بهار از آغوشم بیرون اومد و گفت: _مطمئنى نمیخواے بیاے؟ گونہ ش رو بوسیدم😘 و گفتم: _میخواستم مے اومدم عزیزم،برو بهت خوش بگذرہ! با حالت خاصے نگاهم ڪرد و گفت: _باشہ خیلے دعات میڪنم!😊 چیزے نگفتم و لبخند زدم! مثل بچہ ها لبش رو غنچہ 😚 ڪرد و گفت: _هانے بدون تو خوش نمیگذرہ! خواستم چیزے بگم ڪہ برگشت سمت راستش رو نگاہ ڪرد و بلند گفت: _آقاے سهیلے! سهیلے برگشت بہ سمت ما،آروم و سر بہ زیر اومد ڪنارمون! _بلہ در خدمتم،فقط میشد چند قدم بیاید اون ور تر آروم صدام ڪنید. همونطور ڪہ نگاهش بہ زمین بود با چاشنے لبخند اضافہ ڪرد: _گوش هام سنگین نیست!🙂 شاید اگر ڪسے دیگہ بود با شنیدن این حرف ها عصبے میشدم و چندتا حرف سنگین بارش میڪردم اما لحنش طورے نبود ڪہ ناراحت بشے لحنش آروم بود! حتے بهار حساس،بہ جاے اینڪہ عصبے بشہ خجالت زدہ گفت: _عذر میخوام! 😒😬 سهیلے تسبیح سفید رنگش رو دور مچش پیچید و گفت: _مثل اینڪہ ڪارم داشتید! بهار بہ خودش اومد و سریع گفت: _جا هست دوستم بیاد؟ سهیلے سریع گفت: _بلہ اتفاقا یہ جاے خالے موندہ! بهار با خوشحالے☺️ نگاهم ڪرد و گفت: _ببین میگم قسمتتہ! نفس عمیقے ڪشیدم،سرم رو تڪون دادم و گفتم: _من دیگہ میرم،تو هم برو تا قطار🚞 نرفتہ! نگاهے بہ سهیلے انداختم،توقع داشتم با تعجب نگاهم ڪنہ یا نگاہ بدے بهم بندازہ ڪہ معنے نگاهش "بے لیاقت ڪافر" باشہ😐 اما همونطور با چهرہ آروم نگاهش بہ زمین بود و خبرے از تعجب یا حالت دیگہ اے تو چهرہ ش نبود! آروم گفت: _من دیگہ برم،شما هم سریع بیاید جا نمونید! رفت بہ سمت چندتا از دانشجوها👥 و مشغول صحبت ڪردن شد! بهار با ذوق گفت:😃 _دیدے چہ باحال امر بہ معروف و نهے از منڪر ڪرد؟!بیخود ڪہ بهش نمیگن طلبہ باحالہ! با شیطنت نگاهش ڪردم و گفتم: _مبارڪہ!😉 با آرنجش ڪوبید تو پهلوم و گفت: _چرا نمیاے تو؟! آخے گفتم و دستم رو گذاشتم روے پهلوم! با صورت درهم رفتہ گفتم: _خیرہ سرت زائرى!پیچوندے! 😬 با ناراحتے نگاهم ڪرد. 😒 _نپیچوندم،زدم تا ادب بشے پرت و پلا نگے،هانیہ تو دوست ندارے بیاے درستہ؟ +این ڪہ از اول مشخص بود! _باشہ،پس من برم! دوبارہ همدیگہ رو بغل ڪردیم،چادرش رو مرتب ڪرد و سوار قطار شد!🚞 از پشت پنجرہ نگاهم👀 میڪرد،براش دست تڪون دادم! شیشہ پنجرہ رو ڪشید ڪنار! قطار شروع بہ حرڪت ڪرد! بهار گفت: _هانیہ بیا صدام بهت برسہ! 😄 شروع ڪردم دنبال قطار رفتن! صداش رو بہ زور میشنیدم،دستش رو گذاشت ڪنار دهنش و گفت: _هانیہ هنوز یہ جاے خالے موندہ!جالے خالیت پر نشدہ!ببین چقدر براے آقا عزیزے ڪہ جایگزین برات نذاشتہ!خیلے دعات میڪنم خدافظے!😊😘 قطار رفت 🚞و من با حال عجیبے بہ قطارے ڪہ خیلے ازم دور شدہ بود خیرہ شدم! 👀 .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh