eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.1هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊وصیت‌نامه شهید محمدبلوردی🕊 🔹خدای من، شرمنده تر از آنم که بخواهم برای امت اسلام و امام امت دعا کنم، اما از تو می‌خواهم هر چه بیشتر آنها را در دینشان که راه توست راسخ تر گردانی و طعم پیروزی بر کفار، مشرکین، منافقین و معاندین را به آنان بچشانی و آنها را شفیع برای همه مسلمین در آخرت قرار دهی 🔹و از تو می‌خواهم پدر و مادرم را از من راضی گردانی چه حق آنها را ادا نکرده‌ام و از آنان می‌خواهم که هر چه استوارتر و آگاهانه‌تر و با التفات بیشتر نسبت به انقلاب اسلامی و امام، به حرکت خود ادامه دهند و از هیچ نهراسند 🔹از همه برادران و خواهرانم طلب حلالیت نموده و بدانها وصیت می‌کنم که به اسلام با تمام جان و دل بگروند و هر چه امر کرد با جان بخرند و به جان امام امت دعا کنند که البته پیروی از او بهتر از این دعای تنها خواهد بود. 🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت سیزدهم بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت. داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد. حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه. زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن. این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم. تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد. تو اون اوضاع، یهو چشمم به علی افتاد. یه گوشه روی زمین، تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود. با عجله رفتم سمتش، خیلی بی حال شده بود. یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش. تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد. عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد، اما فقط خون بود. چشم های بی رمقش رو باز کرد. تا نگاهش بهم افتاد دستم رو پس زد. زبانش به سختی کار می کرد، - برو بگو یکی دیگه بیاد. بی توجه به حرفش، دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم. دوباره پسش زد. قدرت حرف زدن نداشت. سرش داد زدم، - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود، سرش رو بلند کرد و گفت، - خواهر، مراعات برادر ما رو بکن، روحانیه. شاید با شما معذبه. با عصبانیت بهش چشم غره رفتم، - برادرتون غلط کرده، من زنشم. دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم. محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم، تازه فهمیدم چرا نمیخواست من زخمش رو ببینم. علی رو بردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم. مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن. اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب. دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم. از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر، یا همسر و فرزندشون بودن. یه علی بودن. جبهه پر از علی بود. بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم. دل توی دلم نبود. توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم، اما تماس ها به سختی برقرار می شد. کیفیت صدای بد و کوتاه. برگشتم. از بیمارستان مستقیم به بیمارستان. علی حالش خیلی بهتر شده بود. اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد. به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود. - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای، اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی. خودش شده بود پرستار علی. نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم. چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه. تازه اونم از این مدل جملات. همونم با وساطت علی بود. خیلی لجم گرفت. آخر به روی علی آوردم، - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ من نگهش داشتم، تنهایی بزرگش کردم، ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم، باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه. و علی باز هم خندید. اعتراض احمقانه ای بود. وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم. ♦️ادامه دارد...
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت چهاردهم بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون. علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره. اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه. منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه، نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره. بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش. قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده. همه چیز تا این بخشش خوب بود. اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن، هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد. پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت. زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش. دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه. مراقب پدرم و دوست های علی باشم یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد. یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زینب و مریم رو دعوا کردم و یکی محکم زدم پشت دست مریم. نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن. قهر کردن و رفتن توی اتاق و دیگه نیومدن بیرون. توی همین حال و هوا و عذاب وجدان بودم. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد. قولش قول بود. راس ساعت زنگ خونه رو زد. بچه ها با هم دویدن دم در و هنوز سلام نکرده، - بابا، بابا، مامان، مریم رو زد. علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد. اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم. به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد. تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن. اون هم جلوی مهمون ها و از همه بدتر، پدرم. علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت. نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت، - جدی؟ واقعا مامان، مریم رو زد؟ بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن و علی بدون توجه به مهمون ها و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه، غرق داستان جنایی بچه ها شده بود. داستان شون که تموم شد، با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت، - خوب بگید ببینم، مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد. و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن، با دست چپ. علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من. خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید و لبخند ملیحی زد، - خسته نباشی خانم. من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام. و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها. هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود. بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن. منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین. از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود. چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد. اون روز علی، با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد. این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد و اولین و آخرین بار من. این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم. دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم. هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت. عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود. توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون. پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد. دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم. علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود. بعد از کلی این پا و اون پا کردن، بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد. مثل لبو سرخ شده بود، - هانیه، چند شب پیش توی مهمونی تون، مادر علی آقا گفت، این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه. جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم. به زحمت خودم رو کنترل کردم. - به کسی هم گفتی؟ یهو از جا پرید، - نه به خدا، پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم. دوباره نشست. نفس عمیق و سنگینی کشید. - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم. با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم. - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید، هر کاری بتونم می کنم. گل از گلش شکفت. لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد. توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود، موضوع رو غیرمستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن. البته انصافا بین ما چند تا خواهر، از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود. حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود. خیلی صبور و با ملاحظه بود، حقیقتا تک بود. خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت. اسماعیل، نغمه رو دیده بود. مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید. تنها حرف اسماعیل، جبهه بود، از زمین گیر شدنش می ترسید. ♦️ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیائید دست به دست هم دهیم و ختم صلوات آیت الله حدائق را شروع کنیم حدود ۹۰ سال قبل آیت الله حدائق در سفر مکه با کاروان، گرفتار طوفان شن می‌شوند که مرگ حتمی در کمینشان بود نامبرده متوسل به صاحب الزمان علیه‌السلام شده، ملهم به این صلوات می‌شوند، همه اهل کاروان این صلوات را گفته و نجات می‌یابند کاروانهای جلوتر نیز که گرفتار طوفان بودند با گفتن این صلوات نجات یافتند. تکرار و مداومت این صلوات شریفه بعد از نمازهای واجب برای رفع مشکلات مؤثر است و تکرار آن به صورت دسته جمعی برای رفع سختی ⬅️ همین الان یک بار بخونیم ↯ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ عَرْشِ الله اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ السَّماواتِ السَّبْع اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْاَرَضينَ السَّبْع اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْجِبال اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْمِيٰاهِ الْبِحاٰرِ وَالْاَنْهار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اَنْفٰاسِ الْخَلائِق اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ الْشَّعْرِ وَالْوَبَر اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَر اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ قَطَراتِ الْاَمْطار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اوْراقِ الْاَشْجار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ سُوَرِ الْقُرْآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ آياتِ الْقُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اَسْطُرِ الْقُرْآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ كَلِماتِ القُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ حُروفِ الْقُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْآن اِلىٰ يَوْمِ الْقيامَة اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ صَلِّ عَلىٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَالْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين والْشُّهَداءِ وَالْصِّدّيقين وَ عِبادِکَ الْصالِحين عَدَدَ اَنْفاسِ الْخَلائِق اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ صَلِّ عَلىٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَالْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين والْشُّهَداءِ وَالْصِّدّيقين وَ عِبادِکَ الْصالِحين مِنَ الْآن اِلىٰ يَوْمِ الْقيامَة اَلّلهُمَّ الْعَنْ اَعداءَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً وَالْعَنِ الْجِبْتَ وَالْطّاغوتَ عَدَدَ اَنفاسِ الْخَلائِق خواهشا در نشر دادن این صلوات شریف کوتاهی نکنید برای امر فرج 🤲🤲🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️ 👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب، قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو، دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده، جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...      ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨‌ 💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم 💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨‌ 👆🏼وبــــراے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔 ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨ 💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم 💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ  بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ  وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ  الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة  وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً  وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ  اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ  فــــیها طــــویلا...💓 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟 یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ، هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند... 🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤 💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان 💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید 💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج قبل از خواب هرشب عاشقانه هدیه ڪنیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 بِســـم‌ِالله‌الرَحمــن‌ِالرَحیــم 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، 🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، 🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، 🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، 🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨ @Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه @Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 شهید ابراهیم هادی: هرکسی ظرفیت مشهور شدن را ندارد از مشهور شدن مهم تر این است که آدم باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴وصیت نامه شهید محسن حججی: خودتان را برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و جنگ با کفار بخصوص «اسرائیل» آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است..! 🌸۱۸ مرداد سالروز شهادت شهید حججی گرامی باد! شادی همه شهدا مخصوصاً ارواح شهدای مدافع حرم صلوات...
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هر کس عازم کربلا است حتماً حواسش به این چند نکته باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکی که دست زخمی خود را به کودک مجروح دیگر نشان می‌دهد... و من فرو می ریزم در تماشای این تراژدی عمیق بشریت در آخرالزمان؛ 🌺اللهم عجل لولیک الفرج....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه عکس معروف شد؟ راز عکس عزت، در پی سلفی حقارت! 🔹 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی به مناسبت ۱۸ مرداد، سالروز شهادت شهید حججی
30.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بقدری صحنه ها زیباست، حتی هرجای دنیا هم باشی ،با دیدن این مناظر و مداحی روی کلیپ حال خوبی پیدا میکنی💔 التماس دعا (لبیک یا حسین ع ) آیا میتونی جلوی سیل اشکت را بگیری!😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹امروز سالروز ‎شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی هست 🔹محسن حججی در روز هجدهم مردادماه سال ۱۳۹۶ توسط تروریست‌ های داعش سر بریده شد. حاج قاسم سلیمانی در زمان شهادت او گفته بود قسم به حلقوم بريده‌ شهيد حججی زمين را از لوث داعش پاک می‌کنيم. کمتر از ۴ماه بعد سردار سلیمانی پایان سیطره داعش را اعلام کرد. ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا