🥀روزها پی در پی میگذرد، تاریخ باسرعت طی می شود و غمی بزرگ در این میان به چشم میخورد😔
🥀غمی جانسوز که بعد از گذشت ۱۴قرن، جای زخمش تازه است. گویا در این غم سری نهفته است که تنها #عاشقان کاشفش هستند و امروز اول این ایام است،ایامی که نه تنها #حسن و #حسین (ع)و #زینب (س)بلکه تمام شیعیان را#یتیم کرد🖤
🥀خاطره سوختن بین در و دیوار و #پهلوی شکسته از یاد شیعیان نمی رود.مگر می شود #سیلی بخورد بر صورت و لگد بر پهلو و تو در غفلت باشی؟
🥀واکنون این زخم تازه و تازه تر میشود از آن هنگام که#سه ماه میهمان بستر شد و هیچ گلایه نکرد تنها #تبسمی کرد بر تابوت و امان از آن غروبی که دیدگان برهم گذاشت و هل اتی را غرق در#ماتم گذاشت😢
"بی توبا شمع علی تا به سحر میسوزد
شمع میمیرد او بار دگر میسوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در میسوزد"
✍نویسنده: #گمنام
به مناسبت سالروز شهادت #حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها 💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)تسلیت باد🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃خانه، بوی خداحافظی می دهد، مدتی است بوی دود و هیزم سوخته مهمان خانه شده و صاحب خانه برای سفری که در پیش دارد آماده می شود😔
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد.
🍃حسین برای شفای مادر دعا می کند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو می گیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند می زند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش "اللهم عجل وفاتی سریعا " را زمزمه می کند🥺
🍃طعنه های مردم مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت می کردند و امروز می خواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن صورتش😞
🍃دلش از نامردی مردم #مدینه گرفته است. چه کسی می داند بر زهرا چه گذشته است که تمنا می کند:"یا علی غسلنی فی الیل، کفنی فی الیل دفنی فی الیل و لا تعلم احدا"
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه می کند. با دیدن در سوخته، غیرتش بغض می کند و با دیدن مسمار دلش می شکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت می سازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن می کند و به خاک می سپارد😭
🍃امان از دل علی که جز چاه کسی امانت دار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر می گریستند، دردتنهایی و درد سلام هایی که بی جواب ماند😓
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون
پرستوی زخمی علی پرزده تا آسمون🖤
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
به مناسبت سالروز شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂همه در حال رفتنیم در اصل برگشتی در هیچ یک از کارهای ما نیست دائم و پیاپی در حال رفتن هستیم رفتن به فردا و...
🍂سخت است #بلا ببینی و بدانی مامور به ماندنی و تحمل برای اینکه ماموریت خود را تمام کنی😓
🍂سخت است از 4 سالگی وظیفه #مادری بر دوش بکشی و یک دفعه خیلی بزرگ شوی.
سخت است بدانی همه #برادرانت یعنی امامهای زمانت باید بروند و تو خواهی ماند😔
🍂بیبی جان #زینب هر چه خواندیم و شنیدیم جز مصیبت در عمر شما نیست تا دلخوش باشیم به آن و تمام برایمان #روضه تداعی نشود.
🍂چه بگوییم هر چه بگوییم مقام شما را پایین میآورد مردها هم نمیتوانند مثل شما باشند محکم و #استوار و نبینند جز زیبایی نبینند جز #خدا.
🍂ما مردم دنیا که بالا و پایین میشود نمازهایمان را از سر وحشت عذاب میخوانیم نه مثل شما که شب دهم هم نماز شبتان ترک نشد با آنکه دیگر مردی در میان کاروانتان نمانده بود😞
♡مارا هم جزو #مدافعانتان بپذیرید جزو محبانتان♡
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
🥀به مناسبت شهادت عمه سادات #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
او را میـــــشناســـــید؟🧐
🔷#شـــــهید" رضـــــا اسماعیلے"
اولیـــــن شـــــهید #فـــــاطمیون،🕊
داعـــــشے ها 👹 در حالیڪـــــه او را #اســـــیر ڪـــــردند بیســـــیم اش🎙 را روبـــــروے دهـــــانش گرفتـــــه و بهش گفتند به حضرت#زینب(س) بی احترامی👿 کن اما اون بهترین هارو در وصف #حضرت گفت😇 اما همزمـــــان ســـــر از بدنـــــش😢 جـــــدا میڪـــــردند تـــــا بـــــا صداے🗣 نالـــــه هاے او روحیـــــه همرزمانـــــش را تضعیفـــــ ڪـــــنند؛ 😳
در حالیکـــــه او تـــــا لحظـــــه آخـــــر پشتـــــ#بیـــــسیم
#یـــــاعلے میگفتـــــ👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_های_شهدا
در تلفنم، نام#همسرم را 📱
با عنوان #شهیدزنده ذخیره کرده بودم😳. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!🧐
به ایشان گفتم:
آنقدر#جوانمردی و اخلاق در شما میبینم😍
و عشق#شهادت داری که برای من #شهید زنده ای❤️
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد 🗣
و گفت: شماره اش را بگیرم😅
وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان "شریک#جهادم و مسافر بهشت"🌹
ذخیره کرده بود
گفت: از اول#زندگی شریک هم بوده ایم ❤️
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است😢اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا میسپارم و میروم.😔
آنقدر مرا با خانواده#شهدا انس داده بود 👌
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم😊
شام#غریبان امام حسین علیهالسلام بود 🖤
که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا بی بی#زینب(س)قبولش کند🤲
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،😇
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را#بیت الشهدا قرار دهم💐
#شهید_جواد_جهانی
#راوی_همسر_شهید
♡ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت... 👇🏻
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡ بسمِ ربِّ شهدا♡
🍃متولد بهاری و مثل #بهار، سبز، زیبا، با نشاط و جاودان. وارثِ نامِ عموی #شهیدت شدی، علیرضا
و آرزو میکردی روزی نامَت، در سایه سارِ واژه شهید بر قلب سنگ حک شود.
🍃به همسرت میگفتی، "فکر کن روزی اسم مرا روی سنگ مزار حک کنند" و مستانه میخندیدی. میگویند، شهدا در قهقهه مستانه شان"عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونند" و تو از همان ابتدا جای خود را بر سفره پروردگارت مشخص کرده بودی😌
🍃موقع رفتن به همسرت گفتی،
"اینجا کربلاست...امروز #عاشوراست و #حسین (ع)، ندای "هل مِن ناصِر..." سر داده است و تو چه زیبا به این ندا لبیک گفتی...
🍃تو و رفقایت بی شباهت به ارباب و یارانش نیستید...چون ۷۲ تن به عشق #حسین جنگیدید و همچون آنها در کربلای خانطومان سر بر زانوی ارباب سلام آخر را زمزمه کردید🌺
🍃بدن مطهر اربابتان، چند روز زیر آفتابِ سوزان کربلا بود و بدن شما چند سال زیر آفتابِ #خانطومان. حالا دیگر همه با شنیدن نامِ خانطومان به یاد شما و رشادتهای شما میافتند.
🍃چند سال بعد محض آرامشِ قلبِ مادرت، دلگرمی همسر و پسرت پیکرت به آغوش خانواده بازگشت و چه سخت بود آخرین دیدار محمدامین و پدر...
🍃از #محمد_بلباسی اگر خبر داری، سلامِمان را به او برسان بگو #زینب بزرگ شده است و چشمانِ همسرش، هنوز خیره به راهِ بی بازگشتش به انتظار نشسته.
🍃جاودانی، چون آسمانی شدنت هم در بهار است...در ماه عاشقان، اردیبهشت❤️
#بابایِ محمدامین♡
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
☘#شهید_علیرضا_بریری
📅تاریخ تولد : ۳۰ فروردین ۶۶. بابلسر
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۹۵. کربلای خانطومان
📅تاریخ انتشار : ۳۰ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بابلسر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃در نیمه اسفندماه ۶۵، آنگاه که درختان با بانگ #بهار متولد می شوند، به دنیا آمد. چشم هایش را در میان خانواده ای گشود که مادر داغ شهادت برادرانش را بر دل داشت و پدر رزمنده #جبهه بود. در همان روز تولد که مصادف با ۵ رجب بود محمد حسین درگیر یک بیماری شد.
🍃پدر در مناجاتش از خدا خواست #محمد_حسین به امانت به او سپرده شود تا عمر فرزندش در راه خشنودی خدا صرف شود و خدا نوزاد شفا یافته را به خانواده اش بخشید🌺
🍃با فرهنگ #شهادت قد کشید. قدم به قدم پا جای پای شهدا گذاشت و با رفتار و منش آنها بزرگ شد و با پیوستن به #سپاه خدمتش را به مردم آغاز کرد.
🍃در سال ۸۵ با خانواده ای از نسل سادات ازدواج کرد و پس از مدتی صاحب دو فرزند به نام زینب و #محمد_محسن شد. در تمام لحظات زندگی اش، کبوتر شهادت بر قلبش آشیانه داشت و دلش بی تاب پرواز کبوتر بود🕊
🍃از فرزندانش می خواست تا برای شهادتش دعا کنند. #زینب با بغض پیچک شده در گلو مدارا می کرد و محمد محسن برای پدرش دعای شهادت می کرد. به قول مرد کوچک خانه شهادت پدر بهتر از مردن بود.
🍃با شنیدن ندای #هل_من_ناصر_ینصرنی از سوریه، راهی شد و پس از دوبار اعزام در ۲۶ فرودین ۹۵ با زبان #روزه شهید شد. لب های تشنه، گلویی که با گلوله بریده شد و پهلویی که ترکش ها مهمانش شدند روضه ارباب و حضرت مادر را تداعی می کند😭
🍃تقویم را که می نگرم شهادتش مصادف با ۶ رجب است یعنی پس از ۳۰ سال خدا امانتش را در همان روز تولد پس گرفت.
🍃همسرش با کودکی که در راه داشت، هدیه به دست منتظر بود تا او بازگردد و روز مرد را به او تبریک بگوید اما خبر شهادتش زودتر از خودش رسید. شهادتت مبارک مرد خدا، برایمان دعا کن شرمنده فرزندان و خانواده ات نشویم😓
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
#شهادت #شهید_محمدحسین_حمزه
📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۶ فروردین ۱۳۹۵. حلب
📅تاریخ انتشار : ۲۶ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : امام زاده یحیی سمنان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
"میخواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه ی #بابا بگویم "
🍃مگر نمیشنوی؟!
صدای دخترکی که چندین سال است بابای خود را ندیده و در حسرت آغوش پدریش عکس #پدر مرحم دل مجروحش شده است. دختری که #دلتنگ پدر است. دختری که به قول خودش از وقتی که پدر رفت #قلب او و خواهرش را به همراه برد😞
🍃دخترها خوب میدانند که دلتنگی برای پدر چگونه است. اما نه، با وجود همه ی دلتنگی ها، دختران چنین پدرانی #زینب وار زندگی میکنند و همچنان به وجود پدرشان افتخار میکنند🌹
🍃آرامش کنونی ما مدیون پدر دخترانی است که از خودشان گذشتند تا نگذارند دری آتش بگیرد و پهلوی #مادری بشکند و #فرق پدری شکافته شود و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگر به روی نیزه رود و خواهری به #اسارت در بیاید😭
🍃آری #شهید_مصطفی_بختی، به همراه برادرش مجتبی #شهادت را بر ماندن ترجیح دادند چرا که روح بلند و ملکوتیشان نتوانست در این دنیای خاکی بماند🕊
🍃 مصطفی و مجتبی، دو ستاره ی به نور حق پیوسته ی خانواده ی بختی بودند که در طول حیاتشان حسین وار زیستند این را میشود از سخنان به تصویر کشیده ی اطرافیان حس کرد.
🍃به قول #دکتر_شریعتی" کسی میتواند در پای #عشق بمیرد که پیش از آن زند گی در پیش چشمهای وی #مرده باشد."
🍃شهدا این گونه بودند ... آیا ما نیز این گونه ایم؟😔
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت شهدای مدافع حرم #مصطفی_بختی و #مجتبی_بختی
📅تولد مجتبی : ۱۲ فروردین ۱۳۶۷
📅 تولد مصطفی : ۵ مرداد ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۲۲ تیر ۱۳۹۴. تدمر سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۱ تیر ۱۴۰۰
🥀مزار : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #عمار_عبدی #طراحی #دل_نوشته
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃از تقویم چشم میگیرم و به در نگاه می کنم. صدای پای نهمین روز محرم به گوش می رسد. دست می کشم بر پرچم ها و کتیبه ها. با تربت کربلا اسم زیبای ارباب را بر دلم می نویسم. لباس مشکی ام را مرتب می کنم و داغ حسین تازه تر از دیروز می شود.
🍃کاسه ی آبِ لب طاقچه نگاهم می کند اما چشم میگیرم.کم کم دارم خودم را برای عاشورا آماده می کنم. لب های تشنه ام را امید می دهم به مشک عمو. چشم های منتظر سکینه و رقیه، برق امید دارند که عمو با آب برمیگردد. راستی گفتم عمو، باید بروم سراغ علم و آماده اش کنم. پارچه های مشکی و سبز را به هم پیوند دهم تا به دست علمدار برسد. قافله بدون علمدار که نمی شود.
🍃باید گهواره علی اصغر را آماده کنم آخر عصر #عاشورا دست های بیقرار ِبدون ِکودک ِرباب باید به جایی بند باشد، مثلا به گهواره ی بدون علی و لالایی بخواند برای کودکی که زیر ِخاک با گلوی پاره آرام خوابیده است...
🍃می خواهم سر به بیابان بگذارم و اگر خار مغیلان هست از ریشه در بیاورم. میترسم، فردا رقیه برای فرار از تازیانه ها با پای برهنه، پا بگذارد بر خارها و پاهایش همچون طفل ابله گرفته شود.
🍃باید تمام مشعل ها را خاموش کنم، فردا خیمه ها را آتش می زنند و معجر اهل خیام می سوزد و گوش ها بی گوشواره می شود و صدای گریه ی کودکان به گوش عموی فرق شکافته می رسد.
🍃کاش می توانستم خنجرها را در جایی خاک کنم. دلم بیقراری می کند برای فردا، میترسم از سیاهی قلب شمر و نگرانم برای سر #حسین که به رسم ناجوانمردی از قفا بریده می شود.
🍃به عبای #ارباب می اندیشم که فردا بدن اربا اربا علی اکبر را در آغوش می گیرد و حسین از داغ علی جوانش تاب رفتن تا خیمه را ندارد. برای وصیت زهرای در بستر اشک می ریزم. همان پیراهن کهنه که #زینب باید لحظه وداع برتن برادر کند ودر قتلگاه در میان نیزه ها بدن بی سر برادر را با همان پیراهن بشناسد.
🍃جگرم میسوزد برای زینب که فردا باید در دنیای بدون حسین نفس بکشد. اما برای حر خوشحالم و فردایی که پشیمان می شود و نزد امام زمانش برمیگردد. یاد حر و امامش ،بیدارم می کند از خواب غفلت و به یاد نافرمانی هایم در مقابل امام زمانم اشک میریزم.
🍃آه حسین جان..چه اشک های قضا شده به تو بدهکارم و چه عهدهای وفا نشده به مهدی صاحب الزمان...
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد....
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
•°به مناسبت #تاسوعای_حسینی🖤
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃درست سی و یک سال پیش، در حیاط #شهریور، پلاک هشت غنچه ای از دیار تهران شکوفا میشود که بعدها میشود یکی از ستارگان اربعه حلب میشود یکی از عاشقان #زینب همان بانویی که حیات کربلا گره خورده وجودش است. همان بانویی که اگر نبود #کربلا در کربلایش میماند🌹
🍃مسعود عسگری متولد در خانواده ی #متدین دیده به جهان گشود. وی در دامان #مادری رشد یافت که هم اکنون نیز زینب وار راه پیشوایش، #حضرت_زهرا(س) را ادامه میدهد.
🍃به گمانم مسعود عسگری، #سرباز محبوب آسمانیش، بر روی گستره ی هستی بود که آمدنش از برای #ماموریتی بود که به تصویر برساندش. او چون غنچه ای شکفته شد تا برای ما که بازیچهی ساعت روزگار شده ایم معنی آزادگی را به تصویر برساند🌸
🍃گفتم آزادگی! میگوند #حسین(ع) فردموده اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید...با افتخار قهرمان قصه ما، با تولدش هم دین را به همگان می آموزد و هم آزادگی را🙂
🍃این را میشود از آهنگ و تعبیر کلمات آشنایان شهید متوجه شد، میشود از اسمی که بر صفحه روزگار به جای گذاشته متوجه شد...
🍃به گمانم ساعت سرخ #روزگار نیز، عاشق زندگانیش بوده، سیره اش را دوست داشته که اینگونه آنرا در خود ماندگار نگه داشته...
🍃ای کاش مادر های زمانه فرزندانشان را بدین سان #تربیت نمایند. فرزندانی که با تولدشان دنیایی را #متحول میسازد.
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_مسعود_عسگری
📅تاریخ تولد : ۸ شهریور ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ .حلب سوریه
📅تاریخ انتشار : ۷ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_شهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃دست و پایم را گم کرده ام، #اشک چشمانم سبب شده دنیا را تار ببینم اما گویی عقربه های ساعت مسابقه گذاشته اند و زمان کمی مانده تا ۲۴ محرم الحرام؛ خورشید هم دل خون است و با بغض غروب می کند.
🍃برای چندمین بار خواندم و برای چندمین بار خط به خط کتاب را گریستم. آه حاج عمار، زیر و رو کردی دل سیاهم را. #قصه_دلبری را خواندم و برای دلبری که بعد از تو در این دنیا جاماند گریستم. #عمار_حلب را خواندم و دلم جایی در بین الطلوعین حلب، زمان شهادتت جاماند.
🍃خط به خط شهادتت #روضه بود.از خبر شهادتت بگویم که حال بچه های گروهت را دگرگون کرد. کسی آن طرف پشت بی سیم از حال رفت و وقتی خبر به ح.ا.ج ق.ا.س.م رسید گفت کمرم شکست. دلم پر کشید به عصر #عاشورا و ناله ی انکسرت ظهری ارباب.
🍃از خانواده ات بگویم که یک ماه در دیار غربت چشم انتظار تو بودند و قاصدک خبر #شهادتت را برایشان برد و باهم برگشتید، پیکر تو و دل داغدار آنها. دلم سوخت برای کاروان اسرا و سرهای بالای نیزه...😓
🍃از #معراج بگویم و آخرین خداحافظی که امیر حسین هشت ماه بر روی سینه ات نشسته بود و صورتت را نوازش می کرد.چقدر دلش برای بابا تنگ شده بود. دلم شکست به یاد دلتنگی های #رقیه برای حسین...
🍃از همسرت بگویم که پیراهن مشکی روضه ات را برایت آورده بود. ناله میزنم به یاد پیراهن کهنه حسین و دل بی تاب زینب. امان از #وصیت های جامانده ات که باید اجرا میشد. کسی در قبر برایت روضه میخواند و سینه میزد و میگفت از حرم تا قتلگاه #زینب صدا می زند حسین دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین...😭
🍃حاج عمار، نوش جانت شهادت .اصلا حیف بود شهید نشوی! سلام ما را هم به ارباب برسان اما فرمانده دلم گرفته، در هوای سنگین دنیای پرفریب نفس کم آورده ام. به قول خودت دنیا بازی ام داده. خسته ام و رمقی برایم باقی نمانده است. آقا محمد حسین برای دل مرده ام روضه بخوان! شاید زنده شد. شاید عاقبت بخیر شد...
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت_قمری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۱۰ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : حلب_سوریه
🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه۵٣
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#عمار_عبدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند.
جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است😓
🍃غربت میراث #مادریست. دیروز میان #کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...
🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!🥺
🍃چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن" و فرو میرود در آغوشی برادرانه... #حسین_علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام میکند.
🍃دستان برادر را میگیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔
🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟😥
🍃چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
🍃حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔
🍃در آستانه حجره، مادر را میبیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، #پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش میکنند.
🍃زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند...
🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند و ماتم #بقیع را به آغوش میکشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی😞
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh