eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ممنون که مهربونی!🦋 برای شما که می‌خواهید، جامعه‌ای مهربان داشته باشید. 🌷کسی که ترحم نکند به حال دیگران، رحمت در رفتار و گفتار خود نسبت به دیگران نداشته باشد دیگران هم نسبت به او رحمت نخواهند داشت. مردم آحاد مردم نسبت به یکدیگر با رحمت برخورد می‌کنند، از خطاهای یکدیگر گذشت می‌کنند، یک وقت اینجور است. خوب فضای جامعه طبعا فضای ترحم خواهد بود. یک وقت نه! نسبت به یکدیگر ترحم نمی‌کنند هر کدامی در هر جایی که دستشان برسد به دیگری سخت گیری می‌کنند اگر چنانچه شما می‌خواهید در فضایی زندگی کنید که فضای محبت و رحمت و ملاطفت باشد سهم خودتان را فراموش نکنید. 🆔 @ShamimeOfoq
🌺 اینقدر من دوست دارم بچه‌‌ها را ! 🍀 امام: من به حسینیه که می‌روم اگر بچه‌‌‌ای گریه می‌کند یا بچه‌‌‌ای دست تکان می‌دهد یا اشاره به من می‌کند حواسم می‌رود به بچه. 📚 زهرا اشراقی، دختر امام [برداشت هایی از سیره امام خمینی، جلد 1، صفحه 32] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 صاحب قلب رقیق 🌿 نشسته بود زار زار گریه‌‌‌‌ می‌‌کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه‌‌‌‌ می‌‌دانستیم این طوری‌‌‌‌ می‌‌کند؟‌‌‌‌ می‌‌گویم: «مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته.» کی باور‌‌‌‌ می‌‌کند؟ 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 حداقل همدردی و نوع دوستی 🌿 وقتی بچّه بود شبی تاریک هنگام بازگشت، در میان برف زمستان؛ فقیری را‌‌‌‌ می‌‌بیند که در سرما‌‌‌‌ می‌‌لرزد ولی‌‌‌‌ نمی‌‌تواند برای او جایی گرم تهیّه کند. تصمیم‌‌‌‌ می‌‌گیرد که همه‌‌ی شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزد و از رختخواب محروم باشد بلوز پشمیش را از تن‌‌‌‌ می‌‌کند و بعد روی زمین سیمانی لخت، دراز‌‌‌‌ می‌‌کشد و تا به صبح از سرما‌‌‌‌ می‌‌لرزد و به سختی مریض‌‌‌‌ می‌‌شود. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ابراز محبت به همه‌‌ی نیروها و زیردستان 1️⃣ اگر کسی یک قدم عقب تر‌‌‌‌ می‌‌ایستاد و دستش را دراز‌‌‌‌ می‌‌کرد، همه‌‌‌‌ می‌‌فهمیدند بار اولش است آمده پیش دکتر. دکتر هم بغلش‌‌‌‌ می‌‌کرد و ماچ و بوسه‌‌ی حسابی. بنده‌‌ی خدا کلی شرمنده‌‌‌‌ می‌‌شد و‌‌‌‌ می‌‌فهمید چرا بقیه یا جلو‌‌‌‌ نمی‌‌آیند، یا اگر بیایند صاف‌‌‌‌ می‌‌روند توی بغل دکتر. 2️⃣ هر هفته‌‌‌‌ می‌‌آمد، یا حداکثر ده روز یک بار. از اوّل خط، سنگر به سنگر‌‌‌‌ می‌‌رفت. بچّه‌‌‌‌ها را بغل‌‌‌‌ می‌‌کرد و‌‌‌‌ می‌‌بوسید. دیگر عادت کرده بودیم. یک هفته که‌‌‌‌ می‌‌گذشت، دلمان حسابی تنگ‌‌‌‌ می‌‌شد. 3️⃣ پل زده بودیم، با تیوب کامیون. دکتر آمد و با جیپ از روی پلمان رد شد. بعد برگشت و بچه‌‌‌‌ها را یکی یکی بوسید. شصت و پنج نفر بودیم یا شصت و هفت تا. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ابراز محبت به همه‌‌ی نیروها و زیردستان 1️⃣ اگر کسی یک قدم عقب تر‌‌‌‌ می‌‌ایستاد و دستش را دراز‌‌‌‌ می‌‌کرد، همه‌‌‌‌ می‌‌فهمیدند بار اولش است آمده پیش دکتر. دکتر هم بغلش‌‌‌‌ می‌‌کرد و ماچ و بوسه‌‌ی حسابی. بنده‌‌ی خدا کلی شرمنده‌‌‌‌ می‌‌شد و‌‌‌‌ می‌‌فهمید چرا بقیه یا جلو‌‌‌‌ نمی‌‌آیند، یا اگر بیایند صاف‌‌‌‌ می‌‌روند توی بغل دکتر. 2️⃣ هر هفته‌‌‌‌ می‌‌آمد، یا حداکثر ده روز یک بار. از اوّل خط، سنگر به سنگر‌‌‌‌ می‌‌رفت. بچّه‌‌‌‌ها را بغل‌‌‌‌ می‌‌کرد و‌‌‌‌ می‌‌بوسید. دیگر عادت کرده بودیم. یک هفته که‌‌‌‌ می‌‌گذشت، دلمان حسابی تنگ‌‌‌‌ می‌‌شد. 3️⃣ پل زده بودیم، با تیوب کامیون. دکتر آمد و با جیپ از روی پلمان رد شد. بعد برگشت و بچه‌‌‌‌ها را یکی یکی بوسید. شصت و پنج نفر بودیم یا شصت و هفت تا. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تا توانی دلی به دست آور 🌿 وسط جلسه‌‌ی فرماندهی دو تا بسیجی آمده بودند با حاجی عکس بندازند. حاجی به ما گفت: «ببخشید.» وقتی برگشت. گفت: «دو دقیقه بیشتر کار نداشت دیدم انصاف نیست دلشون رو بشکنم.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مهربان و دلسوز 🌿 دانشجو که بودم بدجوری مریض شدم. افتاده بودم گوشه‌‌ی خوابگاه. یکی از دانشجوها برام سوپ درست‌‌‌‌ می‌‌کرد و اَزَم مراقبت‌‌‌‌ می‌‌کرد. هم اتاقیم نبود. خوب‌‌‌‌ نمی‌‌شناختمش. اسمش را که از بچّه‌‌‌‌ها پرسیدم، گفتند: «مهدی باکریه.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فرمانده نَه، یک پدر مهربان 🌿 ساعت چهار نیمه شب بود. رفتم سراغ ناصری که باید پست بعدی را تحویل‌‌‌‌ می‌‌گرفت. تکانش دادم بیدار که شد، گفتم: ناصری! نوبت توست، برو سر پست! بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینکه چیزی بگوید، پاشد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود که یکهو دیدم یکی به شدت تکانم‌‌‌‌ می‌‌دهد. - رجب زاده! رجب زاده! به زحمت چشم باز کردم. گفتم: ها... چیه؟! ناصری سراسیمه گفت: کی سر پسته؟! - مگه خودت نیستی؟! - نه تو که بیدارم نکردی! با تعجب گفتم: پس اون کی بود که بیدارش کردم؟ ناصری نگاه کرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: فرمانده‌‌ی لشگر. حسابی گیچ شده بودم. بلند شدم، نشستم. گفتم: جدی‌‌‌‌ می‌‌گی؟ - آره چشمانم به شدت‌‌‌‌ می‌‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست‌‌‌‌ می‌‌گفت. خود آقا مهدی بود. یک دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذکر‌‌‌‌ می‌‌گفت. تا متوجه مان شد، سلام کرد. زبانمان از خجالت بنده آمده بود. ناصری اصرار کرد اسلحه را ازش بگیرد. نپذیرفت. گفت: من کار دارم،‌‌‌‌ می‌‌خواهم اینجا باشم. مثل پدری مهربان نوازشمان کرد و فرستاد سمت چادر. بعد خودش تا اذان صبح به جای ناصری پست داد. 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
❤️❤️🌸🌸❤️❤️ مامان ها از ستون های اصلی زندگی هستن. حتی زمانی که در نزدیکی ما نباشن هم همیشه دلگرم کننده هستن و از حامی های اصلی ما به شمار میرن. ممکنه گاهی، اون قدر که باید، ازشون بابت تمام مهربونی ها و فداکاری ها تشکر نکنیم. این ۵ ایده رنگی بهت کمک میکنن تا مامان رو خوشحال کنی بهش یادآوری کنی که از با ارزش ترین نعمت های زندگی ات هست❤️☘️ 🆔 @ShamimeOfoq
😊😊حتما تجربه کردی که وقتی باعث میشی شخص دیگه ای لبخند بزنه، حس خیلی خوبی وجودت رو در بر می‌گیره. این حس اونقدر ارزشمند هست و دنیا رو به جای زیباتری تبدیل میکنه که باید برای گسترش اون قدم برداریم. ما در این مطلب سعی کردیم ۵ روش ساده برای این کار رو بهت یادآوری کنیم. سعی کن اون ها رو به خاطر بسپری و کم کم تبدیل به بخشی از سبک زندگیت کنی. این طوری تو تبدیل به همون آدمی میشی که همه با دیدنش، ناخودآگاه لبخند میزنن 🙂 🆔 @ShamimeOfoq
🐝🐝زنبوری که می گشت یک زنبور از پنجره آمد توی اتاق . مادر دستش را تکان داد و گفت: نیش نزنی، نیش نزنی! من گفتم: زنبور بدجنس زنبور این ور اتاق را گشت آن ور اتاق را گشت. بعد از پنجره بیرون رفت. زنبور بدجنس نبود. ما را نیش نزد من فکر می کنم او زنبور کوچولویش را گم کرده بود. خدایا تو خوبی. کمک کن زنبور بچه اش را پیدا کند و دوباره به خانه ما بیاید تا از او معذرت بخواهم. 📚فریبرز لرستانی آشنا 🆔 @ShamimeOfoq