شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
کشتی نجات خدا رسید... دریابید وقت را... طناب های جذبه ی حسینی از آسمان سرازیره؛ به این ريسمان چنگ بز
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ۲۸ رجب المرجب سالروز خروج کاروان سیدالشهدا(ع) از مدینه
وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد😭
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد😭
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفرج
@Maddahionlin2_1152921504616453283.mp3
زمان:
حجم:
4.1M
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بیستم بهمن ماه
سالروز تولد بسیجی
شهید سید روح الله عجمیان
مبارک باد
چه روز خوبی بدنیا آمدی، در دهه فجر انقلاب اسلامی.
مادر و پدرت که عاشق روح الله خمینی بودند به همین مناسبت نامت را روح الله گذاشتند.
و چه خوب سربازی بودی برای امام روح الله خمینی و امام خامنه ای.
بهشت گوارایت.
برای همه ی ما دعا بفرمائید که ما هم عاقبت بخیر شویم مثل شهدا
«دعای روزجمعه آخر ماه رجب»
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 یا أجَلَّ مِن کُلِّ جلیل،
🔅 یا أکرَمَ مِن کُلِّ کریم،
🔹و یا أعَزَّ مِن کُلِّ عزیز ٍ
🔅أغِثنی یا غیاثَ المُستـَغیثینَ
🔹 بِفـَضلِکَ و جُودِکَ و کـَرَمِکَ
🔅و مُدَّ عُمرنا
🔹 وَهَب لـَنا مِن لـَدُنکَ عَمراً بـِالعافیـَةِ
🔅یا ذالجلال و الاکرام.
#أینالرجبیون 🌿
#ماه_رجب ✨
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانستیم از ظهورت چقدر فاصله داریم آقا
آه ، از جمعه بی تو گله داریم آقا
#غروب جمعه
#دلتنگی😭
🎙 #صابر_خراسانی
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
نمیدانستیم از ظهورت چقدر فاصله داریم آقا آه ، از جمعه بی تو گله داریم آقا #غروب جمعه #دلتنگی😭 🎙 #ص
✅باید بفهمیم که «لا مؤثر فی الوجود الا الله»
👌خدا هنرنماییاش را آغاز کرده، و بزودی جهان میفهمد که خدا یک نفری تمام روند #ظهور را کلید خواهد زد.💯
ما در زمان باقیمانده تا میتوانیم باید از فاصله میان خود و اماممان کم کنیم همین!
❤️ در دولت کریمه، نزدیکترین افراد به امام، شبیهترینشان به امام خواهند بود.
#بشارت
#امام_زمان
#آدینه_انتظار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
31.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جمعه هم گذشت!
مهر آمد و ...
مهربان نیامد
آن صاحبِ جان مان نیامد🕊💙
#امام_زمان
⭕️ از آیت الله ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی سوال کردند :
آقا! چطور می شود یک عده در ماه مبارک #رمضان از این ماه #خسته می شوند و منتظرند زود تمام شود، اما یک عده به آن عشق می ورزند❗️
فرمودند: برای اینکه آنها در #ماه_رَجَب المُرَجَّب از گناه پاک نشدهاند !!
ماه رجب داره به آخر میرسه ...
خوشا به حال کسانی که قدر میدونن
#منتظران_موعود
⭕️ روزهای آخر کانال
#قسمت_اول
ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت. از آنها خواست تاسیم خاردارهای ڪف ڪانال را جمع آوری ڪنند. درڪف ڪانال چند ردیف سیم خاردار حلقوی قرار داشت. انجام این ڪار بدون هیچ گونه امڪانات برای بچه ها بسیار مشڪل بود.
ڪار بعدی ابراهیم جمع ڪردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل ڪانال بود. قسمتی از ڪانال از بچه ها فاصله داشت و به خاطر شیب، در دید نبود. بچه ها با سختی بسیار، شهدا را به آنجا بردند. حمل پیڪر شهدا سخت نبود. بلڪه دل ڪندن ازرفقا، ڪار را بسیار سخت و طاقت فرسامی ڪرد.
شیرمردانی ڪه درمقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند، اینڪ توان جا به جا ڪردن پیڪر دوستان شهیدشان را نداشتند! ڪسی با ڪسی حرف نمی زد. فقط قطرات اشڪ بود ڪه آرام آرام از گونه ها می چڪید. خاطرات شیرین روزهای باهم بودن، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت.
پس از انتقال شهدا به انتهای ڪانال، نوبت پیدا ڪردن جای امنی برای مجروحین بود. مجروحین ڪانال، تعدادشان زیاد بود. عده ای دست و پاهایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترڪش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود.
نگاه جستجوگر ابراهیم به دنبال جایی بود ڪه بتواند مجروحین را از ترڪش خمپاره ها در امان نگه دارد. تنها جای مناسبی ڪه به ذهنش رسید، دیواره های ڪانال بود.
حالاڪانال ڪمی شرایط عادی پیدا ڪرده بود. درچهره هیچڪدام از علی اڪبرهای خمینی، نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد.
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، آرامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قرآن میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوا می ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و آب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن آتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش آن ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا آخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
⭕️روزهای آخر کانال
#قسمت_سوم
ابراهیم گفت: تا تڪلیف مجروحین مشخص شود باید آب ، مهمات و هر چیز خوردنی ڪه در ڪانال هست جیره بندی شود. در ڪمتر از چند دقیقه، تمام قمقمه های آب ، در ڪف ڪانال و در مقابل ابراهیم قرار گرفت.
زمان تقسیم قمقمه های آب شد. قمقمه ها ڪم و تعداد تشنه ها بسیار. ابراهیم همه را شمرد حتی اسرای بعثی را. آب انقدر ڪم بود ڪه هر ڪسی را برای تقسیم این قمقمه ها دچار سرگردانی می ڪرد.
ابراهیم به هر یڪ از اسرای بعثی یڪ قمقمه آب داد.
یڪی از بچه ها اعتراض ڪرد. ولی ابراهیم گفت: این ها الآن مهمان ما هستند، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می گذاریم. مولای جوانمردان عالم، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست. چگونه می شود از علی دم زد و مرام او را نداشت.
سپس ابراهیم به هر سه مجروح، یڪ قمقمه و هر شش نفر سالم، یڪ قمقمه آب داد. معرفت بچه ها تا جایی بود ڪه با وجود عطش زیاد، بعضی از سالم ها از سهمیه آب خود چشم پوشی می ڪردند و آن را به مجروحین می دادند. تعدادی ڪنسرو هم جمع شد ڪه به هر هشت مجروح، یڪی رسید و به بقیه هم چیزی نرسید.
بچه های ڪانال با صورت های زرد و خاڪی، با پوستی خشڪ و لب های ترڪ خورده از بی آبی ، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس نداشتند...
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
#شهید_ابراهیم_هادی