🌷شهید نظرزاده 🌷
✍همسر شهید : 🌷| یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان🏡 گفت
✍ #خاطرات
در دوران #تحصیل برای #كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند
نیمه های شب #قبل از اذان صبح به مدرسه می رود...
و كلاس ها و حیاط را #تمیز می كند...
و به خانه برمی گردد.
مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش
در #تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند...
و در نیمه شبی « عباس»
را می بینند كه #جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است...
#شهید_عباس_بابایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطرات در دوران #تحصیل برای #كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب #قبل
🌷شهدا چه می گفتند:
🔸ما از شما می خواهیم، اگر #خداوند متعال مارا پیش خودش برد🕊 راه مارا ادامه دهید✅ واز این #خون های شهیدان🌷 عزیز پاسداری کنید
🔹این خونها به خاطر #اسلام ریخته شده است❣ این اسلام باید #زنده_بماند.
#شهید_عباس_بابایی🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روایتی از خلبان شهید عباس بابایی ( radio P E L A K ).mp3
زمان:
حجم:
1.67M
🎙 #شهید_عباس_بابایی
#راوی: حجت الاسلام #حقیقت_نژاد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شبهای_جمعه_و_یاد_شهدا
🔰دست خدا
🔹عباس #نمازش را بسیار با آرامش و خشوع میخواند👌 بعضی وقت ها که فراغت بیشتری داشت آیه «أِیّاکَ نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعین» را #هفت_بار با چشمانی اشک بار😭 تکرار میکرد. او همیشه نمازش را در #اول_وقت میخواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق میکرد.
فراموش نمیکنم🗯 آخرین بار که به خانه🏡 ما آمد، سخنانش #دلنشینتر از روزهای قبل بود. از گفتههای او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان #صبح میشود، پس از اینکه وضوگرفتی، به طرف قبله بایست👤 و بگو: «ای خدا! این #دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا بر ندار❌»
به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان👹 هرگز نمیتواند ما را #فریب دهد.» از آن روز تا به حال این گفتهی #عباس بیاختیار در گوش👂 من تکرار میشود.
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷شهدا چه می گفتند: 🔸ما از شما می خواهیم، اگر #خداوند متعال مارا پیش خودش برد🕊 راه مارا ادامه دهید✅
💢در طول مدتی كه من با عباس در #آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح #عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد:
↵ورزش
↵عكاسی📸
↵و دیدن #مناظر طبیعی.
💢او همیشه روزانه دو وعده غذا🍝 می خورد، صبحانه و #شام.
(خلبان صیادبورانی)
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢در طول مدتی كه من با عباس در #آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح #عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد:
عاشقانه های شهدا♥️
🔸بچه اولمون #قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد #اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. #عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه.
🔹ميگفت: "دختر دولت و #رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که# مذهبي باشه و تک👌 از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: #سلما
🔸تو کتاب📗 نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا😍 که يزيد (لعنة الله عليه) #عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش.
🔹بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما😍 گفتم: اگه پسر بود...؟
🔸گفت: نه❌ #دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. #دزفول بود.
🔹بابام تلفنی☎️ خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه# دختره گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن #سجده_شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين.
🔸از خوشحالی اينکه بچه دار👶 شده بود. از همون دم در #بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول💰 داده بود. يه سبد بزرگ گلايل💐 و يه #گردنبند قيمتی هم واسه خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت:
✍"لطفاً مرا نبوسيد..."❌
خودشم اونقده ديوونه ش بود که دلش نميومد #بوسش کنه😄
راوی: همسر شهید
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عاشقانه های شهدا♥️ 🔸بچه اولمون #قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، ما
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست🚫 اما او واقعاً #علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود.
خودش هم میگفت: «زندگی کردن با من #سخت است» به شوخی به عباس میگفتم:پس چرا منو #بدبخت کردی؟😄 او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که #تحمل زندگی با من را داشته باشد».
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست🚫 اما او واقعاً #علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی
#عاشقانه_های_شهدا😍
💠آدم دلـــــ❤️ـــــش مےخواهد ...
⚜آدم یڪ وقتهایے دلش #ملیحہ_حڪمت بودن میخواهد،که یک روز یک #شهید_عباس_بابایے پیدا شود و بگوید: یا تو یا #هیچڪس!! 😍
⚜بعد بفهمے همہ دوران تحصیلش📚 در #امریڪا براے داشتنت نقشہ میڪشدہ و بعد روز خواستگارے زل بزند بہ چشمهایت😍 و با لبخند بگوید تو عشق #سومے
✔اول ...خدا ...
✔بعد پرواز ...
✔بعدم ملیحہ خانوم❤️
⚜و تو متعجب بمانے😳 اما هلاڪ همان #عشق سوم بودن باشے بے هیچ حسادتے ،از این عباس ها ڪہ بدون گــل🌹 بہ خانہ🏡 نمے آیند
⚜مردے ڪہ بداند تو عادت پشت میز #نهار خوردن دارے اما از قصد برایت توے حیاط بساط #ابگوشت پهن ڪند😋 و قربان صدقہ ات برود
⚜آدم دلش هے از این عباس ها مےخواهد ڪہ
وقتے بہ جانشان نق میزنے و از #شهادتشان میترسے ناباورانہ میگن بالام جان دیگہ سعے ڪن #ڪمتر دوسم داشتہ باشے !!!
⚜آدم هوس میڪند #ملیحہ_اے باشد ڪہ ناز و نعمت وثروت خانہ پدرے را رها میڪند و ڪلاهش👒 را ڪنار بگذارد و بہ خاطر باعشق روسرے سر ڪردن در زمان شاہ👑 از ڪار بے ڪار شود و بہ همہ #هوس هاے پوچ زندگے پشت پا بزند .
⚜آدم دلش از این عباس ها مےخواهد ڪہ وقتے ژنرال #مافوقش دیر میڪند در اتاق مافوق و در دل سرزمین #ڪفر روزنامه« پهن میڪند و بہ نماز مے ایستد📿».
⚜آدم دلش از این #عباس_ها میخواهد .از این شهید ✓همت ها و ✓حمید باڪرے هاڪہ مثل افتاب☀️ در زندگے یڪ #دختر میتابند وبعد از آن پشت ابر پنهان مےشوند 🌥.
💥اماااااااااااااا
تا ابد گرماے عشـقشانـ❤️ گونہ هاے یڪ #زن را
سرخ نگہ میدارد☺️❣
#شهید_ژنرال_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑻ 📖بچه ها تا صدای باغبان خشمگین رو شنیدند، میوه ها را انداختند و فی النور جیم فنگ
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑼
📖اگر مهمان با دعوت آمده بود، سفارش میکرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود میگفت: هر چه که داریم باهم میخوریم. حتی اگر نان و ماست باشد. یک شب ...
#شهید_عباس_بابایی🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست🚫 اما او واقعاً #علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی
🔸بالاخره سقوط هواپیما🛩 را مهار می کند. ولی، جوابی نمیشنود. نگاه بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و سیل اشک😭 بر چشمانش جاری میشود
🔹چقدر درد اور است #رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند💔
🔸تیمسار #عباس_بابایی، بزرگ مردی که در مکتب #شهادت پرورش یافت. مجاهدی که زهد و #تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها💗 در برداشت.
🔹مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش عشق♥️ و از خودگذشتگی و کرامت بود، #سربازی که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با #نفس_اماره ی خویش👌
🔸از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی #حق تعالی گام برندارد🚷 و سربازیش برای رفیق ازلیاش بهنحو احسنت انجام دهد✅ به راستی او #گمنام، اما #آشنای همه بود.
#شهید_عباس_بابایی
#ایام_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸بالاخره سقوط هواپیما🛩 را مهار می کند. ولی، جوابی نمیشنود. نگاه بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و س
#عاشقانه_شهدا💞
🌾قهربودیم
گفت:عاشقمي⁉️👀
#گفتم:نه!
گفت:لبتنہگویدوپیداست
ميگویددݪـتآرۍ😌
🌾ڪہاینسآن#دشمنےیعنےڪہ
خیݪـےدوستمدارۍ💛
#زدمزیرِخنده
دیگہ#نتونستمنگمڪہوجودش
چقدرآرامشبخشہ ... (:"
#شهید_عباس_بابایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🎀عباس بابایی
نامش که به گوش آسمان می خورد، از #داغ_شهادتش، بغض می کند😢 ابرها به یاد شجاعتش می بارند.ستاره ها به یاد پروازهای موفقش می درخشند🌟 و ماه به یاد ماه بودنش، حسادت می کند. زمین از تواضعش می گوید و بندگان روی زمین از #شوق_پروازش 💥اما امثال من که کتاب زندگی اش را میخوانیم، جز کلمه #بزرگ_مرد چیزی به ذهنمان نمی آید.
🎀عباس برای ادامه تحصیل به سرزمین امریکا پا گذاشت اما سر بر خاک گذاشته و در #سجده هایش برای معبود دعا می کرد سربلند شود در آزمون خدمت به سرزمین #ایران.
🎀 #خلبان قصه در آسمان خدا🕊 اوج می گرفت و حواسش به بندگان زمینی بود.برای رضای خدا، خدمت کرد و #فرشته_نجات شد برای درماندگان و محتاجان.
🎀سابقه ۳۰۰۰ ساعت پروازش نشان می دهد که خودش نفر اول بوده برای عملیات. نه نظارت کرد و نه پشت میز نشست. حتی از سفر مکه اش گذشت تا #امنیت را برقرار کند. نگران خلیج فارس بود و کشتی هایی که از آن می گذرند. خطی از #وصیت_نامه اش درس بزرگی است برای همه. " به انقلاب خیلی بدهکاریم"
🎀این روزها جای خالی #بابایی ها به شدت حس می شود. آنان که خالصانه و #صادقانه کار کردند، خون شهدا🌷 و آرمان های انقلاب خط قرمزشان بود.
🎀راستی چقدر #به_انقلاب_بدهکاریم؟کسی حواسش به خط قرمزها هست؟
#تولدت_مبارک.....🎁🎈
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🍃به مناسبت سالروز تولد #شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh