eitaa logo
شهریار رنجبر
12 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
اینجا، در میان تلاطم روزمرگی، با افکار و احساسات عمیق همراه می‌شویم. خوش آمدید به دنیایی که هر واژه، داستانی برای گفتن دارد. مدیر پشت صحنه: @shahriyarranjbar صفحه ویراستی: https://virasty.com/Shahriyarvibes
مشاهده در ایتا
دانلود
"دوستان کوچک آبی‌رنگ" یادمه وقتی بچه بودم، شب‌ها وقتی همه خواب بودن و خونه در سکوت غرق شده بود، بیدار می‌شدم. شاید به نظر عجیب بیاد، اما همیشه یه چیزی ذهنم رو از دنیای واقعی به دنیای دیگه‌ای می‌برد. وقتی چشم‌هام رو به تاریکی می‌دوختم، در گوشه و کنار اتاق، موجوداتی کوچیک و شفاف می‌دیدم. آدم‌هایی که اندازه‌شون خیلی کوچیک بود، شاید اندازه یه دست یا کمتر. بدن‌هاشون آبی و درخشان بود، انگار از نور ساخته شده بودن. هیچ‌چیز نمی‌تونست اونا رو متوقف کنه، و با گام‌های ظریف و آرومشون مثل یک رویا تو خونه حرکت می‌کردن. با کنجکاوی دنبالشون می‌رفتم، قلبم پر از هیجان و شوق... هر بار که نزدیک می‌شدم، انگار موجودات بیشتر از من دور می‌شدن و به جایی می‌رفتن که من نمی‌تونستم. هیچ وقت به طور کامل ناپدید نمیشدن بلکه پشت دیوارهای خونه، گم می‌شدن، مثل اینکه به یک دنیای مخفی و پنهان می‌رفتن. اما با هر قدمی که برمی‌داشتم، آدمک‌های کوچیک آبی‌رنگ بیشتر برای من واقعی می‌شدن. اونا برای من مثل دوستانی بودن که فقط در شب پیدا می‌کردم. نمی‌دونم چرا ولی به‌شدت دوست‌داشتنی بودن. انگار همه‌ی دنیای کوچک و آبی‌شون پر از زیبایی و آرامش بود. شاید نمی‌فهمیدم دقیقاً چه چیزی باعث شده که این لحظات اینقدر خاص بشن، اما همیشه یه احساس گرم و تخیلی و زیبا که نمیشه با کلمات توضیحش داد از بودن باهاشون داشتم. گاهی اوقات به این فکر می‌کنم که آیا هنوز هم قادر به دیدن چنین زیبایی‌هایی هستم؟ این لحظات برام بیشتر از یک تجربه‌ی معمولی بودن. اون‌ها به‌نوعی به دنیای من رنگ می‌دادن و یادآوری می‌کردن که حتی در تاریکی شب هم می‌شه شگفتی‌ها رو پیدا کرد. حتی وقتی که ناپدید می‌شدن، هنوز هم در دلم باقی می‌موندن. شاید به‌جای دنبال کردن رویاها، فراموششون کردیم!