eitaa logo
شعر انقلاب
3.4هزار دنبال‌کننده
761 عکس
242 ویدیو
4 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به عشق... روز مصاف، آرش و سهراب و رستمیم با هرچه اختلاف، زمانی که با همیم هم شهرزاد راوی افسانه‌ها و هم سلمان پاکزاد و شجاع و مصممیم یک چشم اشک غربت و یک چشم اشک شوق زیباترین یگانگی شادی و غمیم شادند روز شادی ما عاشقان دهر مایی که فخر مردم رنجور عالمیم همراه ماست روح شهیدان این دیار وقتی غیور بر سر پیمان و پرچمیم در خون ماست قدرت ایران هرآن‌زمان در خواندن سرود وطن قرص و محکمیم زخمیم اگرچه بر جگر دشمن وطن بر زخم‌های هم‌وطن خویش مرهمیم در واپسین زمانهٔ انسان، قسم به عشق ماناترین ترانهٔ حوا و آدمیم آیا که راست جرأت تهدید این دیار؟ اینک که ما دوباره شکوه مجسمیم پیروزی است آخر این جنگ رنگ‌رنگ وقتی که سبز و سرخ و سپیدیم: با همیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حبیب خلق با فقیران می‌نشست، از رنجشان آگاه بود هم حبیب خلق بود و هم حبیب‌الله بود بر فراز ابر؟ نه، در اهتزاز برج؟ نه فاصله تا خانه‌اش اندازهٔ یک آه بود.. روشنی می‌داد و گرما؛ خاک را، افلاک را با یتیمان هم‌نشین، با قدسیان همراه بود می‌شد او را دید و از اندوه با او حرف زد حیف اما فرصت اهل زمین کوتاه بود در زمستان عدم، خورشید را آموزگار در شبستان ستم، الهام‌بخش ماه بود در شب میلاد او، شد طاق کسری زیر و رو در طلوع مقدمش، خاموش آتشگاه بود داشت دشمن هم؟ بله، با این همه خوبیش هم در کمینش بی‌شمار اهریمن بدخواه بود.. هر کسی شد پاسبان لانهٔ گنجشک‌ها زخم‌دار از خشم گرگ و حیلهٔ روباه بود چشم بگشا و ببین، از بی‌خیالی‌های ما شد توحّش‌گاه، خاکی که پرستشگاه بود او محمّد بود، زیبا بود و یار بی‌کسان او محمّد بود و خصم اهل کبر و جاه بود با محمّد باش و بر خیل ستمکاران بتاز این پیام دفتر «بالحقّ أنزَلناه» بود با محمد باش و از او خواه راه و چاه را او محمد بود آری، او رسول‌الله بود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تقدیرهای تازه تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازه‌ای رویید بر دستان ما شمشیرهای تازه‌ای ای قصه‌های راستین، ای خواب‌های پیش از این امروز داریم از شما تعبیرهای تازه‌ای از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازه‌ای با غربت یاران خود، با خون سرداران خود داریم از کار جهان تفسیرهای تازه‌ای این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلب‌ها بی‌شک گذارد بر زمین تأثیرهای تازه‌ای گر هست کیدِ کاهنان، درهم بپیچد ناگهان تقویم‌های کهنه را تقدیرهای تازه‌ای بانگ سروش آید همی، بشنو به‌گوش آید همی آوازهایی تازه با تحریرهای تازه‌ای خندد به مکر روبهان امروز لب‌‌های جهان پر کرده وقتی بیشه‌ها را شیرهای تازه‌ای هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده آرش به میدان آمده با تیرهای تازه‌ای شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازه‌ای ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجاست آخر دنیا؟ کجاست آخر این قصهٔ تمام‌شده؟ مزار این‌همه گنجشک قتلِ‌عام‌ شده؟ کجاست آخر دنیا؟ کجاست روزنه‌اش؟ که وارهیم از این خاک انهدام شده؟ کجاست خانه‌ات ای کودک فلسطینی؟ مگو به جنگ همه عمر تو حرام شده هنوز بابت جرم نکرده محکومی؟ و یا به مرگ، ز تو رفع اتهام شده؟! «جنون نسل‌کشی» و «سکوتِ بی‌طرفی»؟ کجاست آخرِ انسانِ دیو و دام شده؟! مگر که بدتر از این نیز می‌توان بودن؟ از این نفوسِ پر از ظلم و از ظلام شده؟ کجاست غیرت و وجدان و مهر و داد کجاست؟ مگر ذخیرهٔ انسانیت تمام شده؟ گذشت آنکه به یک غم، هزار دل می‌سوخت دریغ از آن‌همه شمشیرِ در نیام شده.. شگفت از این‌همه سرمای آتش دوران بسا دلا که در این کوره، خشت خام شده! میان این‌همه کشته کدام را گریم؟ مرا که گریه یکی عادت مدام شده یکی‌ست شانه، ولی سی هزار تابوت است یکی‌ست دل، که مهیای ازدحام شده من و توایم و همین، چاره چیست؟ باید رفت به سوگواری یاران لاله‌فام‌ شده.. من و توایم و نه...، از دور می‌رسد آواز گمان کنم که در آن سوی شب، قیام شده.. به سوی کودک غزه، دویده طفل یمن خوشا مودّت پاکان یک‌مرام‌ شده پس از هزار مصیبت پس از هزاران داغ بیار مژده که هنگام انتقام شده صدای صبح می‌آید، صدای بیداری‌ست کسی برای اذان بر فراز بام شده ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌آغوش با خطر خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن به سمت مقصد هستی گشوده‌پر بودن پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن کبوترانه بر این بام، نامه‌بر بودن لباس عافیت از جان خویش برکندن هم‌آشیان و هم‌آغوش با خطر بودن نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار به داغ غربتِ سردار، خون‌جگر بودن به پاسداری ایران خوشا صدف‌مانند خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن ترازِ راستی و راست‌قامتی، چون سرو خوشا که بر سر این خاک سایه‌ور بودن.. سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بی‌خبری از آشیانهٔ خورشید با خبر بودن نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن خوشا به گفتهٔ اغیار قدرنادیدن ولی به دیدهٔ جانان عزیزتر‌ بودن ز طعنه‌های حسودان خوشا نرنجیدن‌ به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه خوشا فراغت از این خاکِ فتنه‌گر بودن :: «محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت به ما که باز نشد چشممان به تر بودن تو نیز با هنر خویش یادمان دادی محال نیست دگرباره: «باهنر بودن» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بشارت‌های تو یک به یک از راه می‌آید قیامت‌های تو تا درخشد آفتاب استقامت‌های تو.. سوختی همچون خلیل و عالمی را ساختی چیست ای انسان از این آتش روایت‌های تو؟.. بی‌نهایت رنج داری، بی‌نهایت صبر هم کی نهایت می‌پذیرد بی‌نهایت‌های تو؟ کیستی ای کوهِ بشکوهی که هر ابر رفیع سر فرود آورده در پیش رشادت‌های تو؟ کیستی ای کوهِ پولادین که هرگز کم نکرد هیچ طوفان بلایی از صلابت‌های تو؟ تو دماوندی مگر کاین‌گونه با داغ درون برف آرامش نشسته بر حرارت‌های تو؟ آبشاری در پس این کوه پنهان گشته است ای صلابت‌هات، کتمان لطافت‌های تو.. با شهادت‌های یاران می‌شوی از نو شهید ای شگفتا رونق فصل شهادت‌های تو.. شرممان بادا که تاوان جهالت‌های ماست هر زمان افزوده دنیا بر مصیبت‌های تو وای بر ما کز پس این رستخیز لاله‌ها ناتوان باشیم از فهم اشارت‌های تو وای اگر از خون فرزند تو آسان بگذریم وای اگر بسیارتر گردد مرارت‌های تو عهد می‌بندیم از خون شهیدان نگذریم با همان درسی که داریم از شهامت‌های تو خاصه این خونی که داغ از شعله‌های غربت است غربتی سرشار، از جنس رسالت‌های تو تکیه بر کوه است ما را، پایمان بر جاده است تا که دل‌گرمیم با نور بشارت‌های تو.. ✍🏻 🏷 حفظه‌الله 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تابوت سرخ ماه شب،‌ شتابان می‌برد تابوت سرخ ماه را اشک می‌گیرد در این تشییع، دست آه را خون؟ نه، این راهی‌ست بر خاکِ سیاهی ریخته داغ؟ نه، این مشعلی باشد دم بی‌گاه را تا ابد، تا آسمان، تا بی‌نهایت می‌رود خون او؛ بنگر شکوه و وسعتِ این راه را کهکشان در کهکشان بانگ هواللَّه می‌وزد چشم بگشا و ببین خورشیدِ الا الله را سیل نور است این که از آن‌سوی هستی می‌رسد می‌برد با خویشتن همراه و ناهمراه را قصه کوته کن که خود ظرفیتی در دهر نیست تا کند هضمِ غمِ این قصهٔ کوتاه را: ماه عزت، ماه غیرت، ماه ایثار و شرف کز طلوع ِخویش، روشن کرد قربانگاه را نیست دیگر تا شناسیم از شعاعِ نور او در شب تاریک، از مردان حق، اشباه را تا پناه کودکان غزه باشد باز... آه... نیست دیگر... آه بس کن این غم جانکاه را آه از صبحی که در بین زمین و آسمان آفتاب اندوهگین خوانَد نماز ماه را خونِ شیرانِ خدا چندان نمانَد بر زمین چند روزی کن تحمل خندهٔ روباه را چند روزی دولت جهل و جنون را صبر کن تا ببینی انقلابِ مردمِ آگاه را گفتی این خوکان کنون شاه جهان ما شدند کوه دیدی ظاهراً تو پشته‌ای از کاه را شاه می‌خوانی گدای دهر را؟ باشد چه باک انقلاب ما به‌زیر آورده قبلاً شاه را شیر اگر در خون بغلتد باز هم شیر است شیر موش بازیگر نیابد با خباثت، جاه را می‌شود از حُسنِ یوسف عالمی لبریزِ حُسن پر کنند از خونِ یوسف گر دهان چاه را زهرِ خاموشی‌ست در کام جهان، آری، ولی زهر خاموشی نَمیراند مگر گمراه را چشم بگشا و ببین در ماه، آن رخسار را گوش وا کن، بشنو از شب، لهجهٔ دلخواه را می‌شود از سرخیِ گوش شیاطین هم شنید تا قیامت سیلیِ فریاد نصرالله را ابر خون افشانده؟ یا که لاله پرپر کرده‌اند؟ - می‌برند از آسمان تابوت سرخ ماه را ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شعر انقلاب
❤️ #راه_نصرالله | بیانات حزن‌آلود صبح امروز رهبر انقلاب در عزای شهید سید حسن نصرالله ➕ مداحی حاج مه
رستخیز لاله‌ها یک به یک از راه می‌آید قیامت‌های تو تا درخشد آفتاب استقامت‌های تو.. سوختی همچون خلیل و عالمی را ساختی چیست ای انسان از این آتش روایت‌های تو؟.. بی‌نهایت رنج داری، بی‌نهایت صبر هم کی نهایت می‌پذیرد بی‌نهایت‌های تو؟ کیستی ای کوهِ بشکوهی که هر ابر رفیع سر فرود آورده در پیش رشادت‌های تو؟ کیستی ای کوهِ پولادین که هرگز کم نکرد هیچ طوفان بلایی از صلابت‌های تو؟ تو دماوندی مگر کاین‌گونه با داغ درون برف آرامش نشسته بر حرارت‌های تو؟ آبشاری در پس این کوه پنهان گشته است ای صلابت‌هات، کتمان لطافت‌های تو.. با شهادت‌های یاران می‌شوی از نو شهید ای شگفتا رونق فصل شهادت‌های تو.. شرممان بادا که تاوان جهالت‌های ماست هر زمان افزوده دنیا بر مصیبت‌های تو وای بر ما کز پس این رستخیز لاله‌ها ناتوان باشیم از فهم اشارت‌های تو وای اگر از خون فرزند تو آسان بگذریم وای اگر بسیارتر گردد مرارت‌های تو عهد می‌بندیم از خون شهیدان نگذریم با همان درسی که داریم از شهامت‌های تو خاصه این خونی که داغ از شعله‌های غربت است غربتی سرشار، از جنس رسالت‌های تو تکیه بر کوه است ما را، پایمان بر جاده است تا که دل‌گرمیم با نور بشارت‌های تو.. ✍🏻 🏷 حفظه‌الله 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فریاد تو باقی‌ست پایان ندهد مرگ، به پرواز مسافر در بند زمان نیست، پرستوی مهاجر در دیده تویی، اشک کجا بار بیابد؟ چون آه برآرم، که نرفتی تو ز خاطر؟ کی رفته‌ای از دل، که تمنات کنم باز؟ ای زنده‌ترین کشتهٔ تاریخ معاصر! ای خون شرف ریخته در کالبد دهر! - این پیشتر از خون تو: تندیسِ مقابر - مرگ است اگر، زندگیِ بی‌شرفان است ای محضِ شرف! مرگ نگردد به تو ظاهر تو هستی و جاویدی و لبخند تو پیداست در خاطرۀ آینه، ای غایبِ حاضر ای خطبهٔ عیسی‌نفست، معجزِ موسی ابطال‌کنِ معرکهٔ حقّهٔ ساحر ای شعر مجسم! چه بگوید سخن از تو خاموشِ تماشای تو، اینک منِ شاعر فریاد تو باقی‌ست، در این کوه، در این دشت نقشینۀ اندیشۀ تو، نقش ضمایر آهنگ تو در گوش زمان، باقی و جاوید تصویر تو در چشم زمین، حاضر و ناظر.. دردا که نماندی به زمین، آیتِ الله! آوخ که نماندی به جهان، فخر مفاخر!.. وآن قتل غریبانه‌ات ای وارث زهرا شد بازترین روضۀ انسانِ معاصر :: هرچند بسی منظر اندوه که دیدی -با آه درآمیخته، با اشک مجاور- بس منظرهٔ رنج، که خون شد به نگاهت بس داغ گرانی که تو را بود به خاطر لبخند سلیمانی و آغوش عماد است امروز تو را ناب‌ترین شکل مناظر :: دورم ز تو هرچند، دلم معتکف توست اینک منِ شاعر که نه، اینک منِ زائر ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌آغوش با خطر خوشا سعادتِ همواره در سفر بودن به سمت مقصد هستی گشوده‌پر بودن پیامِ عشق به سرتاسر جهان بردن کبوترانه بر این بام، نامه‌بر بودن لباس عافیت از جان خویش برکندن هم‌آشیان و هم‌آغوش با خطر بودن نخفتن از تبِ اندوه کودکانِ حصار به داغ غربتِ سردار، خون‌جگر بودن به پاسداری ایران خوشا صدف‌مانند خوشا فدایی این مرز پرگهر بودن ترازِ راستی و راست‌قامتی، چون سرو خوشا که بر سر این خاک سایه‌ور بودن.. سخن ز خویش نگفتن، ز خویش بی‌خبری از آشیانهٔ خورشید با خبر بودن نظر ز سیم و زر و مال و جاه پوشیدن از ارتفاع جهان صاحبِ نظر بودن خوشا به گفتهٔ اغیار قدرنادیدن ولی به دیدهٔ جانان عزیزتر‌ بودن ز طعنه‌های حسودان خوشا نرنجیدن‌ به تیرهای عنودان خوشا سپر بودن خوشا سکوت، خوشا عاشقی، خوشا اندوه خوشا فراغت از این خاکِ فتنه‌گر بودن :: «محال نیست رجایی شدن»، رئیسی گفت به ما که باز نشد چشممان به تر بودن تو نیز با هنر خویش یادمان دادی محال نیست دگرباره: «باهنر بودن» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
📜 از میراث ادبیات کهن این یکی از آن بیت‌هاست که در روزهای جنگ وقتی به یادش افتادم، خیلی کیف کردم: چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن تیربارانِ قضا را، جز رضا جوشن مکن 📝 این شعر به قدری منطبق با آن شرایط بود که آدم باور نمی‌کرد برای زمان دیگری باشد. به قدری منطبق بود که به نظر می‌رسید با شرایط عصر خود شاعر اینقدر منطبق نبوده! به همین دلیل یکی از روایت‌های جنگم را با همین شروع کردم. در جنگ دوازده‌روزه مردم ایران هدف دو عملیات اهریمنی بودند، یکی بمباران نظامی و یکی بمباران رسانه‌ای و روانی. پیرمردِ تبریزی‌اصفهانی یک بیت گفته کل آمادگی دفاعی شهروندان در فضای جنگ را در این یک بیت آموزش داده! یک مصرع علاج جنگ رسانه‌ای (و باورنکردن دروغ‌ها و نترسیدن از تهدیدهای دشمن) و یک مصرع علاج جنگ نظامی (و نترسیدن از صدای تیر و ترکش و موشک). معنای شعر با معنای قرن یازدهمی‌اش بسیار ساده است: اگر جزو هواداران دوست هستی به سخن و روایت دشمن (او یا خودت) اهمیتی نده. و در برابر سخت‌ترین رویدادها با عنایت به اینکه هر سختی از قبل برای تو مقدر شده از سوی خدا، با رضایت به تقدیر الهی برای خود زرهی مقاوم فراهم کن. نیز، با رستاخیز شعر در روزگار ما، باز هم معنایش واضح است: اگر هوادار ایران هستی، یا اگر طرف رهبر ایرانی، به رسانه‌ها و روایت‌های دشمنان ایران گوش نده. و اگر در زیر موشک‌بارانی، هیچ نگرانی، اندوه یا ترسی به خود راه مده با توجه به اینکه مرگ همانجا همان‌وقت که از قبل مقدر شده باشد محقق خواهد شد، چه در زیر موشک‌باران باشی و چه در خنکای باران! ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حبیب خلق با فقیران می‌نشست، از رنجشان آگاه بود هم حبیب خلق بود و هم حبیب‌الله بود بر فراز ابر؟ نه، در اهتزاز برج؟ نه فاصله تا خانه‌اش اندازهٔ یک آه بود.. روشنی می‌داد و گرما؛ خاک را، افلاک را با یتیمان هم‌نشین، با قدسیان همراه بود می‌شد او را دید و از اندوه با او حرف زد حیف اما فرصت اهل زمین کوتاه بود در زمستان عدم، خورشید را آموزگار در شبستان ستم، الهام‌بخش ماه بود در شب میلاد او، شد طاق کسری زیر و رو در طلوع مقدمش، خاموش آتشگاه بود داشت دشمن هم؟ بله، با این همه خوبیش هم در کمینش بی‌شمار اهریمن بدخواه بود.. هر کسی شد پاسبان لانهٔ گنجشک‌ها زخم‌دار از خشم گرگ و حیلهٔ روباه بود چشم بگشا و ببین، از بی‌خیالی‌های ما شد توحّش‌گاه، خاکی که پرستشگاه بود او محمّد بود، زیبا بود و یار بی‌کسان او محمّد بود و خصم اهل کبر و جاه بود با محمّد باش و بر خیل ستمکاران بتاز این پیام دفتر «بالحقّ أنزَلناه» بود با محمد باش و از او خواه راه و چاه را او محمد بود آری، او رسول‌الله بود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab