"نمایشنامه زندگی"
زندگی شهریار، یا به تعبیری داستان ما آدمها، گویی صحنه نمایشی از یک تراژدی-کمدی است که خداوند، این کارگردان بینظیر، گاهی نقشها و دیالوگهای چالشبرانگیزی برای ما مینویسد. انگار خدا که در خلوت و سکوت ابدی خود حوصلهاش سر رفته، تصمیم میگیرد ببیند این بندگان کوچک، در پیچ و خمهای ماجراجوییهایشان چه خواهند کرد. ما با دستان لرزان، وارد صحنه میشویم. میخواهیم بهترین اجرا را ارائه دهیم، اما ناگهان یک گره داستانی میآید که مثل صحنهای از فیلمهای کمدی قدیمی، روی پوست موز میلغزیم و نقش زمین میشویم. صدای خنده خداوند در پسزمینه طنین میاندازد، ولی نه از روی تمسخر، بلکه از روی محبت، مثل تماشای یک کودک که اولین بار دوچرخهسواری میکند و گاهی میافتد. شکستها و بنبستها؟ آنها فقط صحنههای تمرینیاند. میدانی، خداوند مثل معلمی است که امتحانهای سخت میگیرد، نه برای این که از ما بهتر بودن خود را ثابت کند، بلکه برای این که ما را بهتر از قبل کند. شهریار، هر بار که از زمین برمیخیزی و با لبخندی محو شده از سر امید ادامه میدهی، خدا در گوشهای از صحنه برایت کف میزند و میگوید: "عالی بود، برویم برای صحنه بعدی!" و اگر بخواهیم فلسفیتر بنگریم، هر شکست، خود بخشی از یک پیروزی بزرگتر است. مثل نتهایی که هر کدام به تنهایی شاید بیمعنی به نظر برسند، اما در کنار هم یک سمفونی شگفتانگیز را میسازند. گاهی ما فقط باید به پایان اجرایمان برسیم تا بدانیم که هر لحظه، حتی بنبستها، جزئی از یک شاهکار الهی بوده است.
#نمایشنامه
#زندگی