هم تو امتحان استخدامي بانك قبول شده بوديم هم جهاد سازندگي .خيلي دودل بوديم . #ماشاءالله گفت ميريم استخاره ميكنيم.
اولين استخاره را براي ماشاءالله زد.يك نگاه بهش كرد وگفت:تو
كي هستي كه اين #آيه برايت آمده⁉️ازآيه پرسيديم.گفت آیه #شهادت .از ماشاءالله پرسيدم : مگه چه نيتي كرده بودي؟
گفت:نيت كرده بودم بروم آنجايي كه برايم عاقبت بخيري داردو الان ديدم كه #جهاد سازندگي بهتر ازبانكه.
#شهید_ماشاءالله_شیخی
از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون.
نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود.
پیرمرد میرفت سمت #حرم.
- سلام حاجی!
جوابمان را داد.
از زور سرما خودش را مچاله کرده😖 بود.
آب توی چشمهایش جمع شده بود.
#مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا! التماس دعا.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت #حرم. -
0⃣1⃣5⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠شهادت
🌷بارها به کسانی که #مخاطب ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفتهام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین میبود اگر غیر از #شهادت نصیبش میشد.
🌷چند چیز ما را #دلگرم کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما میپرسند که بعد از شهادت مصطفی چه #احساسی داشتید.
🌷اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به #آستان الهی کردیم و شهادت🕊 این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً #مادرش را.
🌷در دیدار با #آقا، مادرش گفت که گریه نمیکنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا #سبک شوید و دشمنان #غلط کردهاند خوشحال شوند ».
🔺به نقل از پدر شهید
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#همرزم یوسف می گوید:هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه📝 می نویسد.با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد!برای چه کسی نامه می نویسد⁉️ آن هم هرروز!
یک روز گفتم: یوسف نامه ات راپست📮 نمی کنی؟دست مرا گرفت وقدم زنان کنار ساحل اروند برد.
نامه💌 را ازجیبش درآورد، ریز ریز کرد وداخل آب ریخت.چشمانش پراز اشک شد😭 وآرام گفت:من برای آب نامه مینویسم #کسی_را_ندارم_که😔
#شهید_یوسف_قربانی
@shahidNazarzadeh
4_611287435220877329.mp3
7.98M
روایتگری #حاج_حسین_یکتا🎶
بچه ها لشکرکشی دشمن هرروز داره تکمیل تر میشه..
ناتو داره کاملتر میشه..
جبهه داره پیچیده تر میشه..
قدری #تامل_وتفکر👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنــوشتــــــــــه📝
💠آنجا كه بايد دل به دريا زد، همين جاست !
روزهای هفته و زخم كهنه و آدمهای بی خيال #آمدنت😔 !
سلام آقای خوبی!
فرمول ساده #نيامدنت
حب دنيا = عادات غلط = غفلت از تو😢!
خيلي وقت پيش يادم هست؛ #دوركعت عشق خواندم و به دست نسيم 🍃سپردم، نميدانم برايت آورد يا نه ⁉️
ببخش آقا ! #درد_دل با تو هم دير به دير شده است😔.
يا صاحب الزمان !
روزهاي #بي_تو
نه❌ #لحظه_هاي بي تو
#جهنم است.
وقتي كه ميهمان ذهن كوچكم مي شوي ،هنوز قيامتي به پا نشده #بهشتي ام كرده اي آقا😊 ! ..
وقتي هواي #توبه به سرم مي زند ، حال و هواي #كوي_تو را دارم😌..
هميشه هم حسي درونم زنده است👌 كه #ردّم نمي كني🚫. هر بار دلم مي شكند💔 مي آيم و باز نمك مي خورم و نمكدان😔😔...
اين روزها چه بشكن بشكني هست درِ #خانه_تو !
#ببخش سرت را به درد آوردم
آخر چيزي نداشتم كه اين بار سرم را #بالا_بگيرم و بگويم
آقا جان #دست_پر آمده ام .ومن خوب مي دانم كه تنها عشقـ❤️ كافي نيست❌ براي #آمدنت آقا!
🏴اللهم عجل لوليك الفرج...
🏴آجرک الله یاصاحب الزمان...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5792009775159968472.mp3
2.48M
#فایل_صوتی_امام_زمان🎧
می دانی..من فهمیده ام،تنهاچیزی که اهلِ #عاشورا رادرخیمه ی حسین،نگه داشت؛
عشق بـود❗️
فقط بخاطرخودت،بایدبرخاست!
🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚫روضه شهادت امام سجاد علیه السلام⚫
و
🇮🇷بزرگداشت هفته دفاع مقدس
در جوار شهدای گمنام🇮🇷
💺سخنران و راوی: حاج علی پیراسته
🎙مداح: حاج رضا شریفی
🕗شنبه شب مورخ ۹۷/۶/۳۱ ساعت ۲۰
مشهد،قاسم آباد، انتهای بلوار اندیشه، روبروی سرزمین موجهای آبی، پارک نیلوفر آبی
✔هیئت مذهبی پیروان ولایت
باحضور هیئت مذهبی
محبان جواد الائمه علیه السلام و پایگاه مقاومت بسیج روح الله
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷نامم #علی #فاطمی بودم و #علوی زیستم #هاشمی جنگیدم و #حسینی شهید شدم چون فرزند #زهرام و مدافع حرم #ز
من اصلا فکرش را هم نمیکردم. ولی #پدرش چرا. میگوید: "وقتی علی داشت میرفت احساس کردم که #شهید میشود🕊."همیشه در روضهها میگفتم: "چرا مردم #کوفه امام حسین(ع) را تنها گذاشتند😔. وقتی هم که علی رفتنش به #سوریه را با من مطرح کرد، فورا قبول کردم. علی هم به من گفت: " توقع غیر از این را هم از شما نداشتم😊
#شهید_علی_آقاعبداللهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من اصلا فکرش را هم نمیکردم. ولی #پدرش چرا. میگوید: "وقتی علی داشت میرفت احساس کردم که #شهید میشو
1⃣1⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹شهادت ایشان را هیچ کدام از دوستانش ندیدهاند❌ ولی #سپاه تایید کرد✅ و به بنیاد اطلاع داد. حتی کسی که از نیروی دریایی سپاه #خوزستان همراهش بود، آمد اینجا تعریف کرد که تا دو سه ساعت قبلش⌚️ با هم بودهاند ⚡️اما بعدش او را #ندیده.
🔸هم رزمش تعریف میکند: #شهید_انصاری بچه شهرری است. در خط شهید میشود🌷 و او #شهادتش را میبیند. علی آقا هم آن جا مهماتش تمام میشود♨️.
🔹او میگوید: "ما هر وقت، کم میآوردیم، #پیشانیمان را میچسباندیم به پیشانی #علی آقا، شارژ میشدیم👌. آنجا به #ابوامیر معروف بود چون اسم فرزندش امیر است.
🔸خیلی سر نترسی داشت. هرچه گفتم ابو امیر جلو نرو❌ ما الان #مهمات نداریم ولی علی آقا گفت #من با همین 5 تا نارنجک💥 از پس اینها بر میآیم👊."
#شهید_علی_آقاعبداللهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬الا لعنة الله علی القوم الظالمین
#جنایت_کشتار_اهواز_خوزستان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 8⃣4⃣ ❓چگونه امام حسین (ع) و امـــام مـــهـــد ے "عـــج"پ
❣﷽❣
پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 9⃣4⃣
🔴پیراهن حضرت یوسف علیه السلام
⬅️پیراهن حضرت یوسف علیه السلام چه بود و در نزد کیست !؟
📝ﻣﻔﻀّﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﮔﻮﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
⬅️ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ #ﺟﺒﺮﺍﺋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ #ﺑﻬﺸﺘﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺮ ﻭﻯ ﺍﺛﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻭﻓﺎﺗﺶ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ #ﺗﻤﻴﻤﻪ ﺍﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ #ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﻳﺶ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ #ﻳﻮﺳﻒ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻤﻴﻤﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺑﻮﻯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻮﻝ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺧﻄﺎﻛﺎﺭ ﻧﺪﺍﻧﻴﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﻯ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﺸﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ
📌ﻭ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﺪﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﻡ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺩﺭ #ﻧﺰﺩ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻫﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ #ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺮﻭﺝ #ﻗﺎﺋﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻠﻢ ﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﻨﺘﻬﻰ ﺑﻪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
📙کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق/باب ۵۸/صفحه۶۷۴/حدیث۲۹
#پیراهن_حضرت_یوسف_علیه_السلام
#سلاح_امام
#پرسش_پاسخ_مهدوی
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_ایمان
#موشن_گرافیک 49
#خدا چگونه به همه ي #موجودات عالم بعد از به وجود آمدنشان #علم دارد؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
در ماشین🚙 را باز کرد. گفت:بفرما بالا.از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای #یک_نفر توی ماشین بود.من یا حاجی⁉️فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه»سوار شدم.دررابست😟. به راننده گفت «ایشون روببر برسون» راننده فقط گفت چشم.راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم.دور می شدیم ازش.زیر باران ⛈خیس میشدو می آمد.
#شهید_حسین_خرازی
@shahidNazarzadeh
2⃣1⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠قارچهاى سمى جاده!
🌷عملیات #محرم بود و ما در ٥٠٠ متری پل چنتره، بنه تدارکات به پا کرده بودیم. ساعت ٩ صبح🌥 قرار بود مقداری مهمات و آذوقه برای #رزمندگان که در حال پیشروی بودند؛ ببریم. تا شب قبل جاده مواصلاتی در دست #عراقى ها بود برای همین گراى دقیق آن را داشتند و بی وقفه گلوله کاتیوشا و خمپاره💥 بود که روی جاده فرود می آمد.
🌷از چندتا راننده ای که در بنه داشتیم هیچ کدام حاضر به رفتن نشدند❌ چون جاده از دور پیدا بود که از دامنه تپه ها پیچ می خورد و بالا می رفت و می دیدیم که #سرتاسر جاده زیر آتش است. راننده ها به حاج اسکندر (شهيد حاج اسماعیل اسكندرى) می گفتند: «حاجی اجازه بده آتش سبکتر شود؛ می رویم!» #منتظر آنها نشد🚫، کلاشش را برداشت، پشت یکی از ماشین ها🚙 که آماده بود؛ نشست.
🌷اولین بار بود که احساس می کردم این بار آخر است که #حاج_اسکندر را می بینم، رفتم جلو شوخی و جدی گفتم: «حاجی خدا رحمتت کند! برو به سلامت☺️!» حاجی که راه افتاد هیچ کس از جایش تکان نخورد #همه چشم به جاده داشتیم و حاج اسکندر که پیش می رفت گلوله های کاتیوشا💥 بی وقفه به جاده می خورد و گرد و خاک🌫 حاصل مثل #قارچ_سمی در میان جاده قد می کشید، اما حاجی #با_شهامت و مارپیچ🔄 از میان انفجارها عبور می کرد.
🌷همه به اشک افتاده بودیم😭 و برایش دعا می کردیم تا زمانی که ماشین از چشم ما #ناپدید شد. ساعتی بعد حاجی به سلامت از همان جاده به بنه برگشت😌....
🌷١٩ دی ماه ١٣٦٥ حاج اسماعيل #اسكندری در حال بالا رفتن از خاكريز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خورشيدِ آن روزِ #شلمچه در حالی غروب می کرد⛅️ كه مردی از مردان حماسه، به آرامی سر بر بالين خون مى گذاشت و به نام بلند #شهيد افتخار می يافت😔.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
4.79M
#مداحی بسیار زیبا
🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم...
🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم...
شهدا دلم تنگه😭😭😭
🎤سید رضا نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh