انقدر خستم که دلم میخواد ساعت ها بی سر و صدا کنجِ حرمِ شهدایِ گمنام شاهرود بشینم و به نجوایِ آدمها گوش بدم. یا بی دغدغه برم گلزار شهدا و بین مزارِ آدمهایی که یه روزی تمام زندگی و هستیشون رو فدای ما کردن قدم بزنم. و دو سه ساعتی رو کنارِ شهید حسین غنیمتپور به درد دل و عقده گشایی بگذرونم. خیلی خستم و این خستگی با خواب و استراحت تموم نمیشه....
#روز_نوشتهای_دلی
شِیخ .
- خوشا هوایی که حیات بخشِ خاطرات است :)
خیابانهایش را دوست دارم..
درختها، جدولها، برگهای زردِ خشک شدهی کنارِ خیابان، مغازههای قدیمی، هوای سوزناک، شیبِ خیابانی که به حرم شهدای گمنام میرسد، فلکه، میدان امام و حوزههای علمیهای که در قلب شهر هستند و همهی آنچه در آن وجود دارد را دوست دارم.
این شهر، قدم به قدم برای من حیاتِ دوبارهی خاطراتِ خوش است. خاطراتی که محال است تکرار شوند. روزهایی که رفتند و به من فهماندند که اگر قدردانِ نعمتها نباشم روزی از دستشان خواهم داد. و حتی اگر شکرگزار هم باشم بازهم نمیمانند و تمام میشوند. زیرا که خاصیتِ زندگی همین است.
#شاهرودِعزیز
برخلاف بعضی اوقات
رهبری نماز عصرش را هم با آرامش خواند ، بعد از نماز نشست و تعقیباتش را خواند، بعدشهم با تک تک مسئولان احوالپرسی کرد ،خیلی با متانت و گام های کوتاه رفت، خدا به همرات...
تهدیدات اسرائیل، به کف نعلینشم نبود!
اون هم در محیط باز! یعنی حتی داخل مصلی هم نرفتند و در همان محیطِ باز اقامه کردند!
#جمعه_نصر | #نماز_جمعه
پائیزِ عزیزم
با این قشنگیجاتهای دلبر
به زندگیمون خوش اومدی :)
پ.ن: بازارِ شاهرود - خیابان مزار
پیاده به سمتِ تو آمدم !
اما اینبار تنها نبودم. همسفری داشتم که همقدم من تا مقصدی بیانتهاست. دست او را گرفته بودم آورده بودم رو به روی تو تا خوب ببینیاش و بدانی من این روزها خوشبختم و در تلاشم تا شبیهِ تو به حیاتِ زمینیام ادامه دهم و در این تلاش و کوشش و دویدنها، تنها و رنجور نیستم. همسرم را آوردم و در آرامشی بیانتها کنارِ تو نشستم و برایت گفتم از ماجرای دلبستگیها، دلبستگیهایی که آدم را به زمین وابسته نمیکند. بلکه مشوقی میشود برای پرواز و پریدن به سمت آسمان.
پ.ن : مزار سردار شهید محمد حسین غنیمتپور- گلزار شهدای شاهرود