شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #امام_حسین علیهالسلام #غزل 🔹با غم دل خُرّماند🔹 ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدم
💠 غم خرّم
🔹آنها که مکتب تشیع را از بیرون نگاه کردهاند نه از درون، گاه بر عزاداریها و اشک و نالههای آن خرده گرفتهاند و زبان به طعنه و استهزا گشودهاند. اما این غم، با نگاه از درون خیمهی برافراشتهی سیدالشهدا(علیهالسلام) چهرهی دیگری دارد و آنان که به این خیمه راه یافتهاند حاضر نیستند این داغ را با هیچ عشرتی معاوضه کنند.
🔸یکی از درونمایههای شعر عاشورایی خود «غم» و «عشق» حسینی بوده است و شعرا به زبانهای مختلف همواره این غم را ستودهاند و تقدیس کردهاند و از آن صیانت کردهاند. از ماندگارترین سرودههای عاشورایی با درونمایهی غم و عشق حسینی میتوان از این غزل فؤاد کرمانی نام برد. او در این غزل مدح باشکوه سیدالشهدا(علیهالسلام) را با مدح غم او و کربلای او و دلدادگان او آمیخته است.
🔹انتخاب وزنی دوری و طربانگیز در توصیف غم و تکرار صنعت ادبی تضاد در بسیاری از ابیات (سوختگان غم و خرماند، غم و عشرت، خرید و فروخت، باخبران و بیخبران، دلبستگان و عقدهگشا، محرم و نامحرم، زنده و مرده و...) باعث موفقیت شاعر شده است، تا مخاطب بتواند خُرّمی و بهجت و سرور این غم بزرگ را از عمق جان بچشد. نگاه باشکوه عرفانی به بندگی امام حسین(علیهالسلام) و عزای او نیز در این شعر به اثربخشی بیشتر شعر و عمق محتوایی آن کمک کرده است.
❗️نمی دانم چرا #فؤاد_کرمانی با این همه سرودههای ولایی و عاشورایی متمایز و درخشان تا این حد در مجالس مذهبی ما مهجور است.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir/node/4125
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #حضرت_زینب علیهاالسلام #مدافعان_حریم_اهلبیت #قصیده 🔹والصّبح...🔹 دمید گرد و غبار س
💠 استفاده از قالب مناسب
🔹شاعر عاشورایی در ترسیم صحنههای ماندگار کربلا و کوفه و شام و در بیان زبان حال، همواره مراقب است که در تابلوی هنری او غباری بر چهرهی آسمانی ذوات مقدسه ننشیند و در زبان حال سرایی او شخصیتهای آسمانی به شایستهترین وجه و دشمنان آلالله (علیهمالسلام) آنگونه که استحقاقش را دارند منفور، به تصویر کشیده شوند.
🔸هر چقدر هم که شاعر در این راه مطالعه و معرفت داشته باشد و هر چقدر هم که با شؤون شخصیتی ممدوحین آشنا باشد، اما اگر برای شعر خود قالب و زبان و موسیقی مناسبی انتخاب نکند موفقیت او در حفظ شؤون کمتر یا لااقل دشوارتر خواهد بود.
خطبهی حضرت زینب (علیهاالسلام) در کوفه و شام از صحنههای شکوهمند و ماندگار قیام عاشوراست که هم به زیبایی، حقانیت و اقتدار عاشوراییان را به تصویر میکشد و هم بطلان و حقارت یزیدیان را.
🔹 #محمدمهدی_خانمحمدی برای اینکه فضای این خطبه را بازسازی کند، قالب قصیده را انتخاب کرده و با همین انتخاب هوشمندانه نیمی از راه را پیموده است. فخامت و شکوه زبان قصیده و طنطنه و درشتی واژگان، شاعر را هم در بیان حماسی و باشکوه خطبه یاری رسانده و هم در به خواری و خفت کشاندن چهرهی یزیدیان.
اگر شاعر همین مضامین را در قالب غزل و در وزن و زبانی روان و عاطفی جاری میکرد، موفقیت او در ترسیم این تابلوی باشکوه به مراتب کمتر و زحمت او مضاعف بود.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #زهیر_بن_قین علیهالسلام #غزل 🔹مقام ارادت🔹 زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروا
💠 مرثیه همذاتپندارانه
🔹بخشی از محافل عزاداری سیدالشهدا(علیهالسلام) به خواندن اشعاری اختصاص دارد که مرثیه نیستند اما کارکرد آنها جلا دادن قلوب و ایجاد آمادگی برای بهرهمندی مخاطب از مرثیه و نهیبها و تلنگرهای انذاری و تبشیری برای پیوستن عزاداران به قافلهی عاشوراییان است. بیشتر این اشعار یا نجوای عاشقانه با سیدالشهدا(علیهالسلام) هستند یا عرض ارادت و ابراز حسرت زیارت یا واگویه و حدیث نفس.
🔸در این میان شاید اثرگذارترین اشعار، اشعاری باشند که هرچند نجوای عاشقانه و خطاب به نفساند اما در لایهی زیرین شعر و همزمان با نیایش و نجوا و خطاب شاعرانه، روایتی تاریخی از کربلا جریان دارد. این روایت به شعر کمک میکند تا تلنگرها و نهیبهای عمیقتر و تکاندهندهتری داشته باشد و به مستمع کمک میکند تا خود را نه در کنار صحنهی عاشورا و نظارهگر آن، بلکه در بطن حادثه بیابد و با کنار زدن پردههای زمان و مکان بتواند با اصحاب عاشورایی سالار شهیدان، همذاتپنداری کند و در نهایت، عزم خود را برای نزدیک شدن به این اسوههای پاک و پیوستن به قافلهی عاشوراییان جزم کند.
🔹 در غزل پیش رو، هر چند خطاب شاعر با خودش است، اما در لایهای از شعر، داستان تأثیرگذار زهیر بن قین(علیهالسلام) و پیوستن او به قافلهی عاشوراییان در جریان است و در بعضی از بیتهای شعر، همذاتپنداری با این شخصیت عاشورایی به قدری قوی است که گویا بیهیچ تردیدی و در همین لحظه، همان فرصت استثنایی که برای زهیر رخ داد و منجر به سعادت او شد به سراغ شاعر و مخاطبان شعر او نیز آمده است:
امام پیک فرستاده در پیات، برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
نمونههای دیگری از این قبیل وجود دارد، از جمله شعر معروفی از استاد محمدجواد غفورزاده با این بیت ماندگار:
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
حبیب باش که دعوت به کربلات کنند
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir/node/616
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #حضرت_قاسم علیهالسلام #غزل 🔹در سرخی غروب...🔹 در سرخی غروب نشسته سپیدهات جان بر
💠 وصف شاعرانه در مرثیه
🔹 در سایر یادداشتها دربارهی بیان حماسی و شخصیتپردازی، زاویهی نگاه تازه و مرثیهی تحلیلگرانه نکات کوتاهی بیان شد. اما چنانچه مرثیه از بیان حماسی و تحلیلگری و زاویهی نگاه تازه خالی بود و مقتضای شعر و مخاطب آن، بیان صِرف مرثیه را میطلبید، باید دید که مرثیهپردازی در این شرایط چه بایدها و نبایدهایی دارد.
🔸 بعضی از شاعران در بیان وقایع از همان تعابیر مقاتل در شعر استفاده میکنند. حال آنکه باید توجه داشت وظیفهی مقتلنویسان گزارش دقیق تاریخ است و وظیفهی شاعر بیان هنرمندانه و رسالتمندانهی این وقایع است. سخن این نیست که شاعر بر مصائب چشم بپوشد و از انعکاس بخشهایی از آن در شعر منصرف شود، بلکه سخن در نحوهی بیان مصائب است. شعر در قدم اول باید شعر باشد و مرثیهسرای اهلبیت(علیهمالسلام) باید مستندات تاریخی را ابتدا از فیلتر شعر عبور دهد و همین که صرفاً بر آنها لباس وزن و قافیه بپوشاند کافی نیست.
🔹 به عنوان مثال در روضهی حضرت قاسم(علیهالسلام) عبارات جانسوزی در مقاتل وجود دارد، از جمله قرار گرفتن بدن شریف حضرت زیر دست و پای اسبها و مصائب جانگداز مرتبط با این واقعه. در بسیاری از اشعار حضرت قاسم(علیهالسلام) عبارت له شدن و مضامینی از این دست که گاه تصاویری مخدوش ارائه میدهند دیده میشود، هر چند نیت شعرا در ارائهی این تصاویر انعکاس تاریخ و اخبار مقاتل است.
🔸 در شعر پیش رو، شاعر بی آنکه از این فجایع چشم بپوشد؛ صرفاً با بیان هنرمندانهی خود تصویر باشکوهی از مرثیه ارائه داده است؛ تصویری که اتفاقاً تاثیر عاطفی آن از بسیاری مراثی فاش، عمیقتر است. بهترین شاهد مثال ما در این شعر، این بیت است که شاعر ضمن انعکاس جزئیات مقاتل در لفافهی هنر و در نهایت ادب مصیبت را بازگو کرده است:
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها
سخت است روضهی تن در خون تپیدهات
🔹 این بیت ماندگار از استاد محمدعلی مجاهدی نیز شاهدمثال زیبایی بر این بحث است. ایشان در یک بیت به نحو شاعرانهای چندین مصیبت سنگین از جمله مصیبت گودال، مصیبت اسارت، مصیبت وداع کاروان با پیکر سیدالشهدا(علیهالسلام)، مصیبت انگشت و ساربان و مصیبت گوش و گوشواره را بازگو میکنند:
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir/node/603
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام #مثنوی 🔹محو تماشای علی🔹 ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد ج
💠 گرهخوردگی عاطفه با حماسه و عرفان
🔹بیش از هزار سال است که قلبهای شیعیان، این روایت نورانی را تصدیق میکنند که شهادت امام حسین(علیهالسلام) آتشی در دلها برافروخته است که هرگز سرد و خاموش نمیشود. در این میان محافل اقامهی عزا، نوحهخوانیها و اشعار شاعران، نسیمی هستند که این آتش زیر خاکستر را دوباره شعلهور میکنند و مشعل داغ حسینی را فروزانتر میکنند.
🔸از سوی دیگر این مصیبت در عین مصیبت بودن لایههای فراوانی دارد. سوگ و ماتم تنها یکی از لایههای عاشورای حسینی است. علاوه بر سوگ، حماسه و معرفت و توحید و حقانیت و ولایت نیز زوایایی هستند که میتوان از دریچهی هر کدام، یکبار صحنهی عاشورا را به تماشا نشست.
هر چه شاعر در زبان حال سرایی لایههای بیشتری از مصیبت سیدالشهدا(علیهالسلام) را مورد توجه قرار دهد، نسیمی که از جانب سخن او بر قلبها میوزد قویتر خواهد بود و شعلهی داغ حسینی را در جانها فروزانتر خواهد کرد و تاثیری که بر جان مخاطب میگذارد عمیقتر و ماندگارتر خواهد بود.
🔹در مثنوی پیش رو، شاعر مصیبت حضرت علی اکبر(علیهالسلام) را با بیان حماسی و در فضایی عارفانه در هم آمیخته است. او به خوبی از ظرفیت قالب مثنوی برای بیان حماسی استفاده کرده و توانسته است بر بحر عروضی رمل با چینش خاص هجاها لباس حماسه بپوشاند. به تلفیق زیبای حماسه و معرفت در این مصرعها و ابیات دقت کنید و ببینید این تلفیق چه شکوهی را از مصائب حضرت علی اکبر(علیهالسلام) خلق کرده است:
خسته از ماندن و آمادهی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته...
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
«دیدمت خُرَّم و خندان، قدح باده به دست»
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری...
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #حضرت_عباس علیهالسلام #غزل 🔹کرم حاکم کوفه🔹 تیر كمتر بزنید از پی صیدِ بالش چشمِ مر
💠 بیان تعریضی در شعر آیینی
🔹از نکاتی که رعایت آن در مرثیه، به اثرگذاری بیشتر آن منجر خواهد شد، پردهبرداری از چهرهی دشمنان اهلبیت و ناجوانمردان جبههی باطل است. شاعر مرثیهپرداز باید دقت داشته باشد که این پردهبرداری، شعر را به ورطهی نظم نکشاند و در نهایت شاعرانگی اتفاق بیفتد تا اثرگذاری مرثیه، عمیقتر و ماندگارتر باشد.
🔸از شگردهای شاعرانهای که میتوان در مرثیه از آن بهره جست، بهکارگیری زبان گزنده و تلخ طنز، تعریض و کنایه است. منظور از زبان طنز معنای عرفی آن نیست، بلکه مراد بیان تعریضی و گزندهی آن است؛ بیتی از غزل بالا از نمونههای موفق و مثالزدنی در این حوزه است:
كرم حاكمِ كوفهست كه فرزندِ علي
تير بايد ببرد سهم، ز بيتالمالش!
🔹واژههای این بیت بسیار هنرمندانه در هم تنیده شدهاند. واژههای: کرم، حاکم کوفه، فرزند علی، تیر، سهم، بیتالمال، علاوه بر ایجاد بافت یکدست هنری، هرکدام بار تعریض و کنایی را در بیت به دوش میکشند و هیچ واژهای در بیت خنثی نیست. طنز تلخ این بیت را واژهی کرم به وجود آورده و واژههای دیگر ضربهی بیت را قویتر کرده است؛ چرا که همنشینی این واژهها ناخودآگاه مخاطب را به مقایسهی عملکرد حکومت علوی و اموی وا میدارد. همنشینی هنرمندانهی دو واژهی تیر و سهم، آتش مرثیه را در بیت روشن کرده است.
🔸این ابیات نیز، از نمونههای موفق بیان تعریضی در شعر عاشورایی به شمار میروند:
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
علیرضا قزوه
راه گریز اغلب قاضی شریحها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
محمدعلی مجاهدی
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir/node/679
✅ @ShereHeyat
💠 مرثیه در لایهای از معرفت
اگر میخواستی کوفه دچار کربلا میشد
به میل تو زمین زیر پایت جابهجا میشد
به یک نفرین از آن لبهای صد چاک سر نیزه
صدای کِل کشیدنهای شادیشان عزا میشد
تمام خیمههاشان را هراس شعله میبلعید
جهان یکباره جان میداد پس روز جزا میشد
شبیه برگها در باد پاییزی به یک آهت
همه دست برادرهایشان از تن جدا میشد
اگر موسای چشمت پلک میزد رو به اعجازی
تمام نیزهها با یک نگاهت اژدها میشد
اگر میخواستی دریا برایت آب میآورد
به یک فریادِ «هَل مِن ناصر» تو کوه پا میشد
#مهدی_مردانی
🔹آنچه که بیان و درک مخاطب و سراینده از مرثیهی سیدالشهدا(علیهالسلام) را متحول میکند، امام شناسی است. بازخوانی هر یک از مصیبتهای وارد شده بر سیدالشهدا(علیهالسلام) در سایهی توجه به ابعاد وجودی آن حضرت و شناخت نسبت به امام معصوم گویا ما را با مصیبتی تازهتر مواجه میکند. مصیبتی متفاوت با آنچه قبلتر بارها خواندهایم و شنیدهایم. این شعر نمونهای گویا برای این مدعاست. مهدی مردانی در این شعر، در ضمن اشاره به مصیبتهایی که بارها و بارها شنیدهایم یا خواندهایم، توجه خود و مخاطب را تنها به یکی از ابعاد وجودی امام معصوم معطوف میکند و آن قدرت و ارادهی امام است.
🔸با در نظر گرفتن همین یک بعد از وجود مقدس سیدالشهدا(علیهالسلام)، گویا تمام مرثیهها جان تازهای میگیرند و فهم ما از آنها عمیقتر و دقیقتر میشود. مهمتر اینکه در این شعر، شاعر بعد از آنکه مصیبتهای عاشورا را با انضمام قدرت امام بازخوانی میکند، در نهایت در مخاطب خود چراغ یک سؤال را روشن میکند و او را با این کلنجار ذهنی تنها میگذارد که پس چرا امام در این مصیبتها از قدرت و ارادهی خود استفاده نکرد. در واقع شاعر با ایجاد این کلنجار ذهنی، راه را برای درک بُعد دیگری از شخصیت امام هموار میکند.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
💠 فضاسازی عاطفی با استفاده از موسیقی
بادها
نوحهخوان
بیدها
دستهی زنجیرزن
لالهها
سینهزنان حرم باغچه
بادها
در جنون
بیدها
واژگون
لالهها
غرق خون
خیمهی خورشید سوخت
برگها
گریهکنان ریختند
آسمان
کرده به تن پیرهن تعزیه
طبل عزا را بنواز ای فلک
#عمران_صلاحی
🔹زندهیاد عمران صلاحی در این شعر کوتاه نیمایی، تلاش کرده است تا تصاویر و صداهایی را که به طور معمول در ایام محرم در کوچه و خیابان میبینیم و میشنویم، در جای دیگری غیر از کوچه و خیابان و تکیه و حسینیه ببیند و بشنود و این زاویهی نگاه و صدای تازه را در برابر چشم و گوش خواننده نیز بگشاید و این تصاویر و صداها را به او نیز نشان بدهد؛ تا این اندیشهی شیعی را که در مصیبت سیدالشهدا(علیهالسلام) زمین وآسمان و همهی موجودات اقامهی عزا میکنند؛ به نمایش درآورد.
شاعر در باغچهی خانهی خود به تماشای دستهی باشکوهی از عزاداری نشسته و تماشای این دستهی باشکوه را تا آسمانها و افلاک دنبال کرده است.
🔸آنچه که در کنار این نگاه شاعرانه و اندیشمندانه و زبان استعاری، باعث موفقیت شاعر در ترسیم چنین فضای باشکوهی شده است، نوع چینش سطرها و آوردن زحاف (رکن آخر) در وزن مفتعلن مفتعلن فاعلن به ابتدای جملات و تکرار آن است که باعث شده بی آنکه شاعر واژهای اضافی خرج کند در تمام شعر ضرباهنگ و ریتمی حماسی شبیه به صدای طبل و شیپور به گوش برسد. من نام بسیاری از شیوههای سنتی عزاداری و اسباب و آلات آن را بلد نیستم اما همیشه با خوانش این شعر ناخودآگاه یاد صدای دستهی عزای اهالی نجف اشرف میافتم که شبهای محرم با مشعلهای بزرگی که بر دوش دارند از گذرخان به سمت حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) میروند.
🔹این استفادهی هوشمندانه از ظرفیت موسیقایی اوزان عروضی و بهرهمندی از موسیقی در فضاسازی عاطفی شعر میتواند برای شاعران جوان بسیار آموزنده باشد. بازخوانی شاهنامهی فردوسی با این نگرش نیز بسیار سودمند است. با اینکه تمام شاهنامهی فردوسی در یک وزن عروضی سروده شده است، اما لحظههای شاد و غمانگیز و لحظههای بیان رشادتها و... هر یک با تغییر ریتم و ضرباهنگ، به خوبی از هم تفکیک شدهاند.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #کاروان_در_کوفه #غزل 🔹خبر🔹 خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را خبر داغ است و در آ
💠 شعر منسجم و ساختارمند
🔹شاید بتوان یکی از چالشهای شعر امروز را مشکل انسجام و ساختار در شعر دانست. چه بسا شعرهایی که پر از اتفاقات شاعرانه هستند و تکبیتهای برجستهای دارند. تا آنجا که بعد از خواندن شعر میتوان آن تکبیتها را به یاد سپرد اما در کلیت، دارای فضاهای چندگانهی توجیه نشده، تغییر چهرهی شخصیتها، واژههای ناهمگون، تصاویر متزاحم و... هستند و در نهایت به سختی میتوان حرف کلی شاعر را متوجه شد.
🔸علت این مشکل را میتوان در این موارد جستجو کرد:
- اینکه شاعر هنوز فکر و اندیشه یا تصویر و مضمون پختهای برای شعر پیدا نکرده است و بدون اینکه اندیشه یا دغدغهی خاصی او را وادار به سرودن کرده باشد به سراغ دفتر شعرش آمده.
- گاهی یک ردیف و قافیهی خاص یا دشوار زمام شعر را از دست شاعر خارج میکند و مضامین و تصاویر را بیهدف به دنبال خود میکشاند.
- گاهی شاعر برای سخن خود قالب و موسیقی مناسبی انتخاب نمیکند و به عبارت دیگر قالب و موسیقی در خدمت شعر در نمیآیند.
- گاهی شاعر سرودن را در نیمهی راه رها میکند و ادامهی کار را به فرصتی دیگر واگذار میکند اما وقتی دوباره به شعر برمیگردد نمیتواند واژهها و تصاویر را با همان فضای سابق مطابقت دهد. به عبارت دیگر بعضی فضاهای حسی و تجربههایی که زمینه را برای سرودن فراهم میکنند تکرار شدنی نیستند.
- و...
🔹از سوی دیگر بعضی شاعران گمان میکنند که برای سرودن یک شعر منسجم و ساختارمند باید به سراغ روایت و داستانپردازی در شعر بروند.
به هر حال شعر فارغ از ابیات و واژهها و اتفاقات شاعرانه، دارای یک ساختار واحد و وحدتی است که بین همهی عناصر شعر و اجزای شعر جریان دارد و شعر را به صورت یک کل واحد در میآورد. شاید بتوان این کل واحد را همان انسجام نامید. به عبارت دیگر انسجام نیروی هماهنگکنندهای است که عاطفه، موسیقی، زبان، خیال، قالب، واژهها و اندیشه و محتوا را به صورت هماهنگ با هم به پیش میبرد تا شعر به سرانجام و نقطهی مطلوب خود برسد و اجازه نمیدهد که واژها و سایر عناصرِ مُخِلّ به شعر راه پیدا کنند.
🔸در غزل پیش رو، شاعر از خبری سخن میگوید که قرار است خبرهای دیگر را کامل کند. تکرار واژهی خبر و واژههای متناسب با آن: (صدا پیچید که برخیزید...، آوردند سرها را...) و نیز ارجاعات درون متنی (همانهایی که در مسجد...) و برون متنی (و ناشی از استخدام واژههای در و آتش) در انسجام و ساختار یافتن شعر تاثیرگذار بودهاند.
انتخاب زبان گزارشگرانه برای شعر و نیز هجاهای کشیده در موسیقی کناری (ها را) فضای موسیقایی متناسبی برای عظمت و شکوه این خبر در شعر به جریان انداخته است.
🔹شعر مانند گزارشی که به مرور به لحظهی حساس خود نزدیک میشود، از این خبر شگفت پرده برمیدارد. خبری که اگر چه به ظاهر داغ است و بر جگرها آتش میزند، اما از سوی دیگر حامل یک فتح و هنرنمایی بزرگ است. شاعر مسیر خود را برای ارائهی چنین گزارشی با موفقیت طی کرده و توانسته است عناصر و شگردهای شاعرانه را به خوبی در خدمت خود درآورد.
شعر «خط خون» سیدعلی موسوی گرمارودی یا «راز رشید» سیدحسن حسینی نمونههای بسیار موفقی در بحث انسجام هستند. از آنجا که از شعر خط خون و شعر دیگری از مرحوم سیدحسن حسینی با عنوان دیگری در این یادداشتها بحث شده، در این بحث به این دو شعر نپرداختم ولی شما میتوانید این دو اثر ارزشمند را با دقت و تمرکز بر انسجام هنریشان بازخوانی کنید.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #امام_حسین علیهالسلام #کاروان_اسرا #ترکیب_بند 🔹با کاروان نیزه🔹 میآیم از رهی که
💠 شعر عاشورایی بعد از انقلاب
🔹ترکیببند محتشم کاشانی در قلهی مرثیهی عاشورایی قرار دارد و پس از او و به استقبال از او جریان ترکیببندسرایی عاشورایی تا امروز پررونق بوده و هست.
در ترکیببند محتشم و ترکیببندهایی که در استقبال از آن سروده شدهاند و به طور کلیتر در منظومهها و مرثیهی عاشورایی گذشتهی ما، غالباً توجه به زوایای اجتماعی قیام عاشورا کمرنگ است و گاهی به مجرم دانستن افلاک و ستارگان و نفرین به تقدیر و سرنوشت بسنده شده است (البته نه به این معنا که شعرا به هیچ وجه توجهی به ابعاد اجتماعی و برملا کردن چهرهی یزیدیان نداشتهاند). در نتیجه مخاطب شعر با وجود اینکه با خواندن اشعار و مراثی در سوگ آل الله میسوزد و میگدازد اما این سوز و گداز کمتر منجر به واکنش اجتماعی مبنتی بر ظلمستیزی و عدالتخواهی و انتقامجویی میشود. هر چند نفس تذکر مصیبت امام حسین(علیهالسلام) خود اثر اجتماعی و تبری از ائمهی جور را در پی دارد اما این جنبه از مرثیهپردازی کمتر مورد توجه شعرا بوده است. به طور مثال عمان سامانی با اینکه در مثنوی بلند و پر مغز خود مرثیهی سیدالشهدا(علیهالسلام) را با لایههای عرفانی عمیق درآمیخته اما در نهایت اگر به تابلویی که او از عاشورا ترسیم میکند بنگریم، در آن تابلو اثری از تبری که در کنار تولی یکی از دو بال تفکر شیعی است دیده نمیشود.
از این روست که ترکیببند نیر تبریزی با آوردن چنین بیتی در میان استقبالکنندگان از محتشم متمایز میشود و میدرخشد:
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
🔸با پیروزی انقلاب که حاصل همین عزاداریها و زنده نگه داشتن چراغ مرثیهی عاشورایی بود، ادبیات عاشورایی نیز رنگ و بوی تازهای گرفت و درونمایههایی چون برائت جستن از ائمهی جور، اعتراض، تبیین و ملامت مرام کوفیان، هشدار نسبت به حسینی بودن و یزیدی نبودن و... در اشعار عاشورایی بسامد یافت. یکی از ترکیببندهایی که پس از انقلاب سروده شد و از این حیث با تمام ترکیببندهای پیش از خود متفاوت است، ترکیببند «با کاروان نیزه»، سرودهی علیرضا قزوه است.
زبان اعتراض و تعریضهای سیاسی و اجتماعی در بندهایی از این چهارده بند و به طور خاص در بند چهارم آن بسیار قابل توجه است.
به ابیاتی از این دست توجه کنید:
بند چهارم:
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
بند هفتم:
دست خداست، اینکه شکستید بیعتش
دستی خدایگونهتر از این بیاورید!
بند چهاردهم:
هنگامهی برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
🔹دربارهی شعر علیرضا قزوه به ویژه اشعار عاشورایی او میتوان در نوشتار مستقلی از زوایای مختلف سخن گفت. علت انتخاب ترکیببند عاشورایی او از میان اشعار فراوان عاشورایی این شاعر، تمایز آشکاری بود که این ترکیببند در جریان ترکیببندسرایی عاشورایی داشت. وگرنه اشعار و ابیات درخشان عاشورایی علیرضا قزوه کم نیستند.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹این اربعین...🔹
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
هم زخم میزنم به تو هم دوست دارمت
در گیر و دار تیرگی و روشناییام
گم کردهام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکستهبالی و بیدست و پاییام...
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سُرفههای همسفر شیمیاییام
آوردهام بضاعت مزجاة قوم را
انگشتر «عزیز»م و تسبیح «دایی»ام
آوردهام پناه به ششگوشهٔ غمت
برگشتهام به اصلیَتِ نینواییام
دستت همیشه روی سر ما پیادههاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییام...
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/932
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#کربلا
#غزل
🔹آفتاب پنهان🔹
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
«من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب»
و بغض میکنم این شعرِ پشت نیسان را
چراغ قرمز و من محو گلفروشی که
حراج کرده غم و رنجهای انسان را
کلافه هستم از آواز و ساز، از چپ و راست
بلند کرده کسی لایلای شیطان را
چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد
چقدر آه کشیدم شهید چمران را
ولیعصر... ترافیک... دود... آزادی...
گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را
غروب میشود و بغضها گلوگیرند
پیاده میروم این آخرین خیابان را...
«عزیز» مثل همیشه نشسته چشم به راه
نگاه میکند از پشت شیشه، باران را
دو هفتهایست که ظرف نباتمان خالیست
و چای میخورم و حسرت خراسان را
سپردهام قفس مرغ عشق را به عزیز
و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را
عزیز با همه پیری، عزیز با همه عشق
به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را
سفر مرا به کجا میبرد؟ چه میدانم
همین که چند صباحی غروب تهران را...
صدای خوردن باران به شیشهٔ اتوبوس
نگاه میکنم از پنجره بیابان را
نگاه میکنم و آسمان پر از ابر است
چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را...
چقدر تشنهام و تازه کربلای یک است
چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را
نسیم از طرف مشهدالرضاست... ولی
نگاه کن! حرم سرور شهیدان را...
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/993
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#وداع_با_محرم_و_صفر
#غزل
🔹شاید تو خواستی...🔹
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم؟
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو، پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سر دربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بیجواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1055
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#شهدا
#غزل
🔹خط زیر آتش بود...🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹گفتند فاطمیه کدام است؟🔹
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و طوفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژههای از رمق افتاده آمدم
میخواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بیتاب قصهات...
تا اینکه لای لای تو با او چهها کند
یادش بهخیر مادرم از کودکی مرا
میبرد تکیه تکیه که نذر شما کند
یادم نمیرود که مرا فاطمیهها
میبرد با حسین شما آشنا کند
در کوچههای سینهزنی نوحهخوان شدم
تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند
مادر! دوباره زخم شما را سرودهام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه... مانده بود،
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمیکنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود،
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیدهات
این خاک معصیتزده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم ندادهای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند
::
با بغض، مردی آمد از این کوچهها گذشت
میرفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچهها گذشت... و باران شروع شد
پایان شعر بود که طوفان شروع شد
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/106
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📹 شعرخوانی #حسن_بیاتانی
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#شهدا
#غزل
🔹دیر آمدم...🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام #مادران_شهدا #مثنوی 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسی
💠 دو روایت موازی در شعر (فرم در خدمت اندیشه)
🔹شعر و داستان دو هنر تاثیرگذار هستند و اگر این دو هنر با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیری مضاعف خواهند داشت. از دیرباز مثنوی قالب مناسبی برای این کار بوده است؛ هر چند مثنویهای داستانی گذشته غالباً به نظم نزدیکترند. در دهههای اخیر، هم مثنوی با تحولاتی رو به رو بوده (از جمله سرودن مثنوی در وزن بلند) و هم حضور روایت و داستان در شعر شکلهای هنریتر و تصویریتری را تجربه کرده است.
🔸در این مثنوی، شاعر فرم را به خوبی در خدمت اندیشه قرار داده است و بی آنکه بخواهد حرفی شعارگونه در شعر بیاورد تنها در قالب فرم، اندیشهی خود را در شعر جریان بخشیده است. این اندیشه که الگوی شهدا و پدران و مادران شهدای ما، اهلبیت و پدران و مادران شهدای کربلا بودهاند و اینکه چقدر زندگی شهدا و پدران و مادران آنها رنگ و بوی زندگی اهلبیت را داشته و دارد، میتواند به صورت شعاری و یا به صورت بیان شاعرانه اما گزارشگونه در شعر بیاید. اما شاعرِ این شعر، کاری فراتر کرده است و با کمک فرم و روایت به جای گزارش این موضوع، آن را به زیباترین شکل نمایش داده است.
🔹این مثنوی هجده بیت دارد و ما تا بیت دوازدهم گمان میکنیم که شعر دربارهی حضرت اُمالبنین (علیهاالسلام) و حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. اما به یکباره متوجه میشویم که داستان چیز دیگری است و شاعر زندگی زنی را روایت میکند که چهار فرزندش شهید شدهاند. و اینجاست که بازگشت به بیت نخست و بازخوانی شعر لطف دیگری پیدا میکند. اوصاف زندگی این بانو، بی آنکه رنگ اغراق به خود گرفته باشد، بسیار رنگ و بوی زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت ام البنین (علیهاالسلام) را دارد.
🔸شاعر برای یکی کردن این دو روایت به خوبی از شگرد تداعی استفاده کرده است:
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی...
و دانه دانهی اشکی که بوده تسبیحش...
همین که دست به پهلو نماز مغرب را...
حتی آنجا که از روایت اصلی شعر پردهبرداری میشود، باز هم شاعر شگرد تداعی را رها نمیکند و در توصیف پدر این چهار شهید اینگونه میسراید:
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
✍🏻 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹آن روز...🔹
آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد
باید شروع فصل خوب داستان باشد
روزی که پیدا میشود خورشید پشت ابر
باید که بارانیترین روز جهان باشد
مردی که ده قرن است با عشق و عطش زندهست
باید نه خیلی پیر نه خیلی جوان باشد
با خود تصور میکنم گاهی نگاهش را
چشمی که بیاندازه باید مهربان باشد
یک روز میآید که اینها خواب و رؤیا نیست
و خوش به حال هر کسی که آن زمان باشد
بیبی که جان میداد بالا را نشان میداد
شاید خبرهای خوشی در آسمان باشد
بیبی که پای دار هی این آخری میگفت
این آخرین قالیچه نذر جمکران باشد...
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/3387
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شیوۀ غزل، اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید
چه آتشی غم عشق تو زیرِ سر دارد
که باغ شعر تر از آن پدید میآید
نَفَس نفس به امید تو عمر میگذرد
امید میرود آری، امید میآید
برای درد و دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید میآید
مُردّدم که تو با عید میرسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید میآید؟
کلیدداری کعبه نشانۀ حق نیست
کسیست حق که در آن بیکلید میآید
و حاجیان همه یک روز صبح میگویند:
چقدر بر تن کعبه سفید میآید!
📹 شعرخوانی #حسن_بیاتانی
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رباب علیهاالسلام
#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
#غزل
🔹سخت است این غم🔹
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؟ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؟ این را خودت باور نداری
میخواهی از بغض گلوگیرت بگویی
از لایلایی واژهای بهتر نداری
هر بار یاد غربت مولا میافتی
میسوزی و دیگر علیاصغر نداری
هر شب در این گهواره طفلی بیقرار است
«سخت است این غم، سختتر از هر نداری»
ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
یک وقت دست از لایلایی برنداری
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/4822
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹آب حیات🔹
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/4823
✅ @ShereHeyat
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم؟
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو، پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سر دربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بیجواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست
📝 #حسن_بیاتانی
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#شهدا
#غزل
🔹هیأت کربلا شد🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹نسیم در میزد🔹
..رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود
چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش
کمی بلندتر از گریههای کودکشان
درختهای جهان در حیاط کوچکشان
کنار باغچه، زن داشت ربنا میکاشت
برای تکتک همسایهها دعا میکاشت
و بیقرارتر از کودکی که در بر داشت
غروب میشد و زن فکر شام در سر داشت
چه خانهایست که حتی نسیم در میزد
فدای قلب تو وقتی یتیم در میزد
صدای پا که میآمد تو پشت در بودی
به یاد در زدن هر شب پدر بودی
فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود
صدای پا که میآید... علیست شاید... نه...
همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه...
نسیمی از خم کوچه، بهار میآورد
علی برای حبیبش انار میآورد
خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند
ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند
قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...
به چادرت ننشیند غبار هم... اما...
قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی
نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی
فدای نافلهات! از خدا چه میخواهی؟
رمق نمانده برایت... شفا نمیخواهی؟
صدای گریۀ مردی غریب میآید
تو میروی همه جا بوی سیب میآید
تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بیماه
به عزت و شرف لا اله لا الله..
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1908
✅ @ShereHeyat