🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣3⃣ #قسمت_سی_ودوم 📖روی پ
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣3⃣ #قسمت_سی_وسوم
📖نفس های ثانیه ای ایوب جزئی، از زندگیمان شده بود. تا ان وقت از شیمیایی☠ شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست #تاول های ریز و درشت میزند.
📖دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش، تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم💔 میشد و از زخم ها #خون می امد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند.
📖وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود😞 گفت: مردم چه #ظاهر_بین شده اند. میگویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا⁉️
بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک #بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود.
📖از اتاق عمل که بیرون می اوردنش. نیمه هوشیار شروع میکرد به حرف زدن" #شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس میشود، بگذار خوب بشوم، میرویم انجا و من بالاخره پزشکی👨🔬 میخوانم.
📖عاشق پزشکی بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی #بیمارستان گذرانده بود. چند بار پیش امد که وقتی #پیوند گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده❌
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم
📖یک بار بهش گفتم: نگو؛ چیزی از عملت نگذشته صبر کن. شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود👌 دکتر که امد بالای سرش از اتاق امدم بیرون تا #نماز بخوانم.
📖وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود😰 بدون اینکه ایوب را #بیهوش کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود. کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت، دست خود ایوب بود و #خون ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود.
📖ایوب از حال رفته بود😓 که پرستار ها برای تزریق مسکن قوی امدند. دوست نداشت کسی جز من کنارش💞 باشد. مادرش هم خیلی اصرار کرد اما #ایوب قبول نکرد.
📖ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش☕️ همیشه #کتاب بود. از هر موضوعی، کتاب میخواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای📕 به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام ان را زمین نگذاشته بود
📖گفتم دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت
-مگر دنبالت کرده اند؟
سرش توی کتاب بود
+باید این را #تا_صبح تمام کنم
صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
M-ah-sabokbalan-1 (1).mp3
3.29M
🎤 با نوای: حاج صادق #آهنگران
✬سبک بالان خرامیدند و #رفتند
💢مرا #بیچاره نامیدند و رفتند😔
#شهیـــــــد
✬تو بالا رفته ای #من در زمینم
💢برادر روسیاهم شرمگینم😔
✬مرا اسب سفیدی بود روزی🕊
💢 #شهادت را امیدی بود روزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌹•♥️•🌹🕊
🌟بعد از #تو
تا همیشه
#شبها و روزها
بی مـ🌙ـاه و مهر مےگذرند
از کنار ما
🌟اما پشت دریچه ها
در #عمق سینه ها
ماھ ِ قصه های #تو
#همیشه تابان است🌝
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🍂آنقدر مرا سنگ زده #شیطان که
🕊زخمی شده این بال و پرم💔 اقا
🍂در حین گناه🔞 بودم و میدیدی
🕊ای #خاک دو عالم بہ سرم اقا
سلام سرچشمہ زندگانی یا مهدی(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهادت یعنی
⇜نمیر❌ حیف است
↵بمــــان
↵بســـــــاز
↵سـاخته شو
↫و در کلام آخر #برای_خدا
شهید شو🌷
#صرفابرایصیقلروح💖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#اختصاصی
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
امروز ۱ بهمن دی سالروز شهادت
#شهید_اکبر_شهریاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تــو بـہ آرزوتــــ رسیـدے تــو #امــام_حسیــن رو دیـدے💔 #شهید_آرمان_علی_وردی🌷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🦋🌼🦋🌼🦋🌼
🔰توی حوزه حاج آقا مجتهدی با آرمان همکلاس بودم. مسئولین حوزه پیشنهاد دادند که برای نوجوان ها #کار_فرهنگی را شروع کنیم. آرمان در اینجور کارها پیش قدم بود. کار فرهنگی را به خوبی آغاز کرد👌
🔰مدتی گذشت. هر روز میدیدم کتاب #سلام_بر_ابراهیم در دست دارد! پرسیدم آرمان چه می کنی⁉️ گفت: بهترین روش جذب نوجوان ها به سوی دین و مسائل معنوی، آشنا کردن آنها با #شهدا، بخصوص شهید ابراهیم هادی🌷 است.
🔰آرمان کتاب تهیه میکرد📚 و به نوجوان ها می داد و از این طریق، آنها را با #فرهنگ ناب شهدا آشنا می کرد. شهید آرمان پیگیر کتاب های گروه فرهنگی شهید هادی بود و اکثر این کتابها را تهیه و مطالعه کرده بود و تحت تاثیر #شخصیت شهدا بود.
📙مصاحبه با یکی از دوستان شهید
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بعدازشهادت آقامحسن، دیدم عݪے همش میوفته میخواستم برم دڪتر
شب #محسن اومد تو خوابم بهم گفت:
-خانم،عݪےچیزیشنیست
#منومیبینہ میخوادبغلمڪنهنمیتونه😔
#عشقیعنیهمین
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆فقط خدا هست🔆
✨قهرمان دفاع از ناموس✨
🌷 شهیدعلی خلیلی🌷
#تنها_برای_لبخند♥️
#شهید_علی_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍پرهیز از اسراف
🔸تکه نان خشکی🥖 را روي زمين ديد. خم شد و آن را برداشت. در كنار كوچه نشست و با آجر به آن نان کوبيد و خرده های آن را در مقابل پرندگان ریخت تا نان #اسراف نشود...
🔹(بارها از بزرگان شنیده ایم که اسراف، بخصوص در #نان که غذای اصلی مردم است سبب سلب رحمت و گرفتاری دنیا و آخرت خواهد شد.)
❌بکوشیم تا اسراف نکنیم❌
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹 میگفت من دوست دارم☺️مثل #حضرت_زهرا سلام الله علیها در جوانی بمیرم چون ...
#عکس_نوشته
#شهیده_زینب_کمایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
👆 این تصویر برای بازی جنگی نیست
این تصویرِ رزمایشِ ارتشِ جمهوریِ اسلامیِ ایرانه ✌️🇮🇷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
این جوریه ڪه میگن:
"الرفیق ثم الطَریق"
حواستون باشه چه ڪس رو
برای رفاقت انتخاب میڪنید...!
#جان_فدا♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
این جوریه ڪه میگن: "الرفیق ثم الطَریق" حواستون باشه چه ڪس رو برای رفاقت انتخاب میڪنید...!
#خط_سلیمانی ✍
💠خداوندا، تو را سپاس که مرا از پدر و مادر #فقیر، اما #متدیّن و عاشق اهلبیت و پیوسته در مسیر پاکی💖 بهرهمند نمودی.
✍ برشی از وصیتنامه #شهید_سلیمانی
🛑 نامه #شهید_ذبیحالله_عالی به کارگزینی #سپاه برای کم کردن حقوقش!
📃بسمه تعالی
اینجانب دارای چهارهكتار زمین زراعتی آبی و خشكه میباشم وحقوق من زیاد میباشد
👈لذا درخواست مینمایم كه در اسرع وقت از #حقوق ماهیانه من حدود دو هزارتومان كسر نمائید. خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد.
👤ذبیح الله عالی
🚨این نامه رو حقوق نجومی بگیرها بخونند و از خجالت بمیرند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم 📖یک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم
📖با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود، تا دو ساعت بعد هنوز جای دو تا فرو رفتگی روی چشمهایش بود با همین #اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
📖آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی🔠 میخواند. گفتم: تو استعدادش را داری که دانشگاه #دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد
کارنامه قبولیش که امد برای زهرا پستش کردم📬 او برای ایوب انتخاب رشته کرد
📖ایوب زنگ زد تهران
-چه خبر از انتخاب رشته ام؟
-تو کاری نداشته باش #داداش_ایوب طوری زده ام که تهران قبول شی، قبول شد. "مدیریت دولتی دانشگاه تهران"
📖بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز🚌 تمام شد. برای درس ایوب امدیم #تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت😍 در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود
📖دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند. ایوب با هیجان از #خاطراتش میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه #فقط به من♥️ قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش #معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت😅
📖آخر سر با چشم و ابرو به مهمانها اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم☺️ بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. دوست داشت #مخاطب همه ی حرفهایش من باشم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم
📖به تلفن های☎️ وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم. حال تک تک ما را میپرسید. هرجا که بود، سر ظهرو برای نهار خودش رامیرساند خانه صدای بی وقت موتورش🏍 هم یعنی #دلش تنگ شده و حضوری امده حالمان را بپرسد
📖وقتی از پله ها بالا می امد. اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او میگفت😅 به بالا که میرسید من میدانستم درباره چه اتفاقاتی از او سوال کنم.
📖دم در می ایستاد و لیوان ابی💧 میخورد و میرفت. میگفتم: تو که نمیتوانی یک ساعت #دل_بکنی، اصلا نرو سر کار. شب ها که بر میگشت، کفشش را در میاورد و همان جلوی در با #بچه_ها سرو کله میزد. میگذشت، لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم میگفت: که چای☕️ و اب میخواهم
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Meysam Motiee Baraye Dokhtaran Shohadaye Modafe Haram_(www.new-song.ir).mp3
3.12M
🎤 مداح: #حاج_میثم_مطیعی
❁پدرها به شوق تو ای مولا♥️
★دوباره به میدان کمر بستند
❁ببین #دختران_شهیدان را
★که چشم انتظار #پدر هستند😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عاقد دوباره گفت:
وکیلم⁉️
#دلش شکستـ💔
یعنی به #قاب_عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازه #بابا، بله😔
مردی که غیر #خاطره ای مختصر نبود
#دختران_شهدا🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💫بی تو این #فاصله ها طاقت من را برده
🌺ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده
💫کاش باور کنی از دوری تو #دلتنگم
🌺این دل خسته ام از دوری تو پژمرده🥀
✨صبحت بخیرشادی بخش زندگیم✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh