eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💠آب آلوده 🔸↫ماسک و سایر وسایل آموزش را آماده کردند. بحث بود که به سرعت منطقه را می کند و باعث جمعی می شود. 🔹↫مربی توضیح می داد که روی بلندی بروید، پارچه خیس جلو بینی بگیرید. آتش روشن کنید و از این قبیل . 🔸↫بعد اضافه کرد: به هیچ وجه از آلوده و سمی استفاده نکنید. حرف که به اینجا رسید یکی از برادران دسته گفت: اگر آب را و با آن درست کنیم چطور؟ عیبی ندارد؟ همه خندیدند و او جواب داد: برای چایی عیب ندارد، حتی می توانید نجوشانید! 😁 @ShahidToorajii
😅 یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع ڪرد و با صدای بلند گفت: ڪی خسته است؟😪 گفتیم: دشمن👊 صدا زد: ڪی ناراضیه؟😢 بلند گفتیم: دشمن👊 دوباره باصدای بلندصدازد: ڪی سردشه؟😣 ما هم با صدای بلندتر گفتیم:دشمن👊 بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا ڪه سردتون نیست می‌خواستم بگم ڪه پتو به گردان ما نرسیده !!!😬😂 یه همچین رزمنده‌هایی داشتیم ما !♡ @ShahidToorajii
😜😅 یڪے از بچہ ها بود خیلے اهل معنویت و دعا بود . برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد . ما هم اهل شوخے بودیم .😉 یہ شب مهتابـے سہ ، چهار نفر شدیم توی عقبہ . گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم .🙄 خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش . پشت خاکریز قبرش نشستیم . اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند ، دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !😌 ما بہ یڪے از دوستامون ڪہ تن صدای بالایـے داشت ، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : اقراء .😐 یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده !😰 دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟. رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون .😂😂😂 📚 قافلہ نور ، ص 14 @ShahidToorajii
😂 ↺•.‖😂⃟ 🖐🏻•. - داشتم تو جبهہ مصاحبہ مے گرفتم ڪنارم ایستادہ بود ڪہ یهو یہ خمپارہ اومد و بوممم... نگاہ ڪردم دیدم یہ ترڪش بهش خوردہ و افتادہ روے زمین💔😱 دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش بهش گفتم توے این لحظات آخر اگہ حرف و صحبتے دارے بگو😢 در حالے ڪہ داشت شهادتین رو زیر لب زمزمہ مے ڪرد ، گفت : من از امت شهید پرور ایران یہ خواهش دارم : اونم اینڪہ وقتے ڪمپوت مے فرستید جبهہ... خواهشاً اون ڪاغذ روے ڪمپوت رو جدا نڪنید😫 بهش گفتم : بابا این چہ جملہ ایہ؟😳 قرارہ از تلویزیون پخش بشہ ها! یہ جملہ بهتر بگو برادر... با همون لهجہ ے اصفهانیش گفت : اخوے! آخہ نمے دونے ، تا حالا سہ بار بہ من رب گوجہ افتادہ..☹️😂 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃پیش نماز🍃 🌸از زبان شهید ابراهيم هادی🌸 ‌ 🌱تقريباً دو ماه پس از شروع جنگ، ابراهيم هادی به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت مي‌كرد.🗣 اما از خودش چيزي نمي‌گفت. تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد. يكدفعه ابراهيم خنده‌اي كرد وگفت: يه ماجراي جالب براتون تعريف كنم!!😃 "تو منطقه المهدي در همون روزاي اول، پنج تا جَوون كه همه از يه روستا با هم به جبهه اومده بودن به گروه ما ملحق شدن، ما هم چند روزي گذشت و ديديم اينها انگار هيچ وقت نماز نمي‌خونن.🤔 تا اينكه يه روز با اونا صحبت كردم و ديدم بندگان خدا آدماي خيلي ساده‌اي هستن. اونها نه سواد داشتن نه نماز بلد بودن و فقط به خاطرعلاقه به امام اومده بودن جبهه☺ از طرفي خودشون هم دوست داشتن نماز رو ياد بگيرن. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه‌ها رو صدا زدم و گفتم: " ايشون پيش‌نماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بدين." من هم كنار شما مي‌ايستم و بلند بلند ذكراي نماز رو مي‌گم تا ياد بگيرين، ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگه نمي‌تونست جلوي خنده خودش رو بگيره!!😂 چند دقيقه بعد ادامه داد: تو ركعت اول وسط خوندن حمد امام جماعت شروع كرد سرش رو خاراندن، يكدفعه ديدم اون پنج نفر هم شروع كردند به خاراندن سر!!😂 خيلي خنده‌ام گرفته بودولي خودم رو كنترل كردم . 🤭 اما توي سجده وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد!!😑 پيش نماز به سمت چپ خم شد كه مهرش رو برداره كه يكدفعه ديدم همه اونها به سمت چپ خم شدن ودستشون رو دراز كردن!!!😆 اينجا بود كه ديگه نتونستم تحمل كنم و زدم زير خنده😂🤣😅 📚سلام بر ابراهیم 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃🌸•°😅°•🌸🍃 😅 :) •° دستور‌بود‌هیچ‌ڪس‌بالاے۸۰ڪیلومتر سرعت،‌حق‌ندارد‌رانندگےڪند!🚫 یڪ‌شب‌داشتم‌مےآمدم‌ ڪہ‌یڪے‌ڪنار‌جاده🛣، دست‌تڪان‌داد👋🏼 نگہ‌داشتم،سوارڪہ‌شد، گاز‌دادم‌و‌راه‌افتادم،🚗 من باسرعت‌مےراندم‌و‌با‌هم‌حرف‌مےزديم! گفت: مےگن‌فرمانده‌لشگرتون‌ دستور‌داده‌تند‌نریدراست‌میگن؟!🤔 گفتم:فرمانده‌گفتہ! 🙃 زدم‌دنده‌چهار‌و‌ادامہ‌دادم: اینم‌بہ‌سلامتےفرمانده‌باحالمان!🥰 مسیرمان‌تا‌نزدیڪےواحد‌ما، یڪےبود؛ پیاده‌ڪہ‌شد،‌ دیدم‌خیلےتحویلش‌مےگيرند!!😟 پرسيدم: ڪےهستےتو‌مگہ؟!🤔 گفت:‌ همون‌ڪہ‌بہ‌افتخارش‌زدےدنده‌چهار...😱😂 ♥️ 😉 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
😂 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂 دارو ندارمو بردن😄😁 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات 「💛 」 「💛 」 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯