ایستادهایم
چُنان درختی سرو
به پایِ آرمانهای با عظمتِ انقلاب
ایستادهایم ...
#خانمِ_نویسنده
شِیخ .
چند ماهِ پیش
کتابِ شهید همت را میخواندم
و حالا پس از گذشتِ ایامی طولانی ، ناگهان به یادِ آن کتابِ ارزشمند افتادم . تمامِ کلمات و جملات و بند ها و صفحاتِ آن ، گرد هم آمده بودند تا بگویند که محمد ابراهیمِ همت ( برایِ خدا مخلص بود ) .
درونِ خودم را گشتم . به کوچه پس کوچه هایِ ذهنِ شلوغم سر زدم . تار و پودِ قلبم را شکافتم تا ببینم آیا ذرهای برای خدا مخلص هستم ؟؟؟؟.
پ.ن : حقیقتا خجالت زده ام. شما چی؟ در طول روز چندتا کار انجام میدید که فقط رضایت خدا براتون ملاک باشه .؟🚶🏻♂
#خانم_نویسنده #علی_ص
امشب . . .
سر بر سجده میگذارم
زیرِ لب نامَت را زمزمه میکنم
نالهی العفو سر میدهم و بغضهای فرو خورده ام را آزاد میکنم .
دلگیرم از خودم و دنیایی که بی تو برای خودم ساختهام . دلگیرم از خودم و نفسِ ضعیفم که هرگاه کفهی ترازویش پر از محبتِ نگاهَت شد با آهِ حرامی خرابش کرد . .
حالا منم و یک دنیا شرمندگی که با شوقِ بخشندگیِ تو به سجاده ام پناه آوردهام .
آمدهام تا تو قدرِ من را معین کنی !
#خدا | #خانم_نویسنده . #علی_ص
.
رسیدهام به راهِ نیک .
مسیرِ اشتیاق و ذوق و لبخندِ عمیق
مسیرِ نور و مرورِ معرفتِ خداوندگار
رسیدن به معشوق، نعمت است و
رضایتِ از معشوق رحمت .
و من غرقِ در رحمت و نعمتِ مسیرِ
طلبگی هستم .
الحمدالله
#خانم_نویسنده | #شیخ_علی
اولین گامِ موفقیت اینه که خودت رو دوست داشتهباشی .! انسان وقتی خودشو دوست داره با اعتماد به نفس بیشتری به اطرافیانش عشق میورزه و با عزمِ راسخی برای آیندهاش تلاش میکنه . البته این دوست داشتن رو با غرور اشتباه نگیرید !!!! آدمی که خودشو دوست داره به فکر اصلاح و تغییر خودشه و قطعا به سمت بندهی بهتری شدن حرکت میکنه. فلسفهی پیچیدهای داره البته ! مرز بین دوست داشتن و خودپسندی خیلی باریکه .. مثلا انسانی که نسبت به خودش محبت داره حاضره بخاطر عزیزانش و یا حتی بخاطر اهدافش، از وقتش بگذره، از مالش بگذره، یا حتی اگه لازم شد از جانش هم بگذره .. اما کسی که فقط خودشو میبینه و دچار غروره حتی فکر ایثار هم اذیتش میکنه. چون اون فقط خودش رو میخواد و حالِ خوبِ خودش ملاکِ ..!
#خانم_نویسنده - #شیخ_علی
در این چند روزِ اخیر ، سازِ دلم کوک نبود و حوزهی علمیه هم مثلِ سابق ، روحِ نا آرامم را آرام نمیکرد . مدام در تب و تاب بودم و در میان قفسههای کتابخانهام دنبالِ کتابی میگشتم تا بتواند آشفتگیِ عجیب غریبم را سامان ببخشد. اما به نتیجه نمیرسیدم و همانطور دل آشوب به زیستن ادامه میدادم ...
دیشب به اتفاق خانواده و همسرم ، میهمانِ همسایهی طبقهی بالایمان شدیم. گفت و گویی میانِ شیخ علی و همسایهمان که استاد دانشگاه بود رخ داد . البته گفت و گویی که بیشتر به مباحثه شباهت داشت و مغزِ پرشور و پرسشگر من را آرام میکرد . در میان حرفهایشان دریافتم که انسان باید برای اعتقاداتش تلاش کند و دستِ خالی با مردمِ جامعهاش رو به رو نشود . . . !! یعنی هرکسی با توجه به جایگاهی که دارد باید به رسالتش توجه داشته باشد و برای رسیدن به اهداف متعالی دین اسلام ، بکوشد .
همان لحظه به خودم نهیب زدم ! من به عنوان یک بانویِ طلبهیِ جوانِ متاهل ، در این ایام برای بهبود وضعیت موجود محیطِ اطرافم چه کردم ؟
این سوال دور سرم میچرخید و میچرخید .. تا اینکه به یاد آوردم انسان در برابر هر کلمه ای که میآموزد مسئول است و باید آن را به دیگران انتقال دهد . .
کتابِ همرزمان حسین را از قفسهی کتابخانهام برداشتم و شروع به خواندن کردم. به توصیهی همسرم ، خلاصهی هر صفحه را یادداشت برداری کردم تا ملکهی ذهنم بشود ... دستِ آخر هم صبح بسیار زود با شوقِ انتقالِ مفاهیمی که تازه آموخته بودم ، راهی حوزهی علمیه شدم و تمام آنچه را که در شب قبل مطالعه کرده بودم برای دوستانم بازگو کردم .
حالا کمی آرامم ... چون توانستم در حدِ توان و اندازهی خودم ، محیطِ حوزهی علمیه را از آن سکونِ خطر آفرین نجات دهم و شوقی برای این ایامِ راکد داشته باشم .
#خانم_نویسنده : #شیخ_علی
قدم زدن زیرِ سقفِ آسمانِ شهر در شبِ تاریکِ سرد ، نوشیدنِ چایِ داغ در کنارِ آتش ، بوییدن گلهای باغچه و تماشایِ درختانِ بالا بلند ، خواندن اشعارِ سهراب سپهری با صدایِ آرام و خیالی که تا ولیعصر تهران پرواز میکند ، ساعت ها سکوت بعد از بازگشت از سینما و تفکر دربارهی اوجِ زیباییِ شخصیتِ اصلیِ فیلم ، لبخند زدن های عمیق و به اطرافیان عشق ورزیدن ، ساده از کنار مشکلات عبور کردن و به هنگامِ خفتن بیدار ماندن ، وصفِ حالِ نویسندهای بود که حتی از پروازِ یک پروانههم ذوق میکند و دلش غنج میرود .
#خانم_نویسنده
دیروز محفل گرم و گیرایی بود ...
حضورِ دو بانویِ قهرمانِ کُرد ، در دیارِ شهیدپرورِ ما .
عنایتِ خدا بود و توجهِ عزیزانِ فعال در عرصهی نویسندگی که توفیق شد و من هم به عنوانِ عضو کوچکی از اهالیِ حوزهی هنری انقلاب اسلامی ، در آن محفل حضور پیدا کردم . . نه آنکه بخواهم بگویم دیدار با یک نویسندهی بزرگ شور و شعف دارد . نه ! بلکه میخواهم بگویم دیدار با یک بانویِ نویسندهی مجاهدِ مبارز است که اشتیاق انسان را چندین برابر میکند. خانمِ مهنازِ فتاحی از رشادت های زنِ قهرمان کُرد میگفت و روایتگرِ رشادتها بود و من غرقِ لحنِ گیرای خودِ نویسندهی کتاب بودم . و ایمان آوردم به صداقتِ کلامش. کاش کسی میآمد و زندگیِ این نویسنده را روایت میکرد. زنی که یک مسیر سه ساعته را به سوی فرنگیس حیدرپور رهسپار میشد تا از او مصاحبه ای بگیرد . ساعت ها رویِ خاطرات آن بانوی غیور وقت بگذارد و پنجاه بار کتاب را ویراستاری کند تا به دست دستگاههای چاپ برای انتشار و تکثیر برسد . . . و اما در چهارمین روز از اردیبهشت ماه سال یک هزار و چهارصد و دو ، برای هزارمین بار دریافتم که خدمت به انقلاب اسلامی ، تنها به دست گرفتن اسلحه نیست. میشود با قلم ، اندیشه ها را هدایت کرد و جان فدا بود . .
#تجربه_نگاری #خانم_نویسنده
@sheikh_ali