eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 پرهیز از اسراف و ریا 💗 گاهی اصل مهمانی دادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محل اطعام و کیفیت سفره چیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمان های خاص و مدعوین، شایسته اطعام نیستند، یا با انگیزه های ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت می شوند. همه اینها نارواست و هدر دادن نعمت های الهی. 💠 پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: 🌿 «هر کس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانند آن را خداوند از طعام های دوزخی به اومی خوراند.» ✍️ (وسائل الشیعه، ج 16، ص 455) 💠 و امام باقر علیه السلام فرمود: 🌿 «ولیمه، در حد یکی دو روز، کرامت وبزرگواری است، بیشتر از آن، ریا و سمعه است.» ✍️ (وسائل الشیعه، ج 16، ص 456) ❣️ البته اینها در سوردادن ها و مهمانی های رایج و مرسوم به مناسبت های یاد شده است. اما اصل مهمان دوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هرچه بیشتر و مستمرتر باشد، بهتر و زیبنده تر است. هاشم، جد بزرگ رسول خدا، همیشه سفره ای باز داشت و غذای آماده او و خانه مهیایش برای عامه مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود. حاتم طایی، سخاوتمند معروف عرب، خانه ای داشت که ملجا مردم و محل امید بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود. 💗 امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان خانه ای در منزل داشت که به طورمعمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بی خانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهره مند می شدند. 📚 (برشی از کتاب اخلاق معاشرت استاد جواد محدثی) 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 خاک نشینِ افلاکی 🌿 زمستان بود. یک روز به خانه آمد، در حالی که صورتش از سرما کبود شده بود و پاهاش حس نداشت. گفتم: «پسرم! چرا به خودت‌‌‌‌ نمی‌‌رسی؟ ممکنه مریض بشی. لباس گرم بپوش، یک جفت کفش خوب به پاکن که پاهات از سرما یخ نکنه.» گفت: «نه مادر! باید پاهام یخ کنه تا بتونم درد بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی رو که الان توی جبهه و توی کوهستان‌‌های پر برف کردستان، در میون برف و سرما زجر‌‌‌‌ می‌‌کشن، حس کنم. این انصاف نیست که اونها اونجا توی سرما بلرزن و من کنار بخاری گرم باشم!» 🌸✨ فرمانده‌‌ی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 اثر توکل به خدا در کودک 🌷 وقتی حضرت محمد صلّی الله علیه و آله سه ساله بود، روزی به دایه اش حلیمه گفت: مادر! روزها برادرانم کجا می روند؟ - عزیزم آنها گوسفندان را به صحرا می برند. - مادر، چرا مرا با خود نمی برند؟ - آیا مایلی بروی؟ - بله مادر. حلیمه روز بعد محمد صلّی الله علیه و آله را شستشو داد و موهایش را روغن زد و به چشمانش سرمه کشید و یک مهره یمانی که به نخ کشیده بود، برای محافظت او به گردنش آویخت. آن طفل سه ساله که این عمل را خرافی می دانست، مهره را با آزردگی از گردن درآورد و گفت: مادر، خدا بهترین حافظ برای من است. ✍️ [بحارالانوار، ج 15، ص376] 🆔 @ShamimeOfoq
17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤓 هر کسی یه استعدادی داره 🧠 شناخت توانایی های دیگران و کوچک نشمردن آنها 🆔 @ShamimeOfoq
180.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏐 والیبال با بادکنک 🎈 👦ویژه نوجوانان 7 تا 12 سال 🧒🏻 🆔 @ShamimeOfoq
😳وقتی اتاقم شلوع و به هم ریخته است زودتر عصبانی می شوم. 😳وقتی صدای تلویزیون زیاد است زودتر عصبانی می شوم. 😳وقتی با کسی جر و بحث می کنم زودتر عصبانی می شوم. 😳شلوغی اتاق صدای بلند تلویزیون و جر و بحث حال آدم را خراب می کنند. حال آدم هم که خراب شد زودتر عصبانی می شود. 😊😍پس یادم باشد که همیشه اتاقم را منظم نگهدارم. صدای تلویزیون را زیاد نکنم و باکسی هم جر و بحث نکنم. این طوری دیرتر عصبانی می شوم. این طوری کمتر عصبانی می شوم. ✍🏼عصبانی شدن ممنوع/نشر کتابک 🆔 @ShamimeOfoq
😊هنوز ادامه دارد حاج علی و حاج نبی سی سال است که با هم دوست هستند و خدا را شکر هنوز دوستی آنان ادامه دارد. شاید هفته ای نباشد که آنها به دیدن هم نروند و دست کم تلفنی با هم حرف نزنند. بیست و پنج ساله بودند که با هم دوست شدند و تا الان که موی سر و صورت هر دوی آنها سفید شده این دوستی همچنان پابرجاست. حاج علی و حاج نبی آن قدر با هم صمیمی اند که بچه های هرکدام دوست پدرشان را عمو صدا می زنند در طول این سی سال گاهی حتی دلخوری هایی هم بین حاج علی و حاج نبی پیش آمده است. اما آنها نگذاشته اند که این دلخوری ها به دوستی شان لطمه بزنند. آنان هرطور شده مشکل را برطرف کرده اند و با صبوری و گذشت کدورت ها را پایان داده اند. دوستان آنها به دوستی سی ساله آنها غبطه می خورند. 🌼🌼 خدا حفظ دوستی دیرین را دوست دارد(پیامبر مهربان) ✍🏼حدیث زندگی/ نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
😊😊وقتی دو نفر به هم برخورد ميكنند آن كه ديگري را بيش تر دوست دارد بهتر است. دوستم یادش رفته بود امروز تولّد من است؛ از صبح منتظر پیامش بودم و در این فکر که امسال چطور غافل گیرم می‌کند. شب شد؛ اما دوستم نیامد. با خودم گفتم: حتماً مشغله یا کاری برایش پیش آمده. به او زنگ زدم؛ گفتم: «امروز به دنیا آمدم و خوش حالم که امسال هم مثل روزهای گذشته دوستم است.» 😊😊نمی‌دانید همین تلفن، همین گفت وگوهای کوتاه، چقدر حال هردوی مان را خوب کرد؛ تازه، برای فردا قرار است یک قرار دوستانه داشته باشیم. خوب شد که غم و توقّع توی دلم خانه نکرد. ✍🏼نویسنده: کوشا سمیعی 🆔 @ShamimeOfoq
🌻🌻وقتی خدا بنده اي را دوست دارد، آن بنده هرچند کار كوچكي انجام دهد، خدا پاداش بزرگی به او می دهد. 🔆خدا می‌گوید: یک قدم بیا نزدیکم، من چند قدم می‌آیم به سمت تو. خدا می‌گوید: کار خوب انجام بده، خوبی می‌بینی. با این خدا، آیا کم نیست دویدن به سمت خوبی‌ها؟ ✍🏼نویسنده: کوشا سمیعی 🆔 @ShamimeOfoq
🔆🔆عاقل ترين مردم، کسانی هستند که از بقیه خوش اخلاق تر باشند. پارسال، شاگرد اول کلاس ما زیاد دوست نداشت کنار شاگردهای ضعیف بنشیند. او فکر می‌کرد نشستن کنار کسی که از خودش ضعیف‌تر است، باعث افت تحصیلی‌اش می‌شود. بهش می‌گفتیم: شاید او بتواند به سؤال‌های دیگران جواب دهد؛ اما او با بداخلاقی از این که وقتش گرفته می‌شود، صحبت می‌کرد. شاگرد اول کلاس ما، با دفتر و کتاب‌هایش دوست بود؛ اما با هم کلاسی‌هایش نه. امسال همه سعی کردیم هم خوب تر درس بخوانیم، هم خوش‌اخلاق‌تر به هم دیگر کمک کنیم. امسال ما در کلاس چند شاگرد اول داریم؛ همه با هم دوست. به شاگرد اول پارسال مان هم در مشق دوست داشتن کمک می‌کنیم. ما اینیم دیگه! ✍🏼نویسنده: کوشا سمیعی 🆔 @ShamimeOfoq
☀️☀️با يك ديگر دست بدهید؛ زيرا این کار كينه را از دل ها مي برد. دیروز که دست مادربزرگ را وقت دیدار گرفتم، سرما توی پوستم دوید. سریع دویدم و یک چای گرم و یک خُرما برایش آوردم؛ کنارش نشستم. مادربزرگ دلش گرفته بود؛ اما به زبان نمی‌آورد. چندتا از لطیفه‌هایی را که در مجله خوانده بودم، برایش تعریف کردم؛ او هم برایم از روزهای قدیم گفت و خلاصه، هر دو گُل گفتیم و گُل شنیدیم. وقت خداحافظی دست‌های مادربزرگ، گرم گرم بود. ✍🏼نویسنده: کوشا سمیعی 🆔 @ShamimeOfoq