eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادٺـــــ🥀 یعنےمٺفاوٺـــــ بہ رسیدن وگرنہ مرگ # پایان همہ قصہ هاسٺـــــ .... 🌷 🌺🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💐من استغفار📿 ڪردم، از تو، نمے دانم... اجابت 🤲مے شود این توبہ ڪردن هاے با اڪراه⁉️ 🌷 🌺🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💐من استغفار📿 ڪردم، از #نگاه تو، نمے دانم... اجابت 🤲مے شود این توبہ ڪردن هاے با اڪراه⁉️
💢یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء می‌داد. وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند😦 💢به عربی پرسید: «چتون شده؟» گفتند:« شما گفتید !» فهمید سوتی داده...🤭😁 به روی خودش نیاورد... گفت:«می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه!»😂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
...🌺 شـب تا سحـــر بہ عشــ♥️ـق تاب آورد دلــم اے زندڪَیِ من طلـ🌤ـوع ڪن روزم بدونِ روشن نمیشود✘ است باش و زندگـی ام را شـروع ڪن 😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻 روایت یک 🔹شبی در خواب زیبا و خوشرویی را دیدم😍 که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را خودش کرد. من به او گفتم شما چه کسی هستی⁉️ گفت: اسمم است 🔸و در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ💐 پهن است و آکنده از شمیم عطری دل انگیز💖 است. و تعدادی از روی فرش ایستاده اند👥 🔹عباس به من گفت: به بگویید زیاد نگران من نباشد❌ جای من بسیار خوب است؛ من پروانه وار و پر کشیده ام. به نیت من به مدت دو سال🗓 قضای احتیاطی بخوانید؛ من نیاز به نماز دارم. 🔸از خاله ام که معلم روخوانی و روانخوانی قرآن📖 شماست تشکر کنید که به زیاد قرآن می خواند. صبح از بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم 🔹اشک در چشمانش حلقه زد و گریست😭 گفت عباس را مثل دوست می داشتم. وقتی خبر شهادتش🌷 را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت میکنم به قرآن میخوانم و میفرستم 📚 اذان صبح به وقت حلب 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💐من استغفار📿 ڪردم، از تو، نمے دانم... اجابت 🤲مے شود این توبہ ڪردن هاے با اڪراه⁉️ 🌷 🌺🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود که فرمودند: اول باید خودت را شهید کنی بعد شهیدبشی🕊. 🌷عباس تو مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت میکرد اصلا رمز موفقیت عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود و تو همین مسیر رشد کرده بود. 🌷یادمه با عباس هر هفته شب‌های جمعه میرفتیم به امامزاده یحیی برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبحهای جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه؛ به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. 🌷خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود عباس اهل تفکر بود؛ او خوب راهی را انتخاب کرده بود... راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فراز؁از 🌿' آخرمن‌کجاو مثل‌📖🔗 من‌ریزھ‌خوارسفره‌آنان‌هم‌نیستم😔✨ 👌 راھ‌دراز؁راطۍمیکندتابہ‌آن‌مقام میرسد؛💪 امامن‌چھ؟! سیاهۍگناه‌چهره‌ام‌راپوشانده‌وتنم‌رالَخت وکسل‌کردھ ..😩 "حرکت‌جوهرھ‌اصلۍ 📊 زنجیرمن‌سکون‌رادوست‌ندارم‌عادت‌بھ سکون‌بلا؁بزرگ‌پیروان‌❄️🦋" سکونم‌مرابیچارھ‌کردھ‌دراین‌حرکت‌ عالم‌بھ‌سو؁معبودحقیقۍدست‌وپایم رااسیرخودکردھ ...🍓✨ 🦋💙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 • 🔻تم_جذّاب_ایتا ایتایی متفاوت رو تجربه کن 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ماه محرم که فرا می رسید پیراهن مشکی به تن می کرد و چفیه سبز رنگی به گردن می انداخت. شور حسینی او را به هیات می کشاند. می شد عشق و محبت او به سید الشهدا را در چهره اش دید اما او به شور اکتفا نمی کرد. به هیاتی می رفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد.کنار دوستانش می نشست و سینه زنی که شروع می شد،عاشقانه سینه می زد. ...🌹🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~|🌸|~ دو سه ساعتی از مجلس عقد می‌گذشت. مراسم در منزل دایی من برگزار شد.🎈 عباس می‌خواست وسایلی را به خانه پدرش ببرد. با ماشین، با هم رفتیم. پدر و مادر عباس برایمان آرزوی خوشبختی کردند.😍 چند دقیقه‌ای که نشستیم عباس بلند شد که برویم. از خانه دور نشده بودیم که از عباس خواستم که به مقبره شهدای گمنام در پارک سیمرغ سمنان برویم. با روی باز پذیرفت. هر دو خوشحال بودیم. با خودم می‌گفتم خدا را شکر که زندگی‌مان با زیارت قبور شهدا شروع می‌شود و رنگ خدایی می‌گیرد. از شهدا مدد گرفتیم برای یک زندگی ایده آل...♥️💫 🔖همسر شهید 🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh