3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| #این_ده_مرد
#انیمیشن
🌷این قسمت #شهید_عباس_بابایی
قسمت #اول
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
کانال شهید نظرزاده↙️
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 2⃣1⃣ 💠 یا فردا پاک میشود یا خاک میشود 📌خاطره ای از #شهید_مجید_قربانخانی🌷 👆عکس باز شو
🌷 #یاد_یاران 3⃣1⃣
💠 من میخواهمت، بعد از خدا
📌خاطره ای از
#شهید_عباس_بابایی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران3⃣4⃣ 💠 روزها روزه، شبها عبادت 📌خاطره ای از #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃
🌷 #یاد_یاران4⃣4⃣
💠 یک نوع خورش
📌خاطره ای از
#شهید_عباس_بابایی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون روعوض کنیم، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پ
9⃣3⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷یادی از امیر سرلشکر خلبان🛩 #شهید_عباس_بابایی(فرماندهی عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران)🌷
🔸 #عباس همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند.او از تشویق،شهرت و مقام سخت #گریزان بود.شاید اگر كسی با او برخورد میكرد،خیلی زود به این #ویژگیاش پی میبرد.👌
🔹زمانی كه عباس فرماندهی #پایگاه_اصفهان بود
یك روز نامهای📮 از ستاد فرماندهی تهران رسید.
در نامه خواسته بودندتا اسامی 📝چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم.📨
🔸در پایان نامه نیز قید شده بود كه
«این هدیه از جانب #حضرت_امام است.»💌
عباس نامه را كه دید سكوت كرد🙂
و هیچ نگفت.
🔹ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم،با تردید نام #او را جزء اسامی در لیست گذاشتم📃 ,میدانستم كه او اعتراض خواهد كرد.
🔸از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر میرفت و یا مشغول انجام پرواز✈️ بود.
یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء📝 به او عرضه كنم.
🔹ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود،روی به من كرد و با #ناراحتی گفت:
ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.😐
🔸گفتم:
ـ مگر شما #بالاترین ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمیكنید؟ مگر شما... ⁉️
🔹ولی میدانستم هر چه بگویم فایدهای نخواهد داشت.سكوت كردم 😶و بی آنكه چیزی بگویم،
لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم.📖
🔸روی اسم خود خط كشید❌ و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.✍
در حالی كه اتاق را ترك میكردم.
با خود گفتم كه ای كاش همه #مثل_او فكر می كردیم.😔😔
#شهید_عباس_بابایی
🎤 راوی: #امیر_علی_اصغر_جهانبخش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂پنجمین روز #شهادت عباس بود، دیدیم کسی به در خانه پدرم میکوبد.
جلوی در رفتیم دیدیم یک آقای #روشن_دلی است.
پدرم آمد و گفت: «بفرمایید»
مرد نابینا گفت: «عباس شهید شده؟»
گفتیم: «بله»
گفت: «من کسی را ندارم، من یک هفتهای است که #حمام نرفتم، این شهید من را هر هفته روزهای #جمعه کول میکرد و به حمام میبرد و لباسهایم را نیز میشست و بدون چشم داشت میرفت»
#شهید_عباس_بابایی🌷
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران7⃣6⃣ 💠 مسئــولیت پذیـری 📌خاطره ای از #شهید_رضــا_چراغی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNaz
🌷 #یاد_یاران8⃣6⃣
💠 النگـــوهای طلا
📌خاطره ای از
#شهید_عباس_بابایی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پرواز اندازه آدمو برملا میکنه هرچی #بالاتر میری بالا و بالاتر میری، دنیا از #دید تو بزرگ تر میشه
8⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠فرار از گناه
🔰با اصرار میخواست از طبقهی دومِ #آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود
با تعجب گفتم😟: «به خاطر همین من رو از #دزفول کشوندی تهران!»
🔰 گفت: «طبقهی دوم مشرف به #خوابگاه_دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه🔥 باشم😔».
🔰وقتی خواستهاش را با #مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد😏 و با لحن خاصی گفت:
🔰 «آسایشگاه بالا کُلی #سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین👌».
#شهید_عباس_بابایی🌹
معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
📚کتــاب پرواز تا بینهایت/ ص35
_____🍃🌺🍂🌸🍂🌺🍃_____
#رسول_خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
#همه_چشمها روز قیامت گریانند😭 جز سه چشم:
👈چشمی که از ترس خدا بگرید😭
👈چشمی که از #نامحرم فرو نهاده شود😔
👈چشمی که در راه خدا #شب_زنده_دار باشد.
📚بحـــــــــــــــارالانـــــــوار/ج101/ ص35
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سالروز آسمانی شدن #خلبان_شهید_عباس_بابایی🌷 انسانی ایثارگر و شجاع که قلب آسمان جایگاه #پرواز عاشقا
5⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰همراه با #تیمسار_بابایی با یك وانت تویوتا به قرارگاه نیروی زمینی در #غرب كشور می رفتیم. به نزدیكیهای قرار گاه كه رسیدیم، در پیچ و خم كوهها🏔، در صد قدم #دژبانی ایستاده بود.
🔰 بابایی به من گفت: حسن جان! ببین این #دژبانها برای چه در اینجا ایستاده اند⁉️ من نزدیك یكی از آنها كه رسیدم، شیشه را پائین كشیدم و پرسیدم:
برادر! برای چه اینجا ایستاده اند ؟
🔰دژبان گفت: گفته اند كه #تیمساری به نام بابایی می آید. دو ساعت⌚️ است كه ما را در اینجا میخ كرده اند. تا حالا هم كه نیامده و حال ما را گرفته😕.
🔰تیمسار با شنیدن صحبتهای #سرباز دژبان خیلی ناراحت شد😔. رو كرد به دژبان و گفت: برادر! #فرمانده ات گفته اینجا بایستید ؟
🔰 دژبان گفت: آره دیگه. تو نمیری تو این آفتاب ☀️كلی ما را علاف كرده اند. #ضدانقلابها هم اگر وقت گیر بیاورند سر ما را می برند. اصلا اینها بی خیال بی خیالند😒.
🔰ما الكی اینجا كاشته اند. #عباس گفت: برادر! از قول من به فرمانده ات بگو كه به فرمانده اش بگوید، بابایی آمد، #خجالت كشید و برگشت.
🔰سپس رو به من كرد و در حالی كه #عصبانی به نظر می رسید گفت: حسن! دور بزن برگردیم↪️. با دیدن این صحنه احساس عجیبی به من دست داد.
🔰احساس كردم كه گویا #امام_علی (ع) در آستانه شهر انبار است و كسانی را كه در استقبال او به #تعظیم ایستاده اند، نكوهش می كند.
📚پرواز تا بینهایت / صفحه 213
#شهید_عباس_بابایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh